eitaa logo
شهید محسن حججی
3.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
91 ویدیو
7 فایل
#شهید_محسن_حججی 🌸پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر! چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد... کپی در کانال های دیگر بدون ذکر منبع اشکال شرعی دارد...🌷 (این کانال زیر نظر هیچ موسسه‌ی خاصی نمیباشد.)
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستـ دارمـ منمـ... شـ هـ یـ د❤😔 بشم... 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ♦️کپی فقط با مجاز است: https://eitaa.com/hojaji
دست نوشته ی شهید حججی برای بانوی صبر👆 ▪️ برای شادی روح شهدا 🌸کپی فقط با 😊 مجاز است: http://sapp.ir/hojaji
▪️حاج حسین یکتا:▪️ . چقدر جمله ی روي پيراهن اين جوان برام آشناست. هم سن و سالهاي من يادشونه. روزي چند بار اين جمله رو روي ديوار سنگرها ميخوندیم "پشتيبان باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد." حالا آقا بعد از ٤٠ سال، يك تنه و در ميانه ميدان نبرد، اين جمله رو به روز رساني كرد. پيراهن سرخت كم از لباس خاكي خط شكن هاي جبهه نداره. خدا قوت خط شكن... . . برای شادی روح شهدا 🌸کپی فقط با 😊 مجاز است: http://sapp.ir/hojaji
🍃 رفتنم به گلزارشهدا شروع شـد. می‌خواستم آن حال محسن‌را پیدا کنم آن شور و شعفی که از زیارت آن‌ها به دست می‌آورد. گاهی محسن را سرقبر شهید علیرضا نوری می‌دیدم. راست و حسینی همه خلاف‌ها را گذاشتم کنار. روزبه‌روز زندگی‌ام شیرین‌تر شد. اختلافات زن و شوهری‌مان رنگ باخت و مهم‌تر از همه حال درونی‌ام روبه‌راه شد. زنم همه را شاهد بود؛ همین‌ها باعث شد که خودش بیاید و بگوید:(( منم می‌خوام چادر بپوشم.)) از آنجا دیدیم آقامحسنی که تا دیروز خیلی زود از کنار زنم رد می‌شود و یک سلام سرد می‌پراند الان می‌ایستد و رودررو احوال‌پرسی می‌کند. دیگر خودمانی‌تر شدیم و شدیم یک‌پا رفیق فابریک؛ برای همین خیلی راحت بهش گفتم:(( از این سیدعلی تون که این‌قدر سنگش رو به سینه می‌زنی برام بگو.)) ... آن روز گفت:(( گفتنی نیست باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش!)) چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد:(( اون‌وقت محسن نیستم اگه تورو ننشونم جلوی آقا.)) . . خواهرم زنگ زد:(( آب دستته بذار زمین خودت رو برسون.)) دلم بند شد.‌سریع شال و کلاه کردم رفتم.‌همان دم در بهم گفت: داریم‌ می‌ریم دیدار رهبری. گفتیم توهم بیا. پیش خودم گفتم حتما باید از پشت میله‌ها ببینمش. باورم نمی‌شد نمازم را پشت سر رهبر بخوانم نه از پشت میله‌ها به فاصله‌ی یک متر و نیمی. عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید:(( عاقبت‌به‌خیر بشی!)) همان‌جا به محسن گفتم:(( تو قول دادی و به قولت عمل کردی منم عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم.)) ♦️کپی با : https://eitaa.com/hojaji
یـک روز د❤ـل سنـگـ منمـ سنگـ فـرش هـای حـرمـ مـیشـه..🍃
🏴 دل بیمارفقط از تو شفامی خواهد.... شب جمعه است،دلم کرببلامی خواهد... 💚شب زیارتیِ ارباب... برای شادی روح شهدا #صلوات 🌸کپی فقط با #ذکر_صلوات😊 مجاز است: http://sapp.ir/hojaji
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🏴 {: طریق عشق به گفتن نمی‌توان آموخت... |سعدی| 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ♦️کپی فقط با مجاز است: https://eitaa.com/hojaji
🍃 سال ۹۴که توی گردان پپیچید ما داریم اعزام می شویم ، خیلی پکر شد مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه چی میخوای هی میای اینجا؟با حسرت گفت: "چقدر خوب میشد می اومدم!" . همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو لشکر کجا میخوای بری هنوز باید پا بکوبی پاشو برو عرقت خشک بشه بعد. همه را هم که حجی صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟ . خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال میگردد. قادری گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر راه بندازیم دنبال خودمون؟! . حال نزارش را که دیدم دلمـ نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش فرمانده گردان ۳ بگو اومدی برای جایگزینی فلانی. با سرعت موشک دوید. ... 📚 کتاب . 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ♦️کپی فقط با مجاز است: https://eitaa.com/hojaji
🏴🏴🏴🏴 ▪️چقدرآخراین ماه سخت وسنگینست ▪️تمام آسمانُ زمین بیقرار وغمگینست ▪️بزرگتر زغم حسن(ع)و داغ رضا(ع) ▪️فراق فاطمه(س)باخاتم النبیین(ص) است..
🍃 نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم چه کسی است. از فرط خوشحالی مرا رگبار بوسید و گفت که برای من هم جور شد. . به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد که آخر کار خودت را کردی! بعد خندید: بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به داعش رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت محدودی اماده شد. عدل محسن هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد. . با قادری توی نماز خانه خفتش کردیم. ریختیم روی سرش التماس می کرد:حجی غلط کردم! با دو روز تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی بیدار نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به . . سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ شهید هم که شدی می گن به نماز شباش بوده به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد یک شب زودتر از او شوم. . یک شب از اتاق زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب زودتر از محسن بیدار شدم نماز رو خواندم و رفتم بخوابم. از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه! . دیدم نمازش تمام شده و با تسبیح تربتش ذکر میگوید رفتم نزدیک تر که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش را که دیدم پاهایم جلو نرفت. . 📚 کتاب . برای شادی روح شهدا 🌸کپی فقط با 😊 مجاز است: http://sapp.ir/hojaji