#داستان_آموزنده
🔆فخر حوّا و عظمت زهراء عليها السلام
امام حسن عسكرى به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام ، از رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود:
چون خداوند متعال حضرت آدم عليه السلام و حوّا را آفريد و در بهشت جاى گرفتند، بر خود باليدند و آدم عليه السلام به همسر خود حوّا، گفت : خداوند موجودى بهتر و برتر از ما نيافريده است .
در اين هنگام پروردگار متعال به جبرئيل عليه السلام وحى فرستاد: بنده ام ، آدم را به فردوس اءعلى بِبَر؛ همين كه آدم عليه السلام وارد آن مكان مقدّس شد، كنيزى كه در يكى از بهترين قصرها كه بر سرش تاجى از نور بود و دو گوشواره از نور در گوش خود داشت ، توجّه آدم را به خود جلب كرد.
و چون نگاه آدم بر آن فرشته افتاد و ديد كه نور جمالش تمام بهشت را روشنائى بخشيده ، از جبرئيل سؤ ال نمود كه : او كيست ؟
جبرئيل عليه السلام اظهار داشت : او فاطمه دختر محمّد، پيغمبر خدا و يكى از فرزندان تو مى باشد كه در زمان آينده مبعوث مى گردد.
آدم عليه السلام سؤ ال نمود: تاجى كه بر سر دارد چيست ؟
جبرئيل گفت : شوهرش علىّ بن ابى طالب عليه السلام مى باشد.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 52، س 1.
حکایت
@hkaitb
تیکه عالی و منفجر کننده مهران مدیری به
الناز حبیبی😆😆
خیلی دلت شوهر میخوای؟ 😅 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1938423856C71dff1701b
جواب الناز حبیبی خیلی نازه 👆👆
اول اسم عشقت چیه ؟ 🥺♥📲
💙 A 💙 💙 B 💙 💙 C 💙
💙 D 💙 💙 E 💙 💙 F 💙
💙 G 💙 💙 H 💙 💙 I 💙
💙 J 💙 💙 K 💙 💙 L 💙
💙 M 💙 💙 N 💙 💙 P 💙
💙 Q 💙 💙 R 💙 💙 S 💙
💙 W 💙 💙 Z 💙 💙 N 💙
فقط اونا ک عشق ❤ دارننن🤬🤬☝🏿
#داستان_آموزنده
🔆پنجاه سال عمر در مقابل يك لقمه نان
حضرت عيسى بن مريم عليه السلام با جمعى در جائى نشسته بود، مردى هيزم شكن از آن راه با خوشحالى و خوردن نان مى گذشت ، حضرت عيسى عليه السلام به اطرافيان خود فرمود: شما تعجب نداريد از اين كه اين مرد بيش از يك ساعت زنده نيست !!
ولى آخر همان روز آن مرد را ديدند كه با بسته اى هيزم مى آيد تعجب كردند و از حضرت علت نمردن او را پرسيدند. او بعد از احوالپرسى از مرد هيزم شكن ، فرمود: هيزمت را باز كن ، وقتى كه باز كرد مار سياهى را در لاى هيزم او ديد، حضرت عليه السلام فرمود: اين مار بايد اين مرد را بكشد ولى تو چه كردى كه از اين خطر عظيم نجات يافتى ؟
گفت : نان مى خوردم فقيرى از مقابل من گذشت ، قدرى به او دادم و او درباره من دعا كرد.
حضرت عليه السلام فرمود: در اثر همان دستگيرى از مستمند خداوند اين بلاى ناگهانى را از تو برداشت و پنجاه سال ديگر زنده خواهى بود.(133)
📚تفسير نمونه ، ج 3، ص 223.
حکایت
@hkaitb
حامد آهنگی بازم ترکوند 🤣🤣🤣
👻👻 عجب بشری این مرد 👻
تیکه های نایاب برنامه شباهنگ 😁👇
https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42
ایسگاه گرفتن های حامد 😂👇
https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42
لامصب چه تیکه هایی میندازه🤭 ☝️
اگه میخای از خنده انگشتتو گاز بگیری😉
بزن رو خنده👇
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اگه کسی دور و برت نیست😐 بزن رو میمونا👇
🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒
#داستان_آموزنده
🔆پنجاه سال عمر در مقابل يك لقمه نان
حضرت عيسى بن مريم عليه السلام با جمعى در جائى نشسته بود، مردى هيزم شكن از آن راه با خوشحالى و خوردن نان مى گذشت ، حضرت عيسى عليه السلام به اطرافيان خود فرمود: شما تعجب نداريد از اين كه اين مرد بيش از يك ساعت زنده نيست !!
