eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 📔داستان بسیار زیبا و عبرت انگیز ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 📔داستان بسیار زیبا و عبرت انگیز ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 🦁شیری گرسنه از میان تپه‌های کوهستان بیرون پرید. و گاوی را از پای درآورد. سپس در حالی که غذا میخورد، هر ازگاهی یکبار سرش را بالا می گرفت. و مستانه نعره می کشید. صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های مستانه شیر را شنید، و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد. هنگامی که مست پیروزی هستیم، بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم. غرور، منجلاب موفقیت است. موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت، مقدمه گستاخی است! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 اعرابی را گفتند: تو پیر شده‌ای و عمری تباه کرده‌ای. توبه کن و به حج رو. گفت: خرج سفر حج نباشدم. گفتند: خانه‌ات را بفروش و هزینه کن. گفت: چون باز گردم کجا سکونت گزینم؟ و اگر باز نگردم و مجاور خانه‌ی کعبه مانم، خدایم نمی‌گوید: ای ابله نادان از چه رو خانه‌ی خود بفروختی و در خانه‌ی من منزل گزیدی؟ ✍عبید زاکانی ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
روزی کلاغی در کنار برکه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شکر می کرد. طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد. کلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟ طاووس گفت:« ازاین که شنیدم خدا را برای نعمت هایی که به تو نداده شکر می گویی» بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز کرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد که این طور زیبا مرا آفریده است؟!» کلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد.  طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترکیب؟»  کلاغ گفت:« به حرف های تو، شک نداشته باش که خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا که او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول کرده و مرا به ذکر خود» ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️شب‌ از آن نیست ڪہ تاریڪی مطلـــق ، بہ شبــــــ است شب از آنست ڪہ بی روے تو ؛ جانـم بہ لب است ♥️شبـــــتان دلنشین وسرشـــار ازهوای دلدار ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده کن هرصبح بر رخسارهٔ نیکوی عشق خانه ی دل را گلستان کن به عطر و بوی عشق خوشه ای از نور برچین صبحگاهان با طرب چون پرستوهای عاشق پرگشا تا کوی عشق درود صبح بخیر امروزتون مملو از شادی و آرامش ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📚 بزرگمهر حکیم در کشتی نشسته بود که طوفان شد. ناخدا گفت: دیگر امیدی نیست و باید دعا کرد. مسافران همه نگران بودند اما بزرگمهر آرام نشسته بود. گفتند: در این وقت چرا این گونه آرامی؟ او گفت: نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا می کنیم. سرانجام همان گونه شد که او گفته بود و کشتی به سلامت به ساحل رسید. مسافرین دور بزرگمهر حلقه زدند که تو پیامبری یا جادوگر؟از کجا می دانستی که نجات پیدا می کنیم؟ بزرگمهر گفت: من هم مثل شما نمی دانستم. اما گفتم بگذار به اینها امیدواری بدهم. چرا که اگر نجات نیافتیم دیگر من و شما زنده نیستیم که بخواهید مرا مواخذه کنید. امید هیچ آدمی رو ازش نگیرید! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 آورده اند که : ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت . زمانی با كاروانى در سفر بود و نوشته ها را يك جا بسته با خود برداشت ، در راه گرفتار راهزنان شدند غزالى رو به آنان كرد و به التماس گفت : اين بسته را از من نگيريد، ديگر هر چه دارم از آن شما! دزدان را طمع زيادت شد ، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته چيزى نيافتند دزدى پرسيد كه اين ها چيست؟ چون غزالى وى را به آن ها آگاهى داد ، دزد راهزن گفت : علمى را كه دزد ببرد ، به چه كار آيد! اين سخن دزد ، در غزالى اثرى عميق گذاشت و گفت : پندى به از اين از كسى نشنيدم و ديگر در پى آن شد كه علم را در دفتر جان بنگارد... ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
تنها چیزی که شخصیت هر انسان را عوض می کند سختی های زندگی است؛ سعی کن در سختی ها انسان بمانی، چون دنیای ما دنیای روابط آدم ها با آدم ها نیست... دنیای روابط نقاب ها با نقاب هاست... آدم ها کمتر فرصت میکنند... تا سیمای حقیقی هم را ببینند... ✍ ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
🌟درخت واق واق درختی است افسانه ای که صبحگاه بهار و شامگاه خزان کند و گویند میوه آن درخت به صورت آدمی و حیوانات دیگر است و صحبت می کند. اسدی توسی نیز شعری بلند درباره این درخت دارد ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin