eitaa logo
پیر طریقت
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
769 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو درویش که اسرارِ نَهان می‌بخشد هر دَم مُلْکی، به رایگان می‌بخشد درویش کسی نیست که نان می‌طلبد درویش کسی بُوَد که جان می‌بخشد
هو ✨ از ذکر بسی نور فزاید مه را در راه حقیقت آورد گمره را هر صبح و نماز شام وردِ خود ساز این گفتنِ لا اله الا الله را ✨ ☆ ذکر لا اله الا الله به معنای پایان دادن به حکومت هوای نفس در وجود است یعنی جدا کردن تمام رذایل اخلاقی از صفحه نفس و به حسنات اخلاقی آراسته شدن. گفتن ذکر لا اله الله موجب خلوص و پاکی، بصیرت و بینایی گوینده می شود و ریشه تمام گناهان را می‌خشکاند و به جای آن نهال عمل صالح می‌کارد. ☆ امام صادق (ع) فرمودند:مَن قَالَ لا الَهَ الا اللهُ مُخلِصاً دَخَلَ الجَنَّةَ وَ اِخلاصُهُ اَن یَحجُزَهُ لا الهَ الا اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ. کسی که از روی اخلاص (لا اله الا الله) گوید به بهشت داخل شود و اخلاص او این است که گفتن (لا اله الا الله) او را از ارتکاب آنچه که خداوند بر او حرام نموده باز دارد. https://t.me/Analhaghhoo
هو خوش باش که خوشْ نهاد باشد صوفی از باطن خویشْ شاد باشد صوفی صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی خوشی من از نهاد من, رنج من از نهاد من است.
هو آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست وان کو کلهت نهاد طرار تو اوست وانکس که ترا بار دهد بار تو اوست وانکس که ترا بی‌تو کند یار تو اوست
هو منصور حلاجی که اناالحق میگفت خاک همه ره به نوک مژگان می‌رفت درقلزم نیستی خود غوطه بخورد آنکه پس از آن در اناالحق می‌سفت - رباعی شمارهٔ ۴۱۹
هو المنةالله که به تو پیوستم وز سلسلهٔ بند فراقت رستم من بادهٔ نیستی چنان خوردستم کز روز ازل تا بابد سرمستم - رباعی شمارهٔ ۱۱۴۲
هو امروز یکی گردش مستانه کنم وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم امروز در این شهر همی گردم مست می‌جویم عاقلی که دیوانه کنم - رباعی شمارهٔ ۱۱۴۵
هو اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بی‌چون باشد وجود من چون همه اوست - رباعی شمارهٔ ۱۷۲
انصاف بده که عشق نیکوکار است زانست خلل که طبع بدکردار است تو شهوت خویش را لقب عشق نهی از شهوت تا عشق ره بسیار است - رباعی شمارهٔ ۱۷۴
هو خوش خوش صنما تازه رخان آمده‌ای خندان بدو لب لعل گزان آمده‌ای آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست کامروز دگر به قصد جان آمده‌ای - رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
هو خوش باش که خوشْ نهاد باشد صوفی از باطن خویشْ شاد باشد صوفی صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی خوشی من از نهاد من, رنج من از نهاد من است.
هو آن کَس که سَرَت بُريد، غَم خوارِ تو اوست وان کو کُلَهَت نَهاد، طَرّارِ تو اوست وان کَس که تو را بار دَهَد، بارِ تو اوست وان کَس که تو را بی‌تو کُند، یارِ تو اوست