eitaa logo
موسسه فرهنگی حب الائمه(ع)
572 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
191 فایل
برای ارتباط با مدیریت کانال: https://eitaa.com/hobesf_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ ساعت پخش فصل جدید حسینیه معلی ویژه اعیاد شعبانیه اعلام شد ‌ 🔸 همزمان با انتشار تیزر جدید ، روابط عمومی حسینیه معلی اعلام کرد: ‌ 🔻 ساعت پخش این فصل حسینیه معلی از روز ۵شنبه ۱۱ بهمن ماه هرشب: ‌ 🔹 ساعت ۲۲:۳۰ ، ۱۶:۰۰ و ۲ بامداد از شبکه سه سیما و 🔹 ساعت ۱۹:۳۰ ، ۱۲:۳۰ ظهر و ۰۰:۳۰ بامداد از شبکه قرآن و معارف سیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز دیدار مسئولان نظام، نمایندگان کشورهای اسلامی و اقشار مختلف مردم با رهبر انقلاب 🔹️در خجسته عید مبعث حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)، مسئولان و کارگزاران نظام، سفرا و نمایندگان کشورهای اسلامی و جمعی از اقشار مختلف مردم با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐ رهبر انقلاب، در سالروز عید مبعث: جریان بعثت یک جریان مستمر و همیشگی است و در همه دوره‌ها می‌شود از برکات بعثت استفاده کرد / اگر عقل و ایمان را کار بیندازیم، در واقعیت زندگی و در ذهن ما، بعثت و تحرک و تحول به وجود می‌آید. ۱۴۰۳/۱۱/۹
4_5820989856536335614.mp3
14.86M
🔊 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی. ۱۴۰۳/۱۱/۹
🟡 اینفوبسیج| گزیده بیانات رهبرانقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی به مناسبت عید مبعث
22.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 پنجره متفاوتی به دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۱۱/۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز نیاز ما به انسان‌های کامل جهت عبودیتی که نسبت حقیقی ما با خداوند است. 🔮 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
"1403/08/21 از قهوه‌خانه تا خا‌ن‌طومان معرفی کتاب «مجید بربری» «یک چاقو همیشه توی جیبش بود؛ بعضی وقت‌ها که بهش غُرولُند می‌کردیم و می‌گفتیم این چیه توی جیبت، می‌گفت: مریم خانوم، می‌خوام هر وقت خواستم میوه پوست بگیرم، راحت باشم! ولی من می‌دانستم برای چه این چاقو را گذاشته توی جیبش.» این را مادر مجید می‌گوید؛ در یک جای کتاب، دقیقاً حوالی همان صفحه‌هایی که دلمان غنج می‌رود برای بهتر و بیشتر شناختن «مجیدبربری»! نه پسوند اسمش درست‌وحسابی بود و نه ظاهرش؛ شلوار‌لیِ زخمی می‌پوشید با تیشرت‌های ۷۲ رنگ؛ جای ریش و سبیل هم یک مثلّث کوچک از مو، زیر لب پایین و روی چانه‌اش می‌گذاشت. نه اهل نماز بود و نه رازونیاز. لاتِ یافت‌آباد بود و بین دارودسته‌اش بروبیایی داشت. آخرین باری که نماز خوانده بود، برمی‌گشت به دوره‌ی راهنمایی که آن‌هم از ترس ناظم مدرسه‌اش بود؛ الکی دولاراست می‌شد و لب‌هایش را تکان می‌داد که پاپیچش نشوند. بند چیزی نبود جز خودش. هر کاری دلش می‌خواست انجام میداد. تک‌پسر بود و بادِ توی کلّه‌اش زیاد. پدر و مادرش را هم به اسم کوچک صدا میزد، از بس او را لوس بار آورده بودند. توی نانوایی‌بربریِ دایی‌اش کار می‌کرد و اسم «مجیدبربری» افتاد سرِ زبان‌ها. هر سال که چهارشنبه‌‌‌‌سوری می‌شد، اوّل از همه از مجیدبربری تعهّد می‌گرفتند که آتش نسوزانَد. بالا و پایین یافت‌آباد هم که دعوا میشد، بعد از رُفت‌وروب کردنش، می‌فهمیدند که سردسته‌ی درگیری همین مجیدِ خودشان بوده. عالمی داشت برای خودش. هر سال، روز تولّدش جشن می‌گرفت؛ از این سر محلّه تا آن سرش؛ موسیقی زنده می‌آورد و جشن می‌گرفت و عین خیالش نبود که شوخی‌هایش تمامی ندارد. یک روز هم پایش را کرد توی یک کفش که باید قهوه‌خانه بزند! قهوه‌خانه‌اش شد پاتوق لات‌ولوت‌های محل و همه‌ی رفقایش جمع شدند دُورش؛ رفیق‌باز بود. دعواها یک خُرده کمتر شد؛ می‌نشستند توی قهوه‌خانه و بوی تنباکوی میوه‌ای و صدای قُل‌‌‌قُل قلیان‌هایشان محلّه را برمی‌داشت. ولی چه کسی فکرش را می‌کرد این آقا مجیدبربری که هر کتونی‌اش خداتومن بود، یک روزی شهید شود؟ کتاب «مجیدبربری» مجموعه‌قصّه‌های روز و ساعت و تاریخ‌دار از زندگی چند‌لایه‌ی جوان بیست‌وهشت‌ساله‌ای به نام «مجید قربانخانی» از پایین‌شهر تهران است که در اربعین سال ۱۳۹۳ زیرورو می‌شود. یک شب می‌آید خانه و سریع چند دست لباس دم‌دستی را می‌اندازد توی ساک و می‌رود به سوی کربلا. نویسنده آن روزها را توی کتاب این‌طور مرور می‌کند: «مجید و دوستانش تا برسند مرز مهران و وارد عراق بشوند، کارشان توی ماشین فقط بگوبخند بود؛ صدای آهنگ ماشینشان تا کجاها که نمی‌رفت! اصلاً مجید هرجا که بود، آنجا می‌شد خنده‌بازار و تفریحگاه؛ امّا وقتی پا به خاک عراق گذاشتند و زیارت اوّلشان را در نجف رفتند و برگشتند، مجید کمی از این رو به آن رو شد و حالش تغییر کرد.» همه‌ی تحوّل روحی مجیدبربری، در آن هشتاد کیلومتر راه نجف به کربلا و در میان هزار و چهارصد و پنجاه و خُرده‌ای عمود رقم خورد. نویسنده، راوی این تغییر است امّا نه در یک خطّ ممتد داستانی. شروع قصّه با شهادت است؛ شهادت مجید در خان‌‌‌‌طومان سوریه. در کتاب «مجید بربری» ما با خواندن آخر قصّه به اوّلش می‌رسیم و در هر صفحه با بُعد جدیدی از شخصیّت جوانی آشنا می‌شویم که روزی حتّی مادرش هم فکر نمی‌کرد که کسی چون او بتواند شهید شود! امّا چه اتّفاقی برای مجید می‌افتد که او را از آن راه به این راه می‌کشانَد و خال‌کوبی‌ای را که همیشه عاشقش بوده، دردسر صدا می‌زند و به یکی از هم‌رزم‌هایش درباره‌اش می‌گوید: «راستی حاجی! نمی‌دونم با این دردسری که برای خودم درست کردم چه کار کنم.» «مجید دیگر آن مجید سابق نبود؛ جنگ‌ودعواهای هرروزه یا چند روز در میانش را بوسیده بود و گذاشته بود کنار؛ مهمانی‌های آن‌چنانی‌اش را از دم تعطیل کرده بود؛ لب به قلیان نمی‌زد و با لباس‌های ساده‌ی بسیجی و ریش می‌چرخید! رفقا سربه‌سرش می‌گذاشتند، امّا از دیوار صدا در‌می‌آمد از او نه! جواب شوخی رفقا را دیگر نمی‌داد. قبل‌ترها هر کس حتّی یک کلمه به مجید می‌گفت، بدون جواب از او دور می‌شد؛ جواب یک کلمه را حتماً با دوتا کلمه می‌داد و بعد هم می‌زد زیر خنده. حرف درشت را با حرف درشت‌تر می‌داد و بی‌ناراحتی رد می‌شد، امّا این اواخر دیگر جواب نمی‌داد؛ فقط یک خنده‌ی زورکی روی لبش می‌نشست و حرف را بی‌جواب می‌گذاشت و می‌گذشت. آن‌قدر جواب نداد و نداد تا دوستانش دیگر پی شوخی با او را نگرفتند؛ فقط سؤال از رفتن و اعزام بود که بینشان ردّوبدل می‌شد.» کتاب «مجیدبربری» روایت تحوّل یک جوان است برای وصل شدن به قافله‌ی کرب‌وبلایی‌ها. این کتاب، قصّه‌هایی است از یک قصّه‌ی متفاوت؛ از عوض شدن، از خواستن و طلبیدن، از «مجیدبربری» تا «شهید مجید قربانخانی» شدن. کتاب «مجیدبربری» نه لغات درهم‌وبرهمِ سخت و پیچیده دارد و نه حتّی مفاهیم دور از
ذهن غیر قابل تأمّل؛ فصل‌ها و قصّه‌ها مثل یک دورهمیِ دوستانه چیده شده است، برای شنیدن از دوستی به اسم «مجید» و ماجراهایش؛ ماجراهایی که او را از محلّه‌ی یافت‌آباد تهران به خان‌طومان سوریه رساند تا تقدیر برای او آنجا رقم بخورد. مجید این راه را از امام حسین (علیه السّلام) خواسته بود و وقتی که زن‌عمویش از او پرسید که در کربلا از آقا چه خواسته، مجید در جوابش فقط یک حرف زد: «من از امام خواستم من را آدم کند، عوض بشوم، زندگی‌ام را عوض کند، دستم را بگیرد و از این راهی که می‌روم برم گردانَد.» با صفحات این کتاب، مسیرِ رفته‌ی یک جوان را زندگی می‌کنیم؛ از روزهای تاریک و آغشته به منم‌ بودن‌هایش تا روزهای پاک و سفیدی که جز نجات جان دیگر انسان‌ها دغدغه‌ای ندارد؛ از شلوارهای زخمی جین و دربه‌در دنبال خال‌کوب گشتن تا سروکلّه زدن با آدم‌خوارهای داعشی، با گوشت و پوست و استخوان و تن و جان! کتاب «مجیدبربری» روایتی جانانه است از مجیدی که مثل خیلی از جوان‌های امروزی با تمام اعتقادات غریبه بود، امّا یک اتّفاق مسیر زندگی‌اش را به‌کلّی عوض کرد؛ آن‌قدر عوض که همه این‌طور خبر شهادتش را شنیدند: «این پسره رو می‌شناسی توی یافت‌آباد؟ محلّه‌ی خودمان قهوه‌خانه داشت؛ خیلی شوخ و شلوغ بود، با نصف محل هم سلام‌وعلیک داشت؛ اوّلِ بچّه‌خفن‌ها بود و آخرِ صفا و مرام؛ اون هم میگن شهید شده!»" http://farsi.khamenei.ir/book-content?id=58299#:~:text=1403/08/21,%D9%85%DB%8C%DA%AF%D9%86%20%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%B4%D8%AF%D9%87!%C2%BB
37.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام رفقا✋ عید مبعث مبارک🪴 اینم یه عیدی جذاب، تقدیم نگاه مهربان شما☺️ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 جمعه ۲۸ دی ماه ۱۴۰۳ جشن پدر دختری 🌸 دختران خورشید🌸 بودن پدر است که ثابت می‌کند فرشته ها هم می‌توانند مرد باشند.🥰 سپاسگزار مهربانی وهمراهی پدران بزرگوار و حمایت و دلگرمی مادران عزیزهستیم😍🥰 ╔∞═════❀🌞❀══════∞╗ https://eitaa.com/dokhtarankhorshidh ╚∞═════❀🌞❀══════∞╝ @hobesf
🌺امام خمینی "ره": پیروزی انقلاب مرهون فداکاریهای دلاورانه ملت خصوصا شهیدان است. 🌸مقام معظم رهبری:دهه فجر سرآغاز طلوع اسلام و مقطع رهایی ملت ایران است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❇️برگزاري مراسم دعای ندبه در آستانه سالگرد ورود حضرت امام خمینی(ره) و آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی. 🔶سخنران:حجت‌الاسلام والمسلمین صغیرا ♦️مداح:برادر کوهکن 🔷شروع مراسم:رأس ساعت ۶/۴۵ صبح جمعه ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۳ ✅موسسه فرهنگی حب الائمه سلام الله علیهم. خیابان آتشگاه. جنب مخابرات. خ.وحدت @hobesf
حضور رهبر انقلاب در مرقد امام (ره) 🔹رهبر انقلاب صبح امروز در آستانه دهه مبارک فجر در مطهر حضرت امام خمینی (ره) حضور یافتند و ضمن قرائت فاتحه، به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ادای احترام کردند. 🔹رهبر انقلاب همچنین با حضور در مزار شهدای حادثه انفجار تروریستی هفتم تیر و انفجار تروریستی دفتر نخست وزیری در هشتم شهریور سال ۱۶۰، یاد و خاطره این شهدا به‌ویژه شهیدان آیت الله  بهشتی، محمدعلی رجایی و حجت‌الاسلام والمسلمین باهنر را گرامی داشتند. 🔹حضرت آیت الله خامنه‌ای بر مزار شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهدای دفاع از حرم نیز حضور یافتند و با قرائت فاتحه علّو درجات این شهیدان را مسألت کردند.