eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب راست 💫مرحوم تبريزى نويسنده كتاب ريحانة الادب فرزندى داشت كه دست راست او درد مى كرد (شايد روماتيسم شديد داشت ) به طورى كه به زحمت مى توانست قلم بدست بگيرد، بنا شد براى معالجه به آلمان برود. 💫او نقل كرد: در كشتى كه بودم ، در خواب ديدم كه مادرم از دنيا رفته است ، تقويم را باز كردم و جريان را با قيد روز و ساعت نوشتم ، بعد از مدتى كه به ايران برگشتم ، جمعى از بستگان به استقبال من آمدند ديدم لباس مشكى در تن دارند، تعجب كردم و جريان خواب به كلى از خاطرم رفته بود، سرانجام تدريجا به من فهماندند كه مادرم فوت كرده ، و بلا فاصله به ياد جريان خواب افتادم ، تقويم را بيرون آوردم و روز فوت را سؤال كردم ، ديدم درست در همان روز مادرم از دنيا رفته بود. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت
💢۳ میلیون یورو!! وقتی قطار که از فرانسه به انگلیس می رفت، پر شد، خانمی کنار یک مرد انگلیسی نشست. خانم فرانسوی خیلی نگران و پریشان بود. مرد انگلیسی پرسید: چرا نگرانید؟ مشکلی هست؟ وی گفت: من با خودم 10000 یورو دارم که بیش از مقدار مجاز برای خارجی است. مرد انگلیسی گفت: خب بیا نصفشان کنیم. اگر پلیس شما را گرفت، اقلا نصفشان حفظ شود. آدرستان در انگلیس را به من بدهید تا به شما برگردانم. همین کار را کردند. در بازرسی مرزی خانم فرانسوی جلوی مرد انگلیسی بود و چمدانش را نگشتند. نوبت مرد انگلیسی شد. مرد انگلیسی شروع به داد و قال کرد و گفت: سرکار! این خانم ده هزار با خودش دارد. نصفش را داده به من تا رد کنم. نصف دیگرش با خودش است. بگیریدش. من به وطنم خیانت نمی کنم. من با شما همکاری کردم تا ثابت کنم چقدر بریتانیای کبیر را دوست دارم. زن را دوباره بازرسی کردند و پول را گرفتند. افسر پلیس از میهن دوستی سخن گفت و این که چقدر یک قاچاق ساده به اقتصاد کشور ضرر می زند. و از مرد انگلیسی تقدیر کرد. قطار به راهش ادامه داد و به انگلیس رفت. زن فرانسوی بعد از دو روز دید مرد انگلیسی جلوی منزلش است. با عصبانیت گفت: آدم پر رو چی می خواهی از جان من؟ انگلیسی پاکتی حاوی 15000 یورو به وی داد و گفت: این پول شما و این هم جایزه شما! تعجب نکنید. من می خواستم حواس آن ها از کیف من که حاوی 3 میلیون یورو پول بود پرت شود! مجبور شدم همچین حیله ای به کار ببرم! حکایت .
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆شير است نه گاو 💥مردى روستايى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت . شيرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست . 💥مدتى گذشت . مرد روستايى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد . آخور چنان تاريك بود كه روستايى ندانست كه در جاى گاو، شيرى درنده نشسته است . بر سر شير آمد و دست بر پشت او مى‏كشيد و مى‏نواخت. 💥شير در زير نوازش‏هاى دست روستايى، به خنده افتاد و پيش خود گفت: راست است كه مى‏گويند آدميان، دوست مى‏رانند و دشمن مى‏نوازند . اگر مى‏دانست كه چه كسى را مى‏نوازد، زهره‏اش پاره مى‏شد و جان مى‏داد. آرى، آدمى گاه آرزوى چيزى يا كسى را مى‏كند كه اگر حقيقت آن چيز يا كس را مى‏دانست و مى‏شناخت، مى‏گريخت، و چون دشمن خويش را نمى‏شناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مى‏كند، و در همه عمر عاشق او است! 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت .
🔆ارزش احترام به پدر و مادر 🪴يكى از اصحاب امام صادق (ع ) بنام عمار بن حيان مى گويد: فرزندم اسماعيل نام دارد و نسبت به من خوش رفتارى مى كند، به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، گفتم : پسرم ، اسماعيل نسبت به من خوش رفتار است . 🪴فرمود: من او (اسماعيل پسرت ) را دوست داشتم ، اينك (بخاطر اينكه نسبت به پدر، خوش رفتارى مى كند) دوستى من نسبت به او، بيشتر شد. 🪴سپس فرمود: خواهر رضاعى رسول خدا (ص )، نزد آن حضرت آمد، پيامبر (ص ) وقتى كه او را ديد، بسيار شاد شد، و روپوش خود را، به زمين ، گسترد، و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، و در حالى كه لبخند بر لب داشت با او گفتگو كرد، و احترام شايانى به او كرد، تا او برخاست و رفت . سپس برادر رضاعى آن حضرت آمد، نسبت به او نيز احترام كرد، ولى نه آن گونه كه احترام به خواهر رضاعى خود نمود. 🪴شخصى از آن حضرت پرسيد: چرا آن گونه كه خواهر رضاعى خود را احترام كردى ، به برادر رضاعى خود، آن گونه احترام نكردى ؟!. 🪴پيامبر در پاسخ فرمود: لانها كانت ابر بوالديها منه : زيرا آن خواهر، بيش از آن برادر، به پدر و مادر، نيكى مى كند 📚 (اصول كافى ج 2 ص 161). 👈به اين ترتيب ، پيامبر مهربان (ص ) به ما آموخت ، كه هر كس به پدر و مادر بيشتر احترام كند، در پيشگاه خدا ارجمندتر است ، و من او را بيشتر دوست دارم ، و امام صادق (ع ) نيز به پيروى از پيامبر (ص )، به ابن حيان فرمود: بر دوستيم نسبت به فرزندت ، به اين خاطر افزودى . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت .
🔆ارزش احترام به پدر و مادر 🪴يكى از اصحاب امام صادق (ع ) بنام عمار بن حيان مى گويد: فرزندم اسماعيل نام دارد و نسبت به من خوش رفتارى مى كند، به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، گفتم : پسرم ، اسماعيل نسبت به من خوش رفتار است . 🪴فرمود: من او (اسماعيل پسرت ) را دوست داشتم ، اينك (بخاطر اينكه نسبت به پدر، خوش رفتارى مى كند) دوستى من نسبت به او، بيشتر شد. 🪴سپس فرمود: خواهر رضاعى رسول خدا (ص )، نزد آن حضرت آمد، پيامبر (ص ) وقتى كه او را ديد، بسيار شاد شد، و روپوش خود را، به زمين ، گسترد، و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، و در حالى كه لبخند بر لب داشت با او گفتگو كرد، و احترام شايانى به او كرد، تا او برخاست و رفت . سپس برادر رضاعى آن حضرت آمد، نسبت به او نيز احترام كرد، ولى نه آن گونه كه احترام به خواهر رضاعى خود نمود. 🪴شخصى از آن حضرت پرسيد: چرا آن گونه كه خواهر رضاعى خود را احترام كردى ، به برادر رضاعى خود، آن گونه احترام نكردى ؟!. 🪴پيامبر در پاسخ فرمود: لانها كانت ابر بوالديها منه : زيرا آن خواهر، بيش از آن برادر، به پدر و مادر، نيكى مى كند 📚 (اصول كافى ج 2 ص 161). 👈به اين ترتيب ، پيامبر مهربان (ص ) به ما آموخت ، كه هر كس به پدر و مادر بيشتر احترام كند، در پيشگاه خدا ارجمندتر است ، و من او را بيشتر دوست دارم ، و امام صادق (ع ) نيز به پيروى از پيامبر (ص )، به ابن حيان فرمود: بر دوستيم نسبت به فرزندت ، به اين خاطر افزودى . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت .
🔴به شدت عجله داشتم ولی ناچار بودم بخاطر انجام کاری در صف عابر بانک بایستم. اما از بد روزگار یک «عزیز دلی»!!! جلوی ما ایستاده بود هی کارتشو میزد تو، «برداشت صد تومان» رو انتخاب می‌کرد و هی پیغام می اومد موجودیتون کافی نیست اما بخاطر پشتکار خوبی که داشت باز هم اصرار می کرد که هر جوری شده صد تومن رو از این دستگاه بدبخت بیرون بکشه... بهش می گم آخه گلم!! چرا فکر می کنی با داخل کردن کارت، موجودیت زیاد می شه یه موجودی بگیر هرچقدر بود همونو بکش هیچی دیگه. بعد از اینکه موجودی گرفتیمو دیدم کلا موجودی نداره تصمیم گرفتم با هم تنهاشون بذارمو برم به کارام برسم خیلی از ماها تو روابط خانوادگیمون دچار همین مشکلیم. حسابمون رو برا محبت به اطرافیانمون پر نمی کنیم ولی انتظار داریم ازش برداشت کنیم. یعنی بدون اینکه به دیگران محبت کنیم انتظار داریم اونا بهمون محبت کنن. اگه از محبت نکردن اطرافیانت ناراحتی، خودت باید پیشقدم بشی. انتظار بی فایدست... رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:"انسان به حقیقت و درجه کامل ایمان نمی رسد مگر آنکه آنچه از خوبیها که برای خود دوست دارد، برای مردم هم دوست بدارد". 📘تحف العقول ص88 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
When things don't go the way you wanted them to, just wait. There's always light after a stormy night. وقتی اوضاع اونجوری که می‌خواستی پیش نمی‌ره، فقط صبر کن. همیشه بعداز یه شب طوفانی نور تو راهه..... .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🚷 ۲ دختر ۱۷ و ۱۵ ساله به جرم گذاشتن یک عکس در اینستاگرام به ۱۲۰ سال حبس محکوم شدن واقعا که خیلی بی حیان‼ ‼️ دیدن عکس شرم آور👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2094530851C7dc7ef393e
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اگه جنبه داری بزن رو خانومه😂👻👇🏿 ////////\\\\\\\ ////☆☆☆☆\\\ /////(👁 | 👁)\\ \_ 👄_/ 🖐 / \ \ \/ \ \ /| | | \_/ | / | | 17 ساله ها حملههههه👀🔞☝️🏻
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸 🔆تروريستى كه شرمنده بازگشت 🌼اصبغ بن نباته گويد: صبح زود همراه على (ع ) نماز خواندم ، سپس ناگهان ديدم مردى مى آيد كه معلوم بود، مسافر است ، به حضور على (ع ) رسيد، على (ع ) به او فرمود: از كجا مى آئى ؟ عرض كرد: از شام . 🌼على (ع ) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى ، آن را خودت مى گوئى يا من بگويم ، او عرض كرد: اى اميرمؤمنان خودت بفرما. 🌼على (ع ) فرمود: معاويه در شام اعلام كرد، هر كس برود و على (ع ) را بكشد، ده هزار دينار به او جايزه مى دهم ، شخصى حاضر شد، ولى وقتى به خانه اش رفت ، پشيمان شد و با خود گفت : من پسر عموى رسول خدا و پدر فرزندان رسول خدا (ص ) را نخواهم كشت . 🌼روز ديگر معاويه ده هزار دينار ديگر افزود و اعلام كرد: هر كس على (ع ) را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد، مرد ديگرى ، قبول اين ماءموريت را نمود، او نيز فكر عاقبت كار را كرد و پشيمان شد. 🌼روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد، تو بخاطر اين جايزه هنگفت برجستى و قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا رسانده اى و تو از فاميل حمير هستى . شخص تروريست ، اقرار به راستگوئى على (ع ) نمود. 🌼على (ع ) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى ؟. او گفت : از تصميم كشتن تو منصرف شدم ، اكنون مى خواهم به شام برگردم . 🌼حضرت على (ع ) به غلامش قنبر فرمود: وسائل سفر او را تكميل كن و آب و غذا به او بده و او را روانه شام كن ، قنبر فرمان على (ع ) را اجرا نمود. 🌼تروريست با كمال شرمندگى از آنهمه بزرگوارى على (ع ) به سوى شام بازگشت 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت .