eitaa logo
هدهد چهارم (پسرانه)
331 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
428 ویدیو
68 فایل
اولیا و مربیان چهارم دبستان غیردولتی پسرانه هدهد (روش میزان اصفهان) ارتباط تلفنی در ساعت 14 تا 15 ☎ 35656574 پیام به معلم راهنما: 🆔 @M_Pahlevanzadeh پیام به مدیر دبستان: 🆔️ @amirtayebtaebi پیام به ادمین دوره دوم: 🆔 @DabestanHodhod_2
مشاهده در ایتا
دانلود
لذت برف بازی👇
از این هفته بچه ها حالت های خود را انتخاب می کنند البته می توانند در هر زمان که تغییر روحیه دادن حالت خود را عوض کنند👇👇👇
مسؤلیت های پیش دبستانی👇👇👇
✅✅مدارس اصفهان و برخی‌ شهرستان‌ها تعطیل شد اطلاعیه کارگروه شرایط اضطرار آلودگی هوای اصفهان: 🔸کلیه مهدهای کودک پیش دبستانی و مقاطع تحصیلی دوره اول و دوم ابتدایی و متوسطه اول در نواحی شش گانه شهر اصفهان و مناطق آموزش و پرورش شاهین شهر فلاورجان پیربکران نجف آباد مبارکه فولادشهر زرین شهر خمینی شهر برخوار و شهر سجزی روز یکشنبه مورخ ۷ بهمن ۱۳۹۷ تعطیل گردید. http://fna.ir/brci2r 📌سر خط رویدادهای اصفهان👇 @IsfFarsna
هدایت شده از مدارس پسرانه هدهد
﷽ به یاد خدا ✔ "پیش ثبت نام" آغاز شد ... ➕ پیش دبستانی ➕ کلاس اول 🗓از تاریخ 12 بهمن از طریق سایت مدارس : #مدرسه_پسرانه_هدهد www.hodhod.school #مدرسه_دخترانه_کندو www.candoo.school #مدارس_مجری_روش_میزان 📈 اطلاعات بیشتر را لطفا از طریق کانال ایتا و تلگرام دنبال بفرمایید: @hodhod_school @candoo_school
👈 توجه بفرمایید این اطلاعیه مربوط به نوآموزان فعلی مدرسه نمی باشد و نیاز به ثبت نام از این طریق نیست. با تشکر
اردوی باغ بازی رضایت نامه ها تقدیم اقا پسرهاشده است.
هدایت شده از مدارس پسرانه هدهد
والدین هدهدی عزیز, سلام 0⃣ نظر به در اصفهان * ⬅️ به صورت معرفی و از برای والدین جدید ; 1⃣چنانچه شما هم معتقد هستید : "" نظام کنونی آموزش و پرورش ما توانائی لازم را برای تربیت نسل های گوناگون نشان نداده است ** "" , 2⃣ و اگر به عنوان والدین فهیم این تصور را دارید که در اصفهان مبتنی بر و | و پیاده سازی و در مسیر و دانش آموزان در خود _با توسل به الطاف خداوند کریم و اهل بیت اطهار (ع)_ در و شبانه روزی هستند, 3⃣ و این تلاش را در مسیر رشد نسل آینده , موثر یافته اید *** ;; ◀️➕ این مدارس را خانواده دارای فرزند پیش دبستان یا کلاس اول معرفی نمایید. 🍃🍃 👈 تذکر : این مدارس به همراهی شما خوبان , الحمدلله از بدو تاسیس با تعداد بسیار زیاد متقاضی مواجه بوده اند. لذا در ادامه کار; هر چه مخاطبین محققانه و با و قبلی و قلبی نسبت به و , مراجعه نمایند, در پیشبرد اهداف مجموعه , سریع تر و عمیق تر عمل خواهیم نمود. پ.ن : * مدارس پسرانه هدهد و دخترانه کندو ** رهبر حکیم انقلاب *** طبعا مثل سایر روش ها, هدهد و کندو نیز برای همه سلایق و هر نوع دانش آموزی , مناسب نمی باشد ‼️
