#داستان_آموزنده
🔆بوستان ابوطلحه ، صدقه اى به خاطر حواس پرتى
مى گويند ابى طلحه در بوستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش به مرغى افتاد كه در لابلاى شاخه هاى درختى گير كرده بود و راه نجاتى مى جست . وى به آن مرغ چنان سرگرم شده بود كه ندانست چند ركعت نماز به جاى آورده است . پس ، خدمت رسول اكرم (ص ) آمد و حال خود را بيان داشت و عرض كرد: بوستانم را صدقه قرار دادم ، در هر راهى كه صلاح مى دانيد مصرف كنيد.
👈ببينيد چگونه مجاهده با نفس و مخالفت با شيطان موجب مى شود بوستانى كه مرغ درخت آن صاحبش را در نماز مشغول داشته است ، ترك گفته شود.
📚صلوة الخاشعين آية اللّه دستغيب ، ص 59.
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆مامور رفع گرفتارى
يكى از علما و حجج اسلام و از ذريّه رسول اللّه ص در ياد داشتهاى خود چنين فرموده بود: شبى از طريقى به من الهام شد كه مبلغ چهل و پنج هزار تومان ببر درب مغازه يكى از بندگان خدا كه مرد محترمى از اهل اصفهان است و نخواسته اسمش گفته شود صبح متحيّر بودم چه كنم ، آيا آنچه فهميدم صحيح است يانه و نمى دانستم چقدر پول دارم ؟ وقتى مراجعه كردم ديدم موجودى من چهل و پنج هزار تومان است ، اوّل وقت رفتم درب مغازه آن آقا كه از محترمين شهر بود، ديدم دو نفر درب مغازه او ايستاده اند، به آن آقا گفتم : من با شما كارى دارم ، مى خواهم با هم برويم جائى و برگرديم ، گفت بسيار خوب ، من ايشان را بردم مسجد النبى واقع در خيابان جى ، آنجا عمله و بنا كار مى كردند، لب ايوان طرف قبله نشستيم من به ايشان گفتم : من ماءمور هستم گرفتارى شما را اصلاح كنم ، مشكلى دارى بگو، هرچه اصرار كردم نگفت ، بالاخره آن مبلغ را به ايشان دادم ولى نگفتم چقدر است ، ايشان بى اختيار به گريه افتاد و گفت : من چهل و پنج هزار تومان قرض داشتم ، چهل زيارت عاشورا نذر كردم بخوانم و امروز بعد از اذان آخر آن را خواندم و از آقا ابى عبداللّه الحسين ع خواستم رفع گرفتاريم شود كه بحمداللّه گره باز گرديد.
📚 آثار، ص 38.
حکایت
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
شكايت بردن نزد خلق !
صعصعه از مردان بزرگ صدر اسلام است ، برادرزاده اش احنف (بر وزن احمد) مى گويد: دلم درد گرفت ، نزد عمويم صعصعه رفتم و از دل درد خود شكايت كردم .
عمويم مرا سرزنش كرد و گفت : برادرزاده ! وقتى دستخوش بلا شدى ، شكايت آنرا نزد شخصى مثل خودت مبر، زيرا آن شخص اگر دوستت باشد، غمگين مى شود، و اگر دشمنت باشد شاد مى گردد، شكايتت را نزد مخلوقى مبر كه قادر بر رفع و دفع گرفتارى از تو نيست ، بلكه نزد خداوند قادرى ببر كه تو را مبتلا كرده و مى تواند آن را از تو بزدايد.
برادرزاده ! يكى از دو چشم من ، بينائى خود را از دست داده ، ولى حتى همسرم و بستگان نزديك من از اين موضوع ، اطلاع ندارند.
به قول سعدى :
دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر
كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
فلسفه امتحانات الهی
🦋امتحانات الهی برای این است که برای خود انسان معلوم شود چه کاره است و فکری برای رشد خود بکند، و الا خدا که از حال بندگان خبر دارد خداوند مهربان بسیاری از امتحانات را که خارج از توانایی ماست از ما نمی گیرد. وقتی ما به امتحانات خود و نتایج آن توجه نکنیم دیگر رشد نخواهیم کرد.
