eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆پيدايش ماهى ها در قبر همچنين مرحوم شيخ صدوق به نقل از اباصلت هروى حكايت نموده است : روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام به من فرمود: اى اباصلت ! داخل مقبره هارون الرّشيد برو و قدرى خاك از چهارگوشه آن بياور. اباصلت گويد: طبق دستور حضرت رفتم و مقدارى خاك از چهار گوشه مقبره هارون برداشتم و آوردم ، فرمود: آن خاكى را كه از جلوى درب ورودى آوردى ، بده . هنگامى كه آن خاك را گرفت ، بوئيد و فرمود: قبر مرا در اين مكان حفر خواهند كرد؛ و آن گاه به سنگ بزرگى برمى خورند، كه اگر تمام اهل خراسان جمع شوند نمى توانند آن را بشكنند؛ و به هدف حود نمى رسند. سپس امام عليه السلام فرمود: اكنون قدرى از خاك هاى بالين سر هارون الرّشيد را بياور. وقتى آن خاك را گرفت و بوئيد، اظهار داشت : اى اباصلت ! همانا قبر من در اين جا خواهد بود و اين تربت قبر من مى باشد، كه بايد تو دستور بدهى تا همين مكان بالين سر هارون را حفر كنند. و بايد لحدى به طول دو ذراع يك متر و عرض يك وجب تهيّه نمايند؛ البتّه خداوند متعال هر قدر كه بخواهد، آن را براى من توسعه خواهد داد. و چون كار لحد تمام گردد، از سمت بالاى سر رطوبتى نمايان مى شود، كه من دعائى را تعليم تو مى دهم ، وقتى آن را خواندى ، چشمه اى ظاهر و قبر پر از آب شود. پس از آن ، تعدادى ماهى كوچك نمايان خواهد شد و لقمه نانى را به تو مى دهم ، آن را ريز كن و داخل آب بينداز تا بخورند؛ و چون نان تمام شود، ماهى بزرگى آشكار گردد و تمام آن ماهى ها را خواهد خورد و سپس ناپديد مى شود. بعد از آن دست خود را داخل آب بگذار و آن دعائى را كه به تو تعليم نموده ام بخوان تا آن كه آب فروكش كند و ديگر اثرى از آن بر جاى نماند. ضمنا تمام آنچه را كه به تو دستور دادم و برايت گفتم ، بايد در حضور ماءمون انجام گيرد. آن گاه امام رضا عليه السلام فرمود: اى اباصلت ! اين فاجر ماءمون عبّاسى فردا مرا به دربار خويش احضار مى كند، پس هنگام بازگشت اگر سرم پوشانيده نباشد، حالم خوب است و آنچه خواستى از من سؤ ال كن ، ليكن اگر سرم را پوشانيده باشم با من سخن مگو كه توان سخن گفتن ندارم . اباصلت گويد: چون فرداى آن روز شد، امام عليه السلام در محراب عبادت مشغول دعا و مناجات بود، كه ناگهان ماءمورى از طرف ماءمون وارد شد و گفت : ياابن رسول اللّه ! خليفه شما را يه دربار خويش احضار كرده است . به ناچار امام رضا عليه السلام از جاى خويش برخاست ، كفش هاى خود را پوشيد و عبا بر دوش انداخت و به سوى دربار ماءمون حركت نمود و من نيز همراه حضرت روانه شدم . هنگامى كه وارد شديم ، ديدم كه از انواع ميوه ها طَبَقى چيده اند و نيز طبقى هم از انگور جلوى ماءمون نهاده بود؛ و خوشه اى دست گرفته و مى خورد. چون ماءمون چشمش به حضرت رضا عليه السلام افتاد، از جا بلند شد و تعظيم كرد. و ضمن معانقه ، پيشانى حضرت را بوسيد؛ و سپس آن بزرگوار را كنار خود نشانيد و خوشه اى از انگور برداشت و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا تاكنون انگورى به اين زيبائى و خوبى ديده اى ؟ حضرت سلام اللّه عليه فرمود: انگور بهشت بهترين انگور است . ماءمون گفت : از اين انگور تناول فرما، امام عليه السلام اظهار داشت : مرا از خوردن آن معاف بدار. ماءمون گفت : چاره اى نيست و حتما بايد از آن تناول نمائى ؛ و سپس خوشه اى را برداشت و از يك طرف آن چند دانه از آن را خورد و مابقى آن را تحويل حضرت داد. امام رضا عليه السلام سه دانه از آن انگور را ميل نمود و مابقى را بر زمين انداخت و از جاى خود برخاست . ماءمون پرسيد: كجا مى روى ؟ حضرت فرمود: به همان جائى مى روم ، كه مرا فرستادى . و چون حضرت از مجلس ماءمون خارج گرديد، ديدم كه سر مقدّس خود را پوشاند. و آن گاه داخل منزل خود شد و به من فرمود: اى اباصلت ! درب خانه را ببند و قفل كن ؛ و سپس خود داخل اتاق رفت و از غريبى و جاى ظالمان ؛ و نيز از شدّت ناراحتى ناله مى كرد. 📚اءمالى شيخ صدوق : ص 526، ح 17، عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 241، ح 1، ضمنا ادامه داستان در حالات امام جواد عليه السلام مى باشد. حکایت @hkaitb
اصلاح نفس ⚠️ سهولت پاک شدن در این عالم ... امام ره حکایت @hkaitb
🔆عبرت از سرانجام نكبت بار طاغوت مغرور فرعون طاغوت زمان موسى (علیه السلام ) به قدرى مغرور بود، كه در برابر دعوت حضرت موسى (علیه السلام ) صريحا گفت : لئن اتخذت الها غير لا جعلنّك من المسجونين :اگر معبودى غير از من بر مى گزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (سوره شعراء آيه ). و در مورد ديگر مى خوانيم : و قال فرعون يا ايها الملاء ما علمت لكم من اله غيرى : فرعون گفت : اى جمعيت (درباريان ) من معبودى جز خودم براى شما، سراغ ندارم (قصص - 38) و سرانجام پا را فراتر گذاشت ، غرورش به نهايت رسيد: فقال انا ربكم الاعلى : من پروردگار بزرگتر شما هستم (نازعات - 24) در روايات آمده ، روزى فرعون در حمام بود، ابليس به صورت انسان بر او وارد شد، او خشمگين شد (كه چرا انسانى بى اجازه وارد حمام شده ) نسبت به او اعتراض شديد كرد. ابليس به او گفت : آيا مرا مى شناسى ؟ فرعون گفت : تو كيستى ؟ ابليس گفت : تو چگونه مرا نمى شناسى ، با اين كه تو مرا آفريده اى ؟!. همين القاء ابليس ، مثل بادى كه به مشك كنند، او را آنچنان مغرور ساخت كه علنا اعلام كرد: انا ربكم الاعلى : من پروردگار برتر شماهستم . سرانجام خداوند با شديدترين مجازاتى او را گرفت و غرق در دريا نمود و سپس به سوى عذابهاى دوزخ فرستاد و عاقبت شوم او، موجب عبرت وپند ديگران گرديد. چنانكه در آيه 25 و 26 سوره نازعات مى خوانيم : فاخذه اللّه نكال الاخرة و الاولى - انّ فى ذالك لعبرة لمن يخشى پس ‍ خداوند او را به مجازات آخرت و دنيا (يا مجازات گفتار آغاز و انجامش ) گرفت ، بى گمان دراين مجازات ، عبرت وپندى است براى آنكه (از مكافات عمل زشت خود) هراسناكند. حکایت @hkaitb