هدایت شده از آکادمی لوحه
#تبادل 🎓شبــــــــڪہ مشـــــاوران🎓 👈بستر #دانش_افزایی_اولیاء در حضور مشاوران تربیتی 🔸موضوع: سن تکلیف و مقدمات آن 🔹 دکتر امیرحسین بانکی پور فرد ⏰ زمان : شنـــــبه ۱۳ بهمن ماه ساعت ۱۵:۳۰ 🗺مکان: خیابان لاهور خیابان مفتح شرقی فرهنگسرای نوجوان 🔖ثبت نام از طریق http://candoo.school/?page_id=137
غرفه نقاشی👇👇👇
گزارش هفتگی👇
امروز نقاشی خلاقانه بود با دوموضوع 1- پسری که داره خواب میبینه و خوابشو نقاشی میکنه 2- تلویزیون در حال پخش برنامه مورد علاقه بچه ها
غرفه قصه👇👇👇 قصه امام جون: آن وقت ها،توی شهر کوچکی ،امام خمینی در خانه ای کوچک زندگی می کرد. خانه ی او یک باغچه داشت. بچه های امام آن باغچه را دوست داشتند.دلشان میخواست توی آن گل بکارند.گل های سفید وصورتی ،گل اطلسی،لاله عباسی،یاس سفید وخوشبو . اماخاک باغچه خوب نبود،باید عوض میشد. قرار شد که برای باغچه خاک تازه بیاورند.یک روز سرظهر ،وقتی مادر سفره نهار ،صدای در خانه که بلند شدیکی از بچه ها دویدودر باز کرد.پشت در پیرمردی بود که کیسه بزرگی را بر روی شانه اش انداخته بود .توی آن کیسه خاک بود پیرمرد برای باغچه کوچک خانه خاک آورده بود او نفس نفس میزد وزیر ان بار سنگین عرق میریخت با دست های پیر وخاکی پیشانی اش را پاک می کرد بازبان لبهای خشکش را خیس می کرد . امام وبچه ها دور سفره نهار نشسته بودند بوی غذا در اتاق پیچیده بود بچه های کوچک گرسنه بودند بوی غذا گرسنه ترشان کرده بود مادر برایشان غذا می کشید بچه ها میگفتند بیشتر یکم بیشتر!....ومادر می گفت:بس است !غذا کم است با نان بخورید تاسیر شوید.مادر برای خودش وامام هم غذا کشید .بعد همه آماده غذا خوردن شدند یک مرتبه چشم امام از پنجره باز به حیاط افتاد. پیرمرد را دید.او داشت کیسه خاک را توی باغچه خالی می کرد .امام فهمید او خسته است .تشنه است.فهمید که حتما گرسنه هم هست .با خودش گفت:باید برای او هم غذا ببریم اما توی قابلمه غذایی باقی نمانده بود .. مادر همه را کشیده بود. امام فکر کرد یک بشقاب خالی برداشت چند قاشق از غذای خودش را در آن بشقاب ریخت بعد بشقاب را جلوی بچه ها گرفت وگفت:بچه ها شما هم چند قاشق از غذایتان را توی این بشقاب بریزید تا برای آن پیرمرد ببریم او هم مثل شما گرسنه است. بچه ها ومادر هرکدام چند قاشق از غذایشان را توی بشقاب ریختند.بشقاب پرشد یکی از پسرها بشقاب غذا را برای پیرمرد برد .پیرمرد خوشحال شد خندید وتشکر کرد .بعد دستهای خاکی اش را شست وبعد شروع کرد به خوردن .با چه لذتی می خورد!.... غذای ان روز برای بچه ها با همیشه فرق داشت ازهمیشه خوشمزه تر وبهتر بود .آن روز بچه ها خیلی خوشحال بودند.آن ها یک درس خوب از پدرشان یاد گرفته بودند. نویسنده: خانم شعربافیون