مادرشهیدی را میشناختم که سالهای سال شهادت پسرش را انکار میکرد. تا اینکه استخوانهایش را بغل گرفت و بالاخره باورش شد.
ما هم تمام این روزها منتظر بودیم که همه چیز یک دروغ باشد. یک نقشه مثلا. خودمان را گول میزدیم که شما زندهاید. این تشییع دارد پا میگذارد روی انکارمان.
همه چیز دارد واقعی میشود.
مایی که هنوز دهانمان نمیچرخد که بگوییم شهید سلیمانی و میگوییم حاج قاسم، با این عنوان عجیبِ شهید نصرالله چه کنیم؟
#همانسیدحسنماییدهنوز
@hofreee
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
خانمها، آقایان!
این شما و این آغاز ثبت نام کارگاه رایگان
«هفته صفر نویسندگی خلاق» 🎉
در این هفته آموزشی، یک هفته کامل از دوره نویسندگی خلاق برگزار میشود.
یعنی شما با شرکت در این کارگاه،
روندهای زیر را تجربه خواهید کرد:
💻 جلسه آنلاین با استاد محمدرضا جوان آراسته
📚 دریافت محتوای آموزشی هفته صفر
📝 انجام تمرین
🖋 جلسه آنلاین نقد و بررسی تمرین توسط استادیارها
🔴 برای شرکت در این کارگاه،
فقط کافی است در پیوند زیر به طور رایگان
ثبت نام کنید:
🔗https://formafzar.com/form/xyss8
🔗https://formafzar.com/form/xyss8
#هفته_صفر
#نویسندگی_خلاق
| @mabnaschoole |
تمام روز میجنگی که بهش فکر نکنی.
بارها و بارها شلیک میکنی وسط پیشونیش!
اما شب.
امان از شب.
حمله میکنه.
صورتتو میچسبونه به دیوار.
میگه دستاتو بالا ببر.
میبری.
اسلحه رو از کمرت باز میکنه.
سرت رو میکوبونه تو دیوار.
چند بار.
پشت هم.
اونقدر که چشات سیاهی میره.
گوشات سوت میکشه.
بعدم ولت میکنه.
تلو تلو میخوری.
میافتی کنج دیوار.
دنیا دورت میچرخه.
دست میزنی به پیشونیت.
نگاه میکنی به دستت.
خونه.
خونِ بیپدر.
تو بازم به شب باختی.
#شب
@hofreee
ولی خدا به ما یه لبنان با هوای ابری و یه تشییع سید حسن بدهکاره :)
کجا بشکونیم این بُغض لعنتی رو؟
#سیدحسنمایی
#انا_علی_العهد
@hofreee
آنها خوشحال بودند و صدای "انا علی العهد" کودکان را درون گهوارهها و جنینها را در بطن مادرهایشان نمیشنیدند.
آنها نمیدانستند مردی که امروز خاک میشود، به زودی زلزلهای میشود درون زمین و خانههایشان را بر سرشان آوار خواهد کرد.
#قطعا_سننتصر
@hofreee
پیام آقا رو خوندین؟
آخرش اونجا که نوشتن " و سلام ویژهی من به شما فرزندان عزیزم، جوانان سلحشور لبنان ..." انگار که میگن من هستم.
یتیم نشدین هنوز :)
شما بودین عاشق چنین رهبری نمیشدین؟
#حفظکمالله
#تفنگپدریهستهنوز
@hofreee
مامانجان تو حقته یه وقتی یه چیزی بخوری بدون بچههات.
بری بیرون بدون بچههات.
تنها باشی بدون بچههات.
خوش بگذرونی بدون بچههات.
اینقدر درگیر اون تلههای ذهنی نشو که از تو یه مامان افسرده و بداخلاق و فرسوده میسازن.
تو با دقیقههای کوتاهی که بدون اونا سر میکنی داری خودتو شارژ میکنی برای یه مادر بهتر بودن. اینو فقط خودت میدونی و خدات.
بذار بقیه هر چی میخوان بگن :)
#همین
@hofreee
همه چیز جبران میشود جز غم که میبُرد و میساید و هرگز برنمیگرداند.
#درشرحغم
@hofreee
فردا و پسفردا را باید بگذارم برای درست کردن خورشها و هرچیزی که بشود فریز کرد. باید کارم را برای دم افطاری و سحری آسانتر کنم. خانه را هم باید گردگیری کنم. بچهها باید حمام بروند. باید برنامهای بریزم که هم به کارهایم برسم و هم کمخوابی ماه مبارک را جبران کنم. چقدر وقتی این همه "باید" میگویم احساس خستگی میکنم. میدانم که لیست را اگر بچلانم به دو سه فراز از ابوحمزه یا دعای سحر چُرتکی میرسم. مثلا اگر حسین بگذارد روزی یک صفحه قرآن بعد از نماز بخوانم چه خوب میشود. تازه اگر چادر را از روی سرم نکشد و صفحههای قرآن را پاره نکند. با گوشی بخوانم بهتر است اما آن را هم باید یواشکی دست بگیرم که رنگهای صفحه جذبش نکند. سر ظهر که حس کردم دارم از گرسنگی و تشنگی هلاک میشوم و حسین هم پیگیر شیر است باید صلوات بفرستم. زیاد. خدا ولم نمیکند. تازه اوضاع من از زهرا که مریضی امانش را بریده بهتر است. شکر کن و حرف زیادی نزن زن. کاش زهرا خوب بشود. اگر قرار نیست خوب بشود دلش را خوش کن خدایا. دل مهم است. بکَنش از همه چیز. من را هم بکَن. کاش با دلخوش و بیحسرت تمام کنی مرا. دلی که فقط به تو خوش است. با تو خوش است.
اگر میشد امسال بعد از افطاری برویم مسجد محل کیفم کوک میشد. از اینکه پیرزنها چپ چپ نگاهم کنند موقع بازی بچهها بدم میآید. اینکه کسی با چشمهایش بشمارد چند تا بچه دارم و هزار سوال جور واجور بپرسد هم. وگرنه به دویدن دنبال بچهها عادت دارم. دیگر زهرمارم نمیکند. ولی من که نه به نماز میرسم نه دعا چرا بروم؟ ورِ مادرانهام دارد میگوید " خب واسه بچهها! ". نمیدانم! دلم چقدر برای نماز جماعت خواندن تنگ شده. چرا آنروزها که بچه نداشتم بیشتر نرفتم و نخواندم؟ آخ از عطر چای و زولبیا موقع خواندن دعای افتتاح. دعا را حفظ بودم اما الان حتی یک کلمه را یادم نمیآید. همیشه ماهرمضانها، مامان رادیوی قدیمیمان را از کمد درمیآورد. با صدای دعای سحر مرحوم صالحی بیدار میشدم. چشمبسته و هولهولکی غذا میخوردم. حالا اما نمیشود دعای سحر بگذارم. نه رادیو داریم نه میشود تلویزیون را روشن کرد. پسرها بیدار میشوند و میچسبند که پیششان بخوابم. بعد هم از سحری خوردن میمانیم. کِی بزرگ میشوند که باهم دور سفره جمع شویم و رادیو بخرم؟
آه! امان از خواب شیرینِ بعد از نماز و سحری که برایم عمر زیادی ندارد. کلهصبح بمب میخورد به خانهمان و باید بیدار شوم. خدایا ماه رمضانی تبدیلم کن به یک ربات که نمیخوابد. نمیشود نه؟
دلم هم مانده. باید حسابی بتکانمش که چین و چروکهایش باز شود. دیشب سر سجاده فکر کردم که امسال چه کسی دلم را شکست و باید حلالش کنم؟ تو بگو حرف اول اسم کسی اگر یادم آمد! هیچ و هیچ. میثاق راست میگفت که حافظهی ماهی را دارم. کاش بقیهی آدمها هم راجع به من ماهی باشند. یادشان برود. ببخشند.
شبهای قدر را بگو. زنده هستم تا آن موقع؟ پسرها را باید با هزار ترفند راضی کنم که توی اتاقشان بخوابند. گهوارهی حسین را هم آرام ببریم به آن یکی اتاق. پاورچین پاورچین بیایم سمت تلویزیون. صدا را روی شماره یک یا دو بگذارم. همین که تصویر داریم کافی است. دعاها و نمازها را باید تند تند بخوانم تا حسین بیدار نشده. مثل غذاخوردنم. ایستاده. باری به هر جهت. فقط برای اینکه سیر شوم و لرزش دست و پاهایم تمام شود. حالا شکم را میشود سیر کرد! روحم با این جنبیدن پشت هم لبها و دولا راست شدنهای الکی سیر میشود؟ معلوم است که نه! علما آن همه دل میدهند نمیشود. چه برسد به من. دوستت دارم ولی خدایا. امیدم به این بچههاست که بهخاطر آنها که شده نورت را بگیری سمت خانهمان. اصلا امسال همت کنم و همگی برویم مصلایی جایی چه؟ میدانم تمام لحظههای شب قدرم به حرص و جوش خوردن، مف دماغ گرفتن، آب و خوراکی دادن، سرویس بهداشتی پیدا کردن، بچه خواباندن و دویدن میگذرد اما شاید ارزید. خدا دلش میخواهد این مدلی ببیند مرا، ها؟ باز هم نمیدانم!
خب! باید فکر کنم باز چه چیزهایی میماند؟ حس سفرهی رنگارنگی را دارم که همه چیز رویش فت و فراوان است اما باز هم انگار چیزی کم دارد! یک چیز بزرگ که نبودش خیلی توی چشم است. ماه مبارک نیامده باید پیدا کنم آن یک چیز را. از پسش برنیایم چه؟
اصلا خدایا تو سفرهام را کامل کن. میشود لطفا؟ به خاطر همان بندههای کوچکت که پیگرانه دنبالت هستند!
ما منتظر نور توییم روی خانهمان...
#ماهِمامانیِخدا
@hofreee
با خودت میگی ماه رمضون امسالم اومد. من همونم که بودم. روی همون نقطه. خدایا دوسم نداری؟ ولی خبر نداری گاهی همین "یکنواخت بودن" نعمته. اینکه عزیزات دورت هستن. سالمی. زندهاید و زندگی میکنید.
چه زندگیها که تو یه سال کنفیکون شدن. چه بسا یه روز!
کاش خیلی چیزا تا به عدمتعادل نرسیده به چشممون بیاد.
شکر. شکر. شکر.
#ماهعسلیخدا
@hofreee
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
«آغاز ثبتنام ترم بهار نویسندگی خلاق»
🔻همراه با تخفیف ویژه در دو روز شروع ثبت نام
🔸با تدریس استاد محمدرضا جوان آراسته
🔸 ۱۱ هفته تمرین خلاقیت با بازیهای نوشتاری
🔸همراه با استادیار اختصاصی
♨️ ثبتنام و اطلاعات کامل مربوط به دوره:
🔗 https://mabnaschool.ir/product/creative-writing-01-1404/
#نویسندگی_خلاق
#از_خودت_بنویس
| @mabnaschoole |
غم آدما رو کوچیک نکنید.
یعنی میخوام بگم با کوچیک نشون دادنش یا گفتن از غم خودتون و دیگران که شاید بزرگتر و عمیقتر باشه، چیزی درست نمیشه.
اون سنگی که افتاده رو دلشون اینجوری برداشته نمیشه. اون حفرهای که به وجود اومده پُر نمیشه. حالا میخواد از نظر شما این یه چالهی کوچیک باشه یا یه چاه بزرگ.
غم هرکسی براش محترم و عزیزه.
فقط همدلی کنید.
اگر بلد نیستیم فقط یه جفت گوش باشیم.
#اولبهخودم
@hofreee