همسان‌شده‌زیارت‌توباحسین، لیک مدفن‌به‌ ری‌ شدی و ری‌ کربلای تو #یاسیدالکریم🌱

به‌قول‌سید‌امیر‌حسینی اگه‌دنیا‌رو‌داری‌ . . . آخرش‌هیچِ اگه‌رفتی‌بدون‌ . . . پشت‌سرش‌‌هیچِ آره‌دنیایِ‌با‌حیدرش‌زیباست! آره‌دنیایِ‌ما‌بی‌حیدرش‌ هیچِ!•🍂•

غیر تو . . .

"🍂!

- قَريبٌ‌مِن‌القلبِ‌ بہ‌قلبم‌نزدیڪی‌حتی‌ اگر‌من‌ایران‌باشم‌وتوعراق♥️':))

جونمو‌واست‌ارباب اگہ‌فدا‌نکنم‌چہ‌کنم♥ ':)

وقتی خواستی یه کار اشتباه هرچند کوچیک به قول خودمون انجام بدیا قبلش این جمله رو باخودت مرور کن این یه کلیده ،این کلید رو شیطون داره دستم میده!

میگه حل میکنم اونارو برات! 🌱 حسین دست از من برندار.... 🥺💔 حتما ببینید... 😔👆 #دلتنگی #کربلآ #فورمرامی

میخوام گناه نکنم اما نمیشه! #اراده ندارم!

کم‌کم‌داره‌یادم‌میره . . . پ.ن/نبودیم‌،نرفتیم‌،تجربه‌نداریم ولی‌انگار‌سالهاست‌اونجا‌نفس‌کشیدیم و‌الان‌دورازوطن‌افتاده‌ایم!❤️‍🩹"

ــ به دنیایی دلبسته‌ایم ، که می‌دانیم می‌رود ...

کلام مولا امیرالمومنین (علیه‌السلام)

تمام آروزی من نجف است...:) #دلتنگی

﷽کلیپ | معلم عاشق بامداحی: حاج مهدی رسولی 🏴 ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام🏴 #امام_زمان

من‌الصعب‌تهدئة‌القلب‌الذي‌يريدك‌دوماً!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سخت‌است‌آرام‌ڪردنِ‌قلبی‌ڪه‌توراهميشہ‌ مۍخواهد..💔(: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

نیـٰاز‌به‌هیچ‌زبـٰان‌ شاعرانه‌ای‌نیست ربـنـا‌آتنـافی‌دنیٰـا ڪربلا.!

_

خسته‌شدم‌حسین‌جان🖤

حرمۍ‌باشدو‌من‌باشم‌و‌اشڪۍ‌ڪافیسٺ، سـرمان‌گرم‌ح‌ـسین‌اسٺ‌همین‌مارا‌بـس

شهادت امام صادق علیه السلام

شک نکن شهید بعدی تویی👆🏻♥️

🍃 ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند مثل حیدر درمیان کوچه هایش می کشند نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند بی مروّت ها سوار مرکب ودنبال خود پیرمردی را پیاده، بی عصایش می کشند با طناب و دست بسته، سیلی و آتش به درب لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور درمیان کوچه زیر دست و پایش می کشند روضه هارا در خیالش هی مجسم می کنند از مدینه نا گهان تا کربلایش می کشند در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند* ◾▪️◾▪️◾▪️◾▪️◾▪️