eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
💢کفن کن فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن میکنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار .. حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.🌺 حکایت
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🛑 📊 (آمار مشارکت تا الان ۴۰۰۰ هزار نفر) ⚠️در انتخابات مجلس به کدام لیست رای خواهید داد؟👇 ۱.لیست صبح ایران(رائفی پور-محمد) ۲.لیست شورای ائتلاف(قالیباف) ۳.لیست اصلاح طلبان(جریان مطهری) ۵.تفکیکی رای خواهم داد نظر سنجی داخل کانال سنجاق شده👇 https://eitaa.com/joinchat/3446145028C5debdd19a3 🚨حتما شرکت کنید بسیار مهمه
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . . فقط ازش درس بگیر و اشتباهات گذشته ات را تکرار نکن
🔥والپیپرهای 4k 🤩 🔥بکگراندهای رویایی و فانتزی 🔥پس زمینه های خفن و تک 🔥استیکر ست با والپیپر 🔥والپیپرهای کیوت https://eitaa.com/joinchat/2696085898C5636e5e2f9 به روزترین کانال والپیپر ایتا👆👆
💢آفتابه راننده اتوبوس با صدای بلند اعلام کرد، در این قهوه‌خانه ۱۵ دقیقه توقف داریم. کسی دیر نکند. من از دقایقی قبل از انتهای اتوبوس، آمده بودم جلوی اتوبوس ایستاده بودم. به محض اینکه شاگرد شوفر درب جلو را باز کرد مثل فنر پریدم پایین و فاصله‌ی اتوبوس تا توالت را با سرعت زیاد دویدم. پیرمردی جلوی سرویس توالت‌های قهوه‌خانه روی یک صندلی کهنه نشسته بود. شش هفت تا آفتابه پلاستیکی را از آب پر کرده بود و کنار دیوار چیده بود. من اولین آفتابه را برداشتم و به سمت یکی از توالت‌ها دویدم. پیرمرد فوراً داد زد آقا برگرد برگرد برگرد. برگشتم گفتم؟ چیه؟ من چه کردم؟ گفت این آفتابه را بگذار آن یکی را بردار کاری را که گفت انجام دادم و پریدم داخل توالت. دقایقی بعد مثل مرغی که از قفس آزاد شده باشد. از توالت بیرون آمدم سکه‌ای به پیرمرد دادم و از او خداحافظی کردم. چند قدم از او دور شدم ولی دوباره به سمت‌اش برگشتم و به او گفتم پدرجان این آفتابه‌ها که همه یک اندازه و یک رنگ هستند و همه‌ی آن‌ها پر از آب بودند. برای چه به من گفتی این آفتابه را بگذارم و آن یکی را بردارم. این آفتابه‌ها از نظر شما مگر با هم فرقی می‌کند؟! گفت پسرم درست است که این آفتابه‌ها از نظر شما فرقی با هم ندارند ولی می‌خواستم شیر فهم بشوی من که با این سن و سالم روزی ده ساعت توی سرما و گرما اینجا کار می‌کنم برگ چغندر نیستم. من هم اینجا برای خودم آدمی هستم. این‌طور نیست که شما هر آفتابه‌ای را که خواستی به میل خودت برداری. آفتابه با آفتابه فرقی نمی‌کند ولی من هم اینجا برای خودم کسی هستم. عجب حکایتی!🌺 حکایت .
🚫ورود افراد زیر هجده سال ممنوع🚫 ✅برترین و با اعتبارترین کانال ایتا در حوزه‌ی مشکلات خصوصی آقایان 🚧مشکلات زناشویی آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها در ایران🚧 ⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران⛔ آقایون برای درمان بیماری‌های زناشویی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4044488878C2b2199476a برای شروع روند درمان سریعا فرم زیر را پر کنید تا مشاورین کلینیک باهاتون تماس بگیرند👇👇 https://formafzar.com/form/jpxlp https://formafzar.com/form/jpxlp
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
❌ فوری "مشکلات جنسی آقایان" درمان شـد ❌ ⭕زندگی خیلیارو حکیم با درمان این مشکلات نجات داده😍😍😍🔥🔥 https://eitaa.com/joinchat/4044488878C2b2199476a 💥🔞🚷 ورود مجرد ها ممنوع 🚷🔞💥
نفسم شاید دلیل زنده بودنم باشد ولی بی شک تو تنها دلیل همین نفسی ⁦ .
حوصلت سر رفته نمیدونی چیکار کنی؟🙁🚶‍♀🚶‍♂ حتما به نقاشی هم علاقه داری و کلاس نرفتی؟☹️🖍 خب کاری نداره😃🤩 اینجا تو هم مثه من شو. با آموزشهاش تند تند بکش. https://eitaa.com/joinchat/3858759798C6e9f3e36ac 👨‍🎨👩‍🎨👨‍🎨👩‍🎨👨‍🎨👩‍🎨👨‍🎨👩‍🎨 https://eitaa.com/joinchat/3858759798C6e9f3e36ac
🌸🍃🌸🍃 مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دسته‌بندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایه‌اش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمن‌های حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود. مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند. مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟» مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی می‌دانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.» بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.» .