ولى آخر همان روز آن مرد را ديدند كه با بسته اى هيزم مى آيد تعجب كردند و از حضرت علت نمردن او را پرسيدند. او بعد از احوالپرسى از مرد هيزم شكن ، فرمود: هيزمت را باز كن ، وقتى كه باز كرد مار سياهى را در لاى هيزم او ديد، حضرت عليه السلام فرمود: اين مار بايد اين مرد را بكشد ولى تو چه كردى كه از اين خطر عظيم نجات يافتى ؟
گفت : نان مى خوردم فقيرى از مقابل من گذشت ، قدرى به او دادم و او درباره من دعا كرد.
حضرت عليه السلام فرمود: در اثر همان دستگيرى از مستمند خداوند اين بلاى ناگهانى را از تو برداشت و پنجاه سال ديگر زنده خواهى بود.(133)
📚تفسير نمونه ، ج 3، ص 223.
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
//آرمان د فیریک با پر از ایده های احمقانه به ایتا پیوست😵💫🔥💥
𝘼𝘳𝘮𝘢𝘯: https://eitaa.com/joinchat/2464416435C2d735e9b1e
چگونه جوهر رو از رو کاغذ پاک کنیم؟💁♂😃
چگونه پوستی زیبا داشته باشیم😌🔥//
𝘼𝘳𝘮𝘢𝘯: https://eitaa.com/joinchat/2464416435C2d735e9b1e
همه ی این ویدیو ها توی چنل بالا موجوده 🤭💨..
⚠️دختر قلاده به گردن در مترو تهران
🚫ببین چه وضع افتضاحی داره 🤦♂ 👇
دیدنش به آدمای حساس توصیه نمیشه 👇❌❌
دیدن فیلم
دیدن فیلم
باورش یکم سخته 🤦♂👆
#داستان_آموزنده
🔆شادى با ديدار فاطمه عليها السلام
هنگامى كه اين آيه قرآن بر پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله نازل شد:
(و إ نّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعين ، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ )( 28) يعنى ؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، كه خداوند برايش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد.
آن حضرت بسيار گريه و اصحاب آن حضرت نيز همه گريان شدند و كسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت .
و چون هرگاه پيغمبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را مى ديد، شادمان و خوشحال مى گرديد، به همين علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ايشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد.
وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد، ديد حضرت مشغول آسياب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود اين آيه قرآن را زمزمه مى نمايد:
((وَ م ا عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ و اءبْقى )) يعنى ؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد.
پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام كرد و بعد از آن ، جريان ناراحتى و گريه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را براى آن بزرگوار بيان نمود.
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن اين خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را كه حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافكند.
سلمان فارسى با ديدن چنين زندگى و لباسى به گريه افتاد و گفت : چقدر سخت و غير قابل تحمّل است كه دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابريشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسايش باشند؛ ولى دختر محمّد، پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله چادر پشمينِ وصله دار بپوشد و اين همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نمايد.
هنگامى كه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله وارد شد، اظهار نمود: يا رسول اللّه ! سلمان از زندگى و لباس هاى من تعجّب كرده و در گريه و اندوه ، فرو رفته است .
حضرت رسول صلوات اللّه عليه به سلمان فرمود: دخترم ، فاطمه محبوب خدا است و از سابقين در ورود به بهشت خواهد بود.
پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : پدر جان ! دخترت فداى تو گردد، چرا گريان بوده اى ؟
حضرت رسول فرمود: دخترم ! جبرئيل امين دو آيه قرآن پيرامون جهنّم بر من نازل نمود، كه بسيار دردآور و وحشتناك بود و سپس آن دو آيه شريفه را خواند.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن آن دو آيه قرآن گريست و به صورت بر زمين افتاد و گفت : واى به حال گناه كارانى كه اهل آتش جهنّم گردند.
سلمان چون اين صحنه دلخراش را ديد، گفت : اى كاش من گوسفندى مى بودم تا مرا مى كشتند و قطعه قطعه مى كردند و مى خوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم !!
و ابوذر گفت : اى كاش مادرم عقيم بود و مرا نزائيده بود و اين گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنيدم !!
و سپس مقداد گفت : و اى كاش من پرنده اى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم .
📚بحارالا نوار: ج 43 ص 87 89 ح 9.
حکایت
@hkaitb
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آوارگان جنگی شیعه سوری در مرز لبنان و درخواست کمک از مراجع عظام تقلید
📌
امشب هوای کـربــلا دارد دل من
حال و هوایـی آشـنــا دارد دل من
شش گوشه ات را تا نبینم بی قرارم
اصلا مـگر بـی تو صـفا دارد دل من؟
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🌺🌿
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙
♨️