حکایت
@hkaitb
🔆شفاى ريه
يكى از وعاظ محترم ايران كه من خودم شاهد كسالت سخت ريوى او بودم واطبّاء ايران از معالجه اش ماءيوس شده بودند و پوست بدنش به استخوانهايش چسبيده بود و آخرين خون بدنش از حلقومش بيرون مى آمد و قسمت عمده ريه اش فاسد شده بود و او را مى خواستند براى معالجه بااسرع وقت به بيمارستان شوروى در مسكو ببرند، ناگهان بدون آنكه او را معالجه كنند خود من آقاى سيد حسن ابطحى شاهد بودم كه پس از چند روز شفاى كاملى پيدا كرد. وقتى علّت شفاى او را از او سؤ ال كردم گفت :
آخرين شبى كه صبحش بنابود مرا به مسكو ببرند و مى دانستم كه يا در راه و يا در همان مملكت كفر از دنيا ميروم ، منتظر شدم تا برادرم كه پرستارى مرا به عهده داشت از اتاق بيرون برود، وقتى بيرون رفت در همان حال ضعف رو به طرف كربلا كردم و حضرت سيد الشهداء علیه السلام را مورد خطاب قرار دادم وگفتم : آقا يادتان هست كه به منزل فلان پيرزن رفتم وروضه خواندم وپول نگرفتم و نيّتم تنها و تنها رضايت خداى تعالى و شما بود؟! و بالاخره چند قلم از اين قبيل اعمالى كه بااخلاص انجام داده بودم متذكر شدم و در مقابل آن اعمال شفايم را از آن حضرت خواستار شدم ناگهان ديدم در اتاق باز شد و حضرت سيدالشهداء و برادرشان حضرت ابوالفضل ع وارد اتاق شدند.
حضرت سيّد الشهداء علیه السلام به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فرمودند برادر بيمار ما را معالجه كن ، ايشان هم دستى به صورت من تا روى سينه ام كشيدند و از جا حركت كردند و رفتند. من بعد از آن احساس سلامتى كردم كه ديگر احتياجى به دكتر و بيمارستان نداشتم و اين چنين كه ملاحظه مى كنيد صحيح و سالم گرديدم .
📚ملاقات ، 2/187.
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 خواص عاشورایی :
ابوثُمامه عمروبن عبدالله صائِدی
✅ ابوثمامه از جنگاوارن عرب و از یاران شجاع امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) بود. او یکی از افرادی است که به امام حسین ع نامه نوشت و ایشان را به قیام دعوت کرد و در حادثه کربلا یکی از یاران برجسته ایشان بود.
🔹 با ورود حضرت مسلم به کوفه، ابوثمامه به فرمان او مسئولیت جمعآوری کمکهای مردمی و نیز تهیه سلاح را به عهده گرفت. او همان فردی است که فرارسیدن زمان نماز ظهر در وسط جنگ در روز عاشورا را یادآوری کرده است.
🔸 وقتی زمان نماز ظهر فرارسید، ابوثمامه به امام گفت: «اى اباعبداللّه! جانم فدایت! به خدا سوگند! دوست دارم پیش مرگت شوم و علاقه دارم وقتی به دیدار خداى خویش نایل شوم که نمازى را که وقت آن فرا رسیده با تو خوانده باشم.» امام حسین ع به او فرمود: «نماز را به من یاد آوردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.»
🔻ظهر عاشورا نماز جماعتِ تاریخی امام حسین ع وسط جنگ برگزار شد. نمازی که به امامت امام ع و همزمان با تیرهای دشمن بود. پس از شهادت تعدادی از اصحاب، ابوثمامه در حالی که رجز میخواند به دشمن حمله کرد و سرانجام به دست پسرعمویش «قیس صائدی» به شهادت رسید.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#ابوثمامه_صائدی
#بصیرت
(مقتل الحسین خوارزمی ج۲، ص۱۷_مـقـتـل الحـسـيـن، مـقـرّم، ص 247)
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆سه حاجت آية اللّه مرعشى ره
سيد جليل القدر و عالم بزرگوار حضرت آية اللّه حاج سيد اسماعيل هاشمى طالخنچه اى اصفهان كه از علماى فعلى اصفهان مى باشند نقل فرمود: از عالم نبيل حضرت آية اللّه العظمى حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى رضوان اللّه تعالى عليه كه فرموده بودند:
من در دوران جوانى و اوائل طلبگى بسيار كم هوش و كند ذهن بودم و دير درس را ياد مى گرفتم و زود فراموش مى كردم و دوم هم وسواس داشتم پشت سر هركسى نماز نمى خواندم و سوم هم شخصى بود كه هر وقت مرا ميديد كه كم هوش و كندذهن هستم مى گفت تو كه نمى توانى درس بخوانى برو كار كن و با حرفهايش مرا آزار مى داد و گوشه و طعنه زياد مى زد اين سه مسئله عجيب مرا ناراحت مى كرد اين سه چيز باعث رنجش خاطرم بود.
يك روز تصميم گرفتم كه بيايم كربلا و حلّ اين مشكلات را از آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام بخواهم ، آمدم كربلا، و يك راست رفتم خدمت كليددار وقت و آن زمان حرم آقا سيد الشهداء ع ، و گفتم شما پدر و جدم را مى شناسى از علماء بوده اند يك حاجتى از تو دارم و آن اينكه امشب باحضرت خلوت كنم و حوائجم را از آقا حضرت سيّد الشّهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام بگيرم .
