eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
💢افلاطون آورده اند که روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن می گفت. در میان سخن گفت: « امروز فلان مرد از تو بسیار خوب می گفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است.» افلاطون چون این سخن بشنید سر فرود برد و سخت دلتنگ شد. آن مرد گفت:« ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟» افلاطون پاسخ داد:« ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید. ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کرده ام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است حکایت @hkaitb
💢پدر من زودتر به بهشت میرسد ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟ فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .! حکایت @hkaitb
💢سنگ یا خوش بختی؟ هردر زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. حکایت @hkaitb
💢دریانوردی مگس مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت: من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام. در اين كار بسيار مهارت دارم ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم. او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود. جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه... حکایت @hkaitb
♦️‌ سلام امام زمانم 🔹‌دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام 🔹‌به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام .
💢کدام صندلی؟؟ امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این بود: ــ شما چگونه مى‌توانید مرا متقاعد کنید که صندلى جلوى شما نامرئى است؟ تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد! چند روز بعد که استاد نمره‌هاى دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره کلاس را گرفته بود!! او در جواب فقط نوشته بود : «کدام صندلى؟!» مسائل ساده را پیچیده نکنید! حکایت @hkaitb
با نیت خدمت به زائران کربلا شروع کردم 💪 الآن مترجم راهپیمایی اربعین شدم 😍 چه لذتی از این بالاتر که سفر زیارتی رو برای زائران حسینی راحت تر کنی تا سیل جمعیت هر سال بیشتر بشه ؟ کانال تخصصی آموزش لهجه عراقی شرایط رو برای آموزش هزاران نفر فراهم کرد 🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/2546335747Cf9fa0a692d
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
یه کم عربی حرف بزن عمو ببینه ! 😅 از وقتی من اینجا لهجه عراقی رو یادم گرفتم و کاملا مسلط شدم بابام هر جا میریم بحث رو میندازه وسط تا من از خودم رونمایی کنم 😬🤦‍♀ منم از چهره پدر و مادرم میرم تو آسموناااا 😍 هیچوقت فکرشو نمیکردم با روزی ۲۰ دقیقه به اینجا برسم 🙈 شما هم قطعا مثل من موفق میشید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2546335747Cf9fa0a692d ۱۰۲ هزار نفر اینجا جمع شدیم 😇
🔆پاسخ به اشكال منكر خدا 💥يكى از منكران خدا كه مى خواست به قول خود به قرآن اشكال بگيرد و مثلاً بگويد در قرآن ، تضاد وجود دارد، بنابراين ساخته فكر بشر است ، كه طبق بعضى از روايات او ابن ابى العوجاء (از ماديين معاصر امام صادق عليه السلام ) بود. 💥روزى به مؤمن الطاق (يكى از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام ) گفت : در قرآن در سوره نساء آيه 3 آمده : شما مى توانيد تا چهار زن به عنوان همسرى انتخاب كنيد و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة (و اگر ترس آن را داريد كه عدالت بين همسران را نتوانيد رعايت كنيد، ازدواج با يك زن جايز است نه بيشتر). و در همين سوره آيه 129 آمده : ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء ولو حرصتم و هرگز نمى توانيد در ميان همسران رعايت عدالت كنيد هر چند كوشش نمائيد. 💥بنابراين بين اين دو آيه تضاد است ، زيرا اولى مى گويد، در صورت بيم نتوانستن رعايت عدالت ، انتخاب بيش از يك همسر جايز نيست ، و در صورت توانستن رعايت عدالت ، تا چهار همسر جايز است ، و در آيه دوم گويد: شما هرگز قادر به رعايت عدالت نيستيد؟ (بنابراين تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم كه ممكن نيست پس تعدد زوجات در اسلام صيح نيست ). مؤمن الطاق گويد: جواب اين اشكال را نتوانستم بدهم ، به مدينه مسافرت كرده به حضور امام صادق (ع ) رسيدم و اشكال منكر را مطرح كردم . 💥امام فرمود: منظور از عدالت در آيه سوم نساء عدالت در نفقه (و حقوق همسرى ) است ، و اما منظور از عدالت در آيه 129 (كه آنرا غير ممكن مى داند) عدالت در تمايلات قلبى است زيرا انسان نمى تواند در ميل خود بين همسران رعايت عدالت كند، بنابراين تضادى بين اين دو آيه نيست . مؤمن الطاق گويد: بازگشتم و به اشكال او (ابن ابيالعوجاء) به همين طريق پاسخ دادم ، قانع شد و به من گفت : 💥هذا ما حملته من الحجاز: تو اين پاسخ را از حجاز آورده اى . يعنى اين پاسخ از تو نيست ، بلكه از امام صادق (ع ) است كه رفتى در مدينه (كه از شهرهاى حجاز است ) از او پرسيده اى و جواب آنرا گرفته اى و براى من آورده اى . به اين ترتيب يكى از شاگردان زيرك امام صادق (ع ) پاسخ اشكال منكر خدا را داد، و از كنار آن ، بيت فاوت نگذشت . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
برای حاجات صعب العلاجی که امیدی به براورده شدن ان نیست به طریق زیربه حضرت ام البنین توسل کنید https://eitaa.com/joinchat/257753448C1d647355b9 🌺‌دریافت انواع دعا 👆‌👆‌
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
〽️ آموزش ریاضی و فارسی ابتدایی... 〽️ کاملا دقیق و به زبان ساده... 〽️ اینجا فقط جای نخبه هاست... 〽️ اینجا کسی از درس خسته نمیشه... ⭕️ اینجا همونجاییه که بچتو می‌تونه یه نخبه کنه که همه جا پُزشو بدی...⭕️ https://eitaa.com/joinchat/1645150648C89d10812bf
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆 امام حسن (ع ) در هفت سالگى ! 🍁امام حسن در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت ، و پاى منبر رسول خدا (ص ) مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مى شنيد، به منزل ، باز مى گشت و براى مادرش فاطمه زهرا (ع ) نقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون ، يك خطيب ، روى متكائى مى نشست ، و سخنرانى مى نمود، و در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبر (ص ) فرا گرفته بود، بيان مى كرد). 🍁حضرت على (ع ) هرگاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهرا(ع )، سخن مى گفت ، در مى يافت كه فاطمه (ع ) آنچه از آيات قرآن ، نازل شده ، اطلاع دارد، از او پرسيد: با اينكه شما در منزل هستيد، چگونه به آنچه كه پيامبر (ص ) در مسجد بيان كرده ، آگاه هستى ؟!. 🍁فاطمه زهرا(ع )، جريان را به عرض رساند، كه اين آگاهى ، از ناحيه فرزندت حسن (ع ) به من انتقال مى يابد. 🍁روزى على (ع ) در خانه مخفى شد، حسن (ع ) كه در مسجد، وحى الهى را شنيده بود، وارد منزل شد و طبق معمول بر متكا نشست ، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهرا (ع ) تعجب نمود!، حسن (ع ) به مادر عرض كرد: تعجب مكن ، چرا كه شخص بزرگى ، سخن مرا را مى شنود، و استماع او مرا، از بيان مطلب ، باز داشته است . 🍁در اين هنگام على (ع ) از مخفيگاه خارج شد و فرزندش ، حسن (ع ) را بوسيد 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb