عرقی که زن زیر چادر میریزد،
سه جا برای او نور میشود :
۱ درونقبر
۲ دربرزخ
۳ در قیامت
•|آیتاللهبهاءالدینی
#حجاب
ازلحـٰاظروحۍوجِسمۍوعـٰاطفۍ،
وشَرعۍوعُرفۍوعَقلۍواِحساسۍورَوانی؛
حَرملازممحَتۍبراۍچَندثـٰانیہ💔:)!
#آقایاباعبدالله
گلهاۍنیستاگراینهمهاوارهشدهایم
تازمانۍڪهنیایۍسروسامانۍنیسٺ.!🥺💙
#منتظرانہ
#امام_زمان
حُبُّ الْحُسِین♡
_🥺
_شهیدی که پاییز شاهد تمام اتفاقات شیرینشان بود
#یادت_باشد🍁
درکوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد.
آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.حمید گفت:
_عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید.
وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم•••°.
راوی: همسرشهید
#شهیدحمیدسیاهڪالۍمرادی
#امام_زمان
بقولحاجمھدۍرسـولی:
اینعصر،عصرحیرتنیست..
عصرحرکته!
حیروننشیا..
مانسلموندننیستیم
نسلرسوندنیم..(:'
#امام_زمان
حُبُّ الْحُسِین♡
_🕊
🕊_ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود!
ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن،
عکس روی کمپوت ها رو نکنن!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده :)!
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
#امنیت
تابوتِ مرا جایِ بلندی بِگذارید .
تا باد بَرَد سویِ وطن بویِ تنم را .🤍🌱