كليددار قبول كرد و من شب در حرم رفتم و خدام حرم درهاى حرم و صحن را بستند. وقتى كه به حرم وارد شدم و خود را با حضرت خلوت ديدم با خود فكر كردم كه حضرت به چه كسى بيشتر علاقه دارد دركتابها ديده بودم كه حضرت سيد الشهداء علیه اسلام به آقا حضرت على اكبر خيلى علاقمند بوده لهذا آمدم مابين قبر حضرت سيد الشهداء علیه السلام و حضرت على اكبر علیه السلام نشستم و مشغول توسل و دعا و تضرع و نماز شدم . ناگهان ديدم مرحوم پدرم در حرم نشسته و قرآن ميخواند رفتم خدمت مرحوم ابوى سلام كردم و احوال پرسى نمودم و حاجت خود را بيان كردم مرحوم ابوى فرمود هرچه مى خواهى از آقا بگير و اشاره به قبر حضرت سيد الشهداء علیه السلام نمود. نگاه كردم ديدم حضرت سيد الشهداءعلیه السلام روى ضريح مقدس نشسته ، آمدم نزد ضريح و به آقاعرض حاجت نمودم و توسل و گريه زيادى كردم حضرت ميوه اى اسم آن ميوه را مؤ لف فراموش كرده را از بالاى ضريح براى من انداخت من آن را خوردم ، يك وقت ديدم كسى نيست و صبح شده و صداى اذان از گلدسته هاى حرم بلند است درب حرم باز شد مردم جهت نماز جماعت به حرم جمع شدند يكى از علماء امام جماعت ايستاد مردم هم ايستادند و من هم ايستادم و اقتداء نمودم بعد از نماز از حرم بيرون آمدم آن شخص كه هميشه به من زخم زبان مى زد و مى گفت برو كار كن را ديدم تا به من رسيد بعد از سلام و مصافحه گفت ديشب در فكر بودم كه اگر شما درس بخوانى بهتر است بعد آمدم حجره كتاب را برداشتم ديدم هرچه مى خوانم در ذهنم ضبط مى شود متوجه شدم كه آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام تمام حوائجم را عنايت فرموده است .
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
حکایت
@hkaitb
🔆نصيحت غرورشكن !
فتح و آزادسازى مكه بدست تواناى مسلمانان تحت رهبرى داهيانه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در سال هشتم هجرت واقع شد، كه براستى ميتوان آن را بزرگترين فتح و پيروزى اسلام در عصر پيامبر (ص ) دانست .
اين فتح ممكن بود بعضى از بستگان نزديك پيامبر (ص ) مانند بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را مغرور سازد، پيامبر (ص ) در همان زمان شيرين فتح ، در مكه كنار كعبه ، آنها را به دور خود جمع كرد، و خود بالاى كوه كوچك صفا رفت و خطاب به آنها چنين فرمود:
اى فرزندان عبدالمطلب و اى خاندان هاشم ! من از سوى خدا، رسول خدا براى شما هستم ، و نسبت به شما مهربان و دلسوز مى باشم ، نگوئيد: ان محمدا منا البته محمد (ص ) از ما است (و همين موضوع شما را مغرور سازد) سوگند به خدا از ميان شما و غير شما، از دوستان من نخواهيد بود، مگر پرهيزكاران ، آگاه باشيد مبادا در روز قيامت به گونه اى با شما ملاقات كنم و شما را بشناسم كه دنيا (و بار ماديت ) را به شانه هاى خود حمل مى كنيد، ولى ساير مردم ، آخرت را حمل مى كنند، آگاه باشيد، اينك من عذر خود را در رابطه با شما بيان مى كنم : وان لى عملى وان لكم عملكم : براى من همان نتيجه عمل خودم هست ، و براى شما نيز (نتيجه ) عمل شما است .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
✍استادی می فرمود :
💕این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد
✍ این جمله یعنی خدا می گوید:
💕جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری...!!
✍ تفاوت ظریفی است!
اگر بیقراری؛
اگر دلتنگی؛
اگر دلگیری؛
💕گیر کار آنجاست که هزار یاد،
جز یاد او، در دلت جولان میدهد...
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦♀
منم قبلا اینجوری بودم
تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄
ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم
دیگه غم ندارم🙃
اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون
چه چیزهایی درست کنی
که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01
مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔞 بزن رو قلب بادمجونی ببین چی میاد👇🤤
🍑🍑🍑🍑 🍑🍑🍑🍑
🍑 🍆🍆🍆 🍑🍑 🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆 🍑 🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆 🍑
🍑🍑
🍑
https://eitaa.com/joinchat/1222770944Cef4bdcd74c
🔞بزن روش میری #بهشت دختر پسرای شیطون👆😋💦💋