-
می خواستـم عالَـم پُــر از نامِ عـلی باشد
حالا به رویِ خـاک، یک عـالَم علـی دارم ..
#علـیاکبـرم
#اربـاًاربـٰا
من جوانم گناه اگر کردم ؛
خب غلط کردم ببخشیدم
سر و گوشم کمی اگر جنبید ؛
به علی اکبرت نفهمیدم ..
خونِدل خوردم علی تا که تو آقا شدهای،
پدرت پیر شده تا که تو رعنا شدهای..
پا نکش روی زمین که، پدرت میمیرد،
با تقلای ِ خودت قاتل ِ بابا شدهای :)))
به کنار ِ بدنش خشک شده این بدنم،
از علیاکبر ِ من یک علیاصغر مانده..
آمد بالای سرت
پدری که خاطره ها داشت از پدربزرگش
و رفتار و کردار و رخسار تو
همه مروری بود بر هرچه خاطره داشت
وقتی رسید به تو
دیگر شبیه خاطره هایش نبودی
او کی و کجا پدر بزرگ را اربااربا دیده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزُ غمِازدستدادنِپسر؛
مجابمون کرد به دیدنِاینروضهیِجنابمومنی...!
هرجادلتگرفتکمیمُحتشمبخوان
هِیدرمیانِگریهبگوجان،بگوحسین!
.
#محرم
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا صبرش دهد لیلا جوانش اربا اربا شد
چه گویم درجواب مادری مضطر علی اکبر
.
#محرم
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالا بلند بابا . . .💔
#محرم
جاری عبور کردی و نم نم شدی علی
از خاک می خروشی و زمزم شدی علی
چه مادرانه دور تو می گشت خواهرم
با دست های عمه مُعَمَم شدی علی
بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل
آیینه ی رسول مُکَرَم شدی علی
پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سوره ی مریم شدی علی
تا از میان معرکه پیدا کنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی
معراج ذوالفقاری و پهلو شکافدار
زهرا،نبی،علی؛همه با هم شدی علی
زخمی، شكسته،خورد شده،ذره ذره،ریز ریز
یکجا تمام آنچه که گفتم شدی علی
من از تنت هر آنچه که شد جمع کرده ام
ای وای بر دلم! چقدر کم شدی
کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش
مرده ست احترام … بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام … بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام… بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ … بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام… بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام….بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام … بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام … بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام … بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام …بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگِ پشت بام …بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام …بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام … بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام … بماند بقیه اش
قصه به “سر” رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام … بماند بقیه اش