eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی_آنلاین_حسین_دلم_رو_بردی_منو_آخر_به_حرم_نبردی_سیب_سرخی.mp3
6.71M
سلام من به تو حسین به کربلای باصفات حسین دلم رو بردی منو تو آخر حرم نبردی 🔊 🌙 🎙 ♨️
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺رجز طوفانی خطاب به تکفیری‌ها ما مرد جهاد و ما نسل امیدیم ما از پیروان سردار شهیدیم والله یک وجب از خاک مقاومت رو به جیره‌خورای تکفیری نمیدیم ♨️
مداحی آنلاین - نماهنگ ما مرد جهاد و ما نسل امیدیم - نریمانی.mp3
4.37M
ما مرد جهاد و ما نسل امیدیم ما از پیروان سردار شهیدیم والله یک وجب از خاک مقاومت رو به جیره‌خورای تکفیری نمیدیم 🔊 🔄 🎙 ♨️
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میم مثل مادر مادر یعنی ام البنین محشر می‌بینی با چشات محشر یعنی ام البنین 📺 🔄 🎙 🏴 ♨️
مداحی آنلاین - نماهنگ میم مثل مادر - ستوده.mp3
2.5M
میم مثل مادر مادر یعنی ام البنین محشر می‌بینی با چشات محشر یعنی ام البنین 📺 🔄 🎙 🏴 ♨️
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 .
جهنم کجاست؟ بدترین زندان آنجایی نیست که زندانبان هایش خشن باشند؛ بلکه ان‌جایی است که هیچ راهی به زمین و آسمان نداشته باشد. زندان شکنجه گاه نیست. بلکه فرصتی است برای تفکر... برای فکر کردن به رابطه‌ی انسان و دیوار، انسان و طبیعت. انسان و هستی. اگر پیوسته قطعه‌ای از جهان را نبینی و تفکرت را به آن گره نزنی دیگر چگونه می‌توانی تخیل کنی؟ جهنم حقیقی آن جایی است که تخیل از کار می‌افتد. یعنی هیچ چیز نباشد که به تو کمک کند فکر کنی. تخیل کنی... به دایره‌ی رابطه‌ی خودت با جهان بیندیشی. زندان حقیقی فقط انسان را از انسان‌ها جدا نمی‌کند. بلکه انسان را از تمام نمادهای زندگی، حضور و معنای زندگی جدا می‌کند. انسان اسیر از کوچک‌ترین روزنه‌ها، امیدش را برای زندگی حفظ می‌کند. اما وقتی این روزنه‌ها بسته شد دیگر زندان نیست، جهنم است! حکایت @hkaitb
آدم های خوب مثل درخت پر از شکوفه هستند حکایت @hkaitb
🔆فخر حوّا و عظمت زهراء عليها السلام امام حسن عسكرى به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام ، از رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: چون خداوند متعال حضرت آدم عليه السلام و حوّا را آفريد و در بهشت جاى گرفتند، بر خود باليدند و آدم عليه السلام به همسر خود حوّا، گفت : خداوند موجودى بهتر و برتر از ما نيافريده است . در اين هنگام پروردگار متعال به جبرئيل عليه السلام وحى فرستاد: بنده ام ، آدم را به فردوس اءعلى بِبَر؛ همين كه آدم عليه السلام وارد آن مكان مقدّس شد، كنيزى كه در يكى از بهترين قصرها كه بر سرش تاجى از نور بود و دو گوشواره از نور در گوش خود داشت ، توجّه آدم را به خود جلب كرد. و چون نگاه آدم بر آن فرشته افتاد و ديد كه نور جمالش تمام بهشت را روشنائى بخشيده ، از جبرئيل سؤ ال نمود كه : او كيست ؟ جبرئيل عليه السلام اظهار داشت : او فاطمه دختر محمّد، پيغمبر خدا و يكى از فرزندان تو مى باشد كه در زمان آينده مبعوث مى گردد. آدم عليه السلام سؤ ال نمود: تاجى كه بر سر دارد چيست ؟ جبرئيل گفت : شوهرش علىّ بن ابى طالب عليه السلام مى باشد. 📚بحارالا نوار: ج 43، ص 52، س 1. حکایت @hkaitb
🔆پنجاه سال عمر در مقابل يك لقمه نان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام با جمعى در جائى نشسته بود، مردى هيزم شكن از آن راه با خوشحالى و خوردن نان مى گذشت ، حضرت عيسى عليه السلام به اطرافيان خود فرمود: شما تعجب نداريد از اين كه اين مرد بيش از يك ساعت زنده نيست !! ولى آخر همان روز آن مرد را ديدند كه با بسته اى هيزم مى آيد تعجب كردند و از حضرت علت نمردن او را پرسيدند. او بعد از احوالپرسى از مرد هيزم شكن ، فرمود: هيزمت را باز كن ، وقتى كه باز كرد مار سياهى را در لاى هيزم او ديد، حضرت عليه السلام فرمود: اين مار بايد اين مرد را بكشد ولى تو چه كردى كه از اين خطر عظيم نجات يافتى ؟ گفت : نان مى خوردم فقيرى از مقابل من گذشت ، قدرى به او دادم و او درباره من دعا كرد. حضرت عليه السلام فرمود: در اثر همان دستگيرى از مستمند خداوند اين بلاى ناگهانى را از تو برداشت و پنجاه سال ديگر زنده خواهى بود.(133) 📚تفسير نمونه ، ج 3، ص 223. حکایت @hkaitb
🔆شادى با ديدار فاطمه عليها السلام هنگامى كه اين آيه قرآن بر پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله نازل شد: (و إ نّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعين ، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ )( 28) يعنى ؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، كه خداوند برايش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد. آن حضرت بسيار گريه و اصحاب آن حضرت نيز همه گريان شدند و كسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت . و چون هرگاه پيغمبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را مى ديد، شادمان و خوشحال مى گرديد، به همين علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ايشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد. وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد، ديد حضرت مشغول آسياب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود اين آيه قرآن را زمزمه مى نمايد: ((وَ م ا عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ و اءبْقى )) يعنى ؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد. پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام كرد و بعد از آن ، جريان ناراحتى و گريه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را براى آن بزرگوار بيان نمود. فاطمه زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن اين خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را كه حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافكند. سلمان فارسى با ديدن چنين زندگى و لباسى به گريه افتاد و گفت : چقدر سخت و غير قابل تحمّل است كه دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابريشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسايش باشند؛ ولى دختر محمّد، پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله چادر پشمينِ وصله دار بپوشد و اين همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نمايد. هنگامى كه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله وارد شد، اظهار نمود: يا رسول اللّه ! سلمان از زندگى و لباس هاى من تعجّب كرده و در گريه و اندوه ، فرو رفته است . حضرت رسول صلوات اللّه عليه به سلمان فرمود: دخترم ، فاطمه محبوب خدا است و از سابقين در ورود به بهشت خواهد بود. پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : پدر جان ! دخترت فداى تو گردد، چرا گريان بوده اى ؟ حضرت رسول فرمود: دخترم ! جبرئيل امين دو آيه قرآن پيرامون جهنّم بر من نازل نمود، كه بسيار دردآور و وحشتناك بود و سپس آن دو آيه شريفه را خواند. حضرت زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن آن دو آيه قرآن گريست و به صورت بر زمين افتاد و گفت : واى به حال گناه كارانى كه اهل آتش ‍ جهنّم گردند. سلمان چون اين صحنه دلخراش را ديد، گفت : اى كاش من گوسفندى مى بودم تا مرا مى كشتند و قطعه قطعه مى كردند و مى خوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم !! و ابوذر گفت : اى كاش مادرم عقيم بود و مرا نزائيده بود و اين گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنيدم !! و سپس مقداد گفت : و اى كاش من پرنده اى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم . 📚بحارالا نوار: ج 43 ص 87 89 ح 9. حکایت @hkaitb
🔅 ✍ خدا یاور همه‌مان باشد 🔹با اهل معرفتی افت‌وخیز داشتم که هیچ‌گاه از او نشنیدم به کسی در زمان سختی بگوید: خدا یاورتان باشد. 🔸همیشه می‌گفت: خدا یاور همه‌مان باشد. 🔹در این دعای او ظرافت بسیار خاصی یافتم. 🔸اگر می‌گفت: خدا یاورتان باشد، نوعی نفس خود، به خدا شریک کرده بود که در دعای خویش، خود را از یاری خدا بی‌نیاز دیده بود. 🔹پس دعای خود جمع می‌بست که مبادا نفسش، خودش را از یاری خدا بی‌نیاز بیند. حکایت . . .