eitaa logo
نشر هدی
9 دنبال‌کننده
826 عکس
655 ویدیو
104 فایل
کتاب‌هایی انتشارات هدی اعم از مذهبی، اجتماعی، خانوادگی، دفاع مقدس، تاریخی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال «مکتب خانه»
⭕️ وقایع روز عاشورا(4) ❇️شهادت امام حسین(ع) 🔹جنگ تن به تن شد؛ حضرت آمد وسط میدان و مبارز طلبید. عرب روی قانون و سنتی که داشت ننگ و عارش بود که اگر مبارز بطلبند مبارز نیاید. آنها سی هزار نفرند و این یک نفر. از بزرگترین شجاعانشان آمدند. آمدن همان و دو نیم شدن همان. یکی دیگر آمد و یکی دیگر. وحشت همه را گرفت. اینجاست که این جور اشخاص متوسل به دغلی و کار نامردی می‌شوند. عمر سعد فریاد کشید: کجا می‌روید؟! به خدا قسم اگر شما بخواهید این‏‌جور به جنگ او بروید همه‌تان را از دم شمشیر می‌گذراند. «وَ اللهِ لَنَفْسُ ابیهِ بَینَ جَبینِهِ، هذَا ابْنُ ابی‏طالبٍ هذَا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ» این پسر علی است، این کشنده عربِ مشرک است، روح علی در چهره این نمایان است، کجا می‌روید؟! 🔹اینجا بود که چهره جنگ تغییر کرد و به آن یک مرد و یک نفر تیراندازی و سنگ‏پرانی می‌کردند. امام که حمله می‌کرد، تمامشان فرار می‌کردند و حتی یک صف در مقابل امام، یک مرد پنجاه و شش ساله، نمی‌آیستاد. نوشته‌اند آن طور که بز از جلو شیر فرار کند این جمعیت فرار می‌کرد. ولی حضرت مقداری که دور می‌شد، می‌آمد در نقطه‌ای که انتخاب کرده بود می‌ایستاد، نقطه‌ای که به خیام حرم نزدیک بود، چون ضمناً دلش هم به طرف خیام حرم بود که آنها مطمئن باشند حسین هنوز زنده است. صدای مبارک بلند می‌شد: لاحولَ و لا قوّةَ الّا بالله العلی العَظیم‏ شعار توحید: خدایا قوّت بازوی حسین هم از توست، تو این نعمت را به حسین داده‌ای. این را می‌گفت تا زینب دلش آرام بگیرد که هنوز برادرم حسین زنده است، تا بچه‌های حسین مطمئن باشند هنوز حسین زنده است. و در خلال همین جریانها بود که حضرت فوق‌العاده خسته شده بودند. ایستاده بودند، یکی از اینها آمد و سنگی به پیشانی مبارک امام زد، پیشانی مبارکش شکست، خون جاری شد. لباسها را بالا زد که خون را از جلو چشم و پیشانیش پاک کند. تیری به سینه مقدسش آمد که از روی اسب به زمین افتاد. 🔹این اسب که یک حیوان تربیت‌‏شده برای میدان جنگ بود در همین خلالها آمد یال‌های خودش را به خون اباعبدالله خونین کرد و به مقر اصلی خودش برگشت. حضرت چند بار برای وداع تشریف آوردند. این بار سوم که صدای شیهه اسب بلند شد بچه‌ها خیال کردند آقا آمده‌اند که بار دیگر خداحافظی کنند ولی وقتی بیرون آمدند اسب پدر را دیدند در حالی که یالش غرق در خون است و زینش واژگون. اینجا بود که این بچه‌ها دور این اسب را گرفتند و مانند هر مصیبت‌زده‌ای شروع کردند به ناله کردن و فریاد کردن. اباعبدالله دختر عزیزی دارد که او را خیلی دوست می‏دارد و آن دختر هم پدر را فوق‌العاده دوست می‏‌دارد. این دخترک وقتی که آمد جمله‌هایی با خودش می‌گفت. گویی که این اسب را خطاب کرده است. یک دختری که خیلی پدرش را دوست دارد و خودش را فراموش می‌کند به اسب می‌گوید: یا جَوادَ ابی هَلْ سُقِی ابی امْ قُتِلَ ابی عَطْشاناً من می‌دانم پدرم با لب تشنه‌ بود، من نمی‌دانم پدرم را با لب تشنه‌ کشتند یا سیرابش کردند وَ اسْرَعَ فَرَسُک شارِداً مُحَمْحِماً باکیاً، فَلَمّا رَأَینَ النِّساءُ... 🔹امام زمان صلوات الله علیه همین منظره را مرثیه‏‌خوانی می‌کند، می‌گوید: جد بزرگوار! آن وقتی که اسب تو آمد در حالی که فریاد می‌کشید و همینکه زن و بچه تو اسب تو را به این حال دیدند روانه قتلگاه شدند. خَرَجْنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتٍ حافیاتٍ باکیاتٍ. آمدند ببینند آقا در چه حالی است. می‌دانید وقتی آمدند آقا را در چه حالی دیدند؟ در حالی دیدند که شمر روی‏ سینه اباعبدالله نشسته بود. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚پانزده گفتار، صفحه 197 📚 آشنایی با قرآن، جلد 10، صفحه 172
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه کلاغ‌هایی که باعث بی‌آبرویی صدام شدند! 🔹 برشی از سخنرانی به مناسبت ۳۰ تیر، سالگرد شهادت @Roshangari_ir | روشنگری
هدایت شده از روشنگری
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 دانشمندی که مقابل چشمان خانواده‌اش ترور شد! √ @Roshangari_ir | روشنگری
هدایت شده از روشنگری
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می دونستی زمان شاه قرار بوده برامون مترو بزنن اما ... √ @Roshangari_ir | روشنگری
🏴🏴🏴🏴🏴 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🔻محفل زیارت امین الله قم|عضو شوید: 👇 ╭┅─────┅╮ 🕌 @aminalla 🌐 گروه هم اندیشی رفقای امین الله | گروه دیوار فامیلی| بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت
💎 جواب کامل شبهه 2⃣4️⃣2️⃣ چگونه صدای حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها از خرابه به گوش یزید در کاخ رسید؟! 🔶 اول: وقتی معاویه در حال ساخت قصری به نام کاخ خضری بود، خانه‌هایی را خرید تا قصر را بنا کند. یکی از این خانه‌ها متعلق به پیر زنی بود که حاضر به فروش خانه‌ی خود نبود و می‌گفت می خواهم در همین جا زندگی کنم و بعد از مرگم نیز قبرم درون خانه‌ام باشد. ◾️ معاویه دستور داد خانه را خراب کنند اما عمرو عاص مخالفت کرد و گفت: عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده و تو می‌توانی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی؛ به این صورت که قصر را بسازی و آن خانه را خراب نکنی. آن وقت هرکه از درب قصر وارد شود اولین سوالی که برایش پیش می‌آید این است که این خانه‌ی خرابه در وسط قصر چه می‌کند و ما به او پاسخ می‌دهیم که عدالت ما به ما اجازه‌ی خراب کردن خانه پیر زن را نمی‌دهد. ◾️ بعد از مدتی پیر زن از دنیا می‌رود و معاویه باز هم آن خانه را خراب نمی‌کند. در زمان یزید با وجودی که این خانه به خرابه تبدیل شده باز هم این نیرنگ ادامه پیدا می‌کند. زمانی که اسرا را به شام می‌آورند، در آن خرابه قرار می‌دهند و آن خرابه داخل حیاط قصر بوده است. [1] 🔷 دوم: صدای رقیه به گوش یزید نرسید بلکه وقتی کودک سه ساله امام حسین علیه‌السلام از خواب پرید و بهانه پدرش را گرفت و شروع به گریه کرد زنان هم دور او را گرفتند و شروع به گریه و زاری کردند و سروصدا زیاد شد و به کاخ یزید رسید و او علت را جویا شد دستور داد سر پدرش را برای او ببرند. [2] 🔶 سوم: احتمال دیگر این است وقتی دختر سه ساله از خواب پرید و بهانه پدر را گرفت و زنان دور او را گرفتند و شروع به گریه کردند و سروصدا زیاد شد مأموران نگهبان خبر این سروصدا و همهمه را به کاخ یزید رساندند و یزید هم که علت را جویا شده دستور داده سر امام را برای آن‌ها ببرند. 🔷 چهارم: احتمال دیگر این است در آن زمان احتمال وجود خرابه‌ها و خانه‌های کهنه‌ی متصل به کاخ وجود داشته که به خاطر وجود نداشتن کارخانه‌ها و وسایل نقلیه‌ی امروزی کوچکترین صداها شنیده می‌شده و حتی اگر اسرا در یکی از این خانه‌های خرابه متصل به کاخ بوده باشند سروصدای آن‌ها به خوبی به قصر رسیده می‌شده است. ◾️ بنابراین هر کدام از احتمالات را در نظر بگیریم درست است چون این اتفاق افتاده است که کودکی از فرزندان امام در خرابه بغل کاخ بهانه پدر را می‌گیرد و سروصدا می‌شود خبر به گوش یزید می‌رسد و او برای آرام کردن اسرا سر امام را برای آن‌ها می‌فرستد. 🌐 منابع: [1]ـ ریحانه کربلا، نوشته عبدالحسن نیشابوری، صفحه۱۰۱. [2]ـ درکربلا چه گذشت، ترجمه نفس‌المهموم، شیخ عباس قمی، ص 414. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🔰 کانال حجت‌الاسلام خالدی @mohammad_khaledi15