🌷رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) :
☘ مَن أصبَحَ وَالدُّنيا أكبَرُ هَمِّهِ فَلَيسَ مِنَ اللّه ِ في شَيءٍ ، وألزَمَ قَلبَهُ أربَعَ خِصالٍ : هَمّا لا يَنقَطِعُ عَنهُ أبَدا ، وشُغُلاً لا يَنفَرِجُ مِنهُ أبَدا ، وفَقرا لا يَبلُغُ غِناهُ أبَدا ، وأمَلاً لا يَبلُغُ مُنتَهاهُ أبَدا .
✍ هر كس در حالى صبح كند كه بزرگ ترين دغدغه اش #دنيا باشد ، نزد خداوند منزلتى ندارد و خداوند ، چهار چيز را پيوسته در دلش قرار مى دهد :
🌱 اندوهى كه هرگز از او جدا نمى شود،
🌱 گرفتارى اى كه هرگز از آن خلاصى نمى يابد،
🌱 فقرى كه هرگز به #توانگرى نمى انجامد،
🌱 و آرزويى كه هرگز به پايان نمى رسد.
📖 تنبيه الخواطر ج 1 ص 130
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
*آقای قرائتی:*
*بزرگواری تعریف میکرد.👇پدرم در سال چهل ازدنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،*
*در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست.*
*( در بزم غم حسین مرا یاد کنید)*
*بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟*
*روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!*
*وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :*
*در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.*
*ازقضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،*
*من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :*
*حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که درخانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.*
*من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم !!*
*بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.*
*گذشت و گذشت تا اینکه بعد ازمدتها شنیدم حاج عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته*
*آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم*
*وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیرگریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شدازاو پرسیدم توچرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :*
*آنروز بعد ازخرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود. حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال مافرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،*
*من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است*
*حوالهء آقا امام حسین علیه السلام است ،*
*لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!*
*تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید.*
*و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!*
*وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم.*
*همانگونه که درعزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،*
*همانگونه که درعزاء بر سینه میزده مرهمی هم بر سینه دردمندان نیز بوده ،*
*و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده*
*و او یک حسینی، حسینی راستین بوده است .....*
*اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره*
*اگرلذت بردید نشرش دهید.*
*لطفاً حسینی واقعی باشیم*
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
مرحوم کربلایی کاظم ،،، شخصی که سواد نداشت و ره صد ساله را یک شبه پیمود
🌸🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌸 وقت بخیر
💎عارفی می گفت:
🔸اگر میخواهی دوستدار خدا باشی، ابتدا باید بدانی که خداوند چه کسانی را دوست دارد.
🌹چنانکه مذکور است، مقامات "دوستی" در قرآن، "دوازدهگانه" است. "هفت" مقام آن، ایجابی است. یعنی بطور صریح و مستقیم از آن سخن گفته شده است، و "پنج" مقام دیگر آن، سلبی است. یعنی باید از معنای ضدش، آن مقام را درک کرد.
🌹 اما آن هفت مقام که صریح است؛
🌹 خداوند "توبه کنندگان" را دوست دارد
"اِنَ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ"
🌹"پاکیزگان" را دوست دارد
"یُحِبُّ المُتَطَهَّرِینَ"
🌹"صبر کنندگان" را دوست دارد
"یُحِبُّ الصّابِرِینَ"
🌹 "شکر کنندگان" را دوست دارد
"یُحِبُّ الشّاکِرِینَ"
🌹"تقوا پیشگان" را دوست دارد
"یُحِبُّ المُتَّقِینَ"
🌹 "نیکوکاران" را دوست دارد
"یُحِبُّ المُحسِنِینَ"
🌹 "توکّل کنندگان" را دوست دارد
"یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ"
🌹 و اما آن پنج که باید از معنای ضدشان، "مقام" را درک کرد؛
🌹خداوند "کفرپیشگان" را دوست ندارد
"لا یُحِبُّ الکافِرِینَ". که معنای ضد آن "ایمانداران" اند.
🌹 "ظالمان" را دوست ندارد
"لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ".
که ضد آن "عادلان" اند.
🌹 "فاسقان" را دوست ندارد
"لا یُحِبُّ الفاسِقِینَ".
که ضد آن "صالحان" اند.
🌹"مستکبران" را دوست ندارد
"لا یُحِبُّ المُستَکبِرِینَ".
که ضد آن "متواضعان" اند.
🌹 "خائنان" را دوست ندارد
"لا یُحِبُّ الخائِنِینَ".
که ضد آن "وفاداران" اند.
🌹 "حال اگر میخواهی دوستدار خدا باشی، و شامل "یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ" گردی،
بسم الله، این گوی و این میدان"
💫✨💫✨💫✨💫✨
⭕️ ماجرای تکان دهنده ....
✍ اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگههای امتحانات میانترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.
ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمههای شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم.
چهرهی نورانی و چشمان مشکی شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را میدانستم.
به امید دوبارهی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوبارهی چشمهایش!
خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانهای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم: به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟
هر کس اظهار نظری میکرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟
گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته باید آنجا بروی!
دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم.
همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده گفت: بله کاری دارید؟!
با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟
نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه شروع به گریه کرد.
شانههای نحیف و استخوانیاش میلرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشتهاش میلغزید.
حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم.
در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه. الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.
او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانههای او میلرزید و قلب مرا هم میلرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم میکرد اما دید باطنیام را زیاد.
تا دیشب معنای آیه قرآن را که میفرماید: شهیدان زنده هستند و عند ربّهم یرزقوناند را نمیفهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زندهاند[1]!
۱- برداشتی از خاطره ۴۰ کتاب شهیدان زندهاند
🟩🟫🟦🟪🟩🟫🟦🟪🟩
*«چهار نون»* *راهگشا برای رسیدن به: «رضای خدا و آرامش»*
🌀 *نبین*
🌀 *نگو*
🌀 *نشنو*
🌀 *نپرس*
🌀🌹 *اول: نَبین*
۱- عیب مردم را، نَبین
۲- مسائل جزئے در زندگیِ خانوادگے را، نَبین
۳- کارهاے خوب خودت را که براے دیگران انجام دادے نَبین
۴- گاهے باید وانمود کنے که ندیدے (اصل تغافل)
🌀🌹 *دوم: نگو*
1- هرچه شنیدی، نَگو
۲- به کسے که حرفت در او تأثیر ندارد، نگو
۳- سخنے که دلے بیازارد، نگو
۴-هر سخن ِراست را هرجا، نَگو
۵- هر خیرے که در حق دیگران کردی، نَگو
۶- راز را نَگو حتے به نزدیکترین افراد
🌀🌹 *سوم: نَشنو*
۱- هر سخنے که ارزش شنیدن ندارد، نَشنو
۲- وقتے دو نفر آهسته سخن میگویند، سعے کن نَشنوی
۳- غیبت را نَشنو
۴- گاهے وانمود کن که نشنیدی. اصل تغافل
(خود را به نشنیدن بزن)
🌀🌹 *چهارم: نَپرس*
۱- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس
۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس
۳- آنچه باعث آزار شخص میشود، نپرس
۴- آن پرسشے که در آن فایدهاے نیست، نپرس
۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع میشود، نپرس.
🆔 @Basirat
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم می فرمایند:
🔷 أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِي رَبَضِ الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي وَسَطِ الْجَنَّةِ وَ بَيْتٍ فِي أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَ إِنْ كَانَ هَازِلًا وَ لِمَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ.