🔆دفع وجذب امام خمينى وقتى كه امام خمينى (مدّظلّه العالى ) در آستانه پيروزى انقلاب سال 1357 شمسى در نوفل لوشاتو (نزديك پاريس ) واقع در كشور فرانسه ، تشريف داشت ، دراطراف و اكناف و در ايران ، افراد مختلفى به حضور امام مى رفتند، برخورد امام با افراد، بر اساس ميزان جذب ودفع اسلام بود،به عنوان نمونه : 1- يكى از افرادى كه به پاريس آمد، خواهر ملك حسين (شاه اردن ) بود، كه پس از ملاقات ملك حسين با محمدرضا شاه ، از طرف او به پاريس آمده بود تا خدمت امام برسد، ولى امام ، اجازه ملاقات نداد وشديدا او را دفع كرد. 2- و همچنين سيد جلال الدين تهرانى ، عضو شوراى سلطنت ، به پاريس ‍ آمد، وتقاضاى ملاقات با امام كرد، امام فرمود: تا وقتى كه او عضو شوراى سلطنت است ، اجازه ملاقات نيست ، مگر اين كه او استفعا كند و مثل يك فرد عادى بيايد. آقاى تهرانى ، مجبور به استعفا شد، آنگاه امام ملاقات با وى را پذيرفت . 3- و به عكس دو مورد فوق ، وقتى كه مرحوم شهيد حاج آقا مهدى عراقى (شخصيت فداكار و مخلص اسلام كه سالها در زندان رژيم شاه به سر مى برد و سرانجام با فرزندش بدست گروهك فرقان به شهادت رسيد) به پاريس ‍ واز آنجا به نوفل لوشاتو آمد تا با امام ملاقات كند. يكى از اطرافيان امام مى گويد: به امام عرض كرديم آقاى حاج مهدى عراقى با دو سه نفر از برادران بازارى از تهران آمده اند. امام بى درنگ فرمود: بيايند تو. آنها وارد اطاق مخصوص امام شدند وآقاى مهدى عراقى نشست و شروع كرد به گريه كردن ، و دست امام را بوسيد. امام او را نشناخت ، من عرض كردم : ايشان حاج مهدى عراقى هستند، امام دست بر سر شهيد عراقى كشيد و فرمودند: مهدى من چرا اين قدر پير شده ؟! و حاج مهدى عراقى ، سرش را روى پاى امام گذاشت و چند دقيقه گريه كرد. به اين ترتيب مى بينيم ، امام بر اساس اسلام ، بعضى را دفع مى كرد و بعضى را جذب مى نمود و به بعضى مشروط به شرط يا شرائطى اجازه ملاقات مى داد، و كارهايش حساب شده بوده و هست . 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
هدایت شده از بدانیم✔️
. این کانال خیلی ترسناکه 😳😨🥵 حتما یه سری بزنید 🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/3932815377Ce5e18f058e
هدایت شده از بدانیم✔️
😁🙈 مخصوص دخترای نوجوون 🧖‍♀ با دقت انتخاب کن بزن رو یکی از اینا ببین برات چی میاد 🔰 آنا🌇 السا 🌅 دلیر 🌠 تیانا🎇 سیندرلا 🌅 آریل🌉 موانا🌌 جاسمین🎆 سفیدبرفی🏞 راپونزل🌃 مریدا🌇 https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
😵‍💫 پیشگویی بسیار عجیب سیمپسون ها 😳 پیشگویی دقیق از سقوط بالگرد 🚁🚁 https://eitaa.com/joinchat/2057830453C28b41fe66a کلیپ کوتاه 👆👆
✨﴾﷽﴿✨ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً .
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا افرادی مثل آیت الله بهجت ره در نماز گریه می کردند؟ حکایت @hkaitb
🔆گرايش پنجاه نفر يهودى به اسلام آنگاه كه امير مؤمنان على (علیه السلام ) زمام امور مسلمانان را به دست گرفت ، در اين ايام روزى در نخيله (سرزمين نزديك كوفه ) بود، پنجاه نفر از يهوديان به محضر آنحضرت رسيده وعرض كردند. ما از كتابهاى خود ديده ايم كه خبر داده اند از سنگى عظيم كه نام هفت نفر از پيامبران در آن نوشته شده وآن سنگ در همين سرزمين است ولى هر چه كاوش كرديم آن را نيافتيم . امام على (علیه السلام ) همراه آنها از نخيله بيرون آمد و چند قدم راه پيمودند تا به تل ريگى رسيدند، على (علیه السلام ) همانجا توقف كرد وفرمود: آن سنگ زير ريگها است . يهوديان عرض كردند: ما نمى توانيم آن همه ريگ را برداريم تا آن سنگ را بنگريم . امام على متوجّه خدا شد واز درگاهش خواست كه آن ريگها رااز روى سنگ بردارد، ناگهان طوفانى وزيد وتمام آن ريگها را به اطراف پراكنده ساخت و در نتيجه ، آن سنگنمايان شد و على (علیه السلام ) به يهوديان فرمود: آن نامها در آن جانب سنگ كه روى زمين قرار گرفته ، ثبت شده است . آنها با بيل وكلنگى كه همراه داشتند، هر چه در توانشان بود كوشيدند، تا سنگ را به آن سو برگدانند، ولى از عهده اين كار درمانده شدند. در اين وقت امير مؤمنان على (علیه السلام ) به پيش آمد و با دست پرتوان خود، آن سنگ را به جانب ديگر انداخت ، در نتيجه آن سوى كه نام هفت پيامبر، در آن نوشته بود آشكار شد. يهوديان ديدند در آن ، نام اين پيامبران نوشته شده : نوح و ابراهيم و موسى و داود سليمان و عيسى و محمد على هم السّلام جمع همانجا و هماندم نور حقانيت اسلام بر قبلشان تابيد و شهادتين را به زبان جارى كرده و قبول اسلام نمودند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
🔆تاييد دين از طرف گنهكار ابوالفتوح رازى صاحب تفسير روض الجنان ، از علماى برجسته قرن ششم بود و قبرش در صحن حمزه بن موسى (علیه السلام ) در جوار حضرت عبدالعظيم واقع شده است . نقل شده : وى در شرح اين سخن پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) كه فرمود: انّ اللّه ليويد هذا الدين بالرّجل الفاجر: (بدرستى كه خداوند، اين دين (اسلام ) را (گاهى ) بوسيله آدم فاجر وگنهكار، تاييد مى كند) داستانى از خودش نقل نمود و گفت : در دوران جوانى ، در مجلسى كه معروف به سراى علاّن بود، مى رفتم ، جمعيت بسيارى به گرد من مى آمدند (و من تدريس مى كردم ) واين مجلس ‍ مورد قبول مردم ، و مهم بود. عده اى به مقام من ، حسد بردند، و در نزد استاندار وقت ، از من سخن چينى و شكايت نمودند، تا مرا با او درگير كنند و در نتيجه او مجلس مرا ممنوع كند. من هسيايه اى داشتم كه از نزديكان شاه وقت بود، وقتى اين موضوع را شنيد با اينكه ايام عيد بود، و او به رسم خود، سفره بزمى ترتيب داده بود، تا شراب بنوشد، بى دينگ سوار مركب شد و خود را به شاه رساند و به او گفت : اين گونه كه درباره ابوالفتح رازى خبر داده اند، دروغ است و خبر آنها از روى حسادت بوده است ، سپس به منزل من آمد و مرابا احترام به آن مجلس برد و بر منبر براى تدريس نشاند و خود تا آخر در مجلس ماند، به مردم گفتم : اين همانست كه پيامبر (ص ) فرمود: بى گمان خداوند (گاهى ) اين دين را بوسيله مردى فاسق ، تاءييدد مى نمايد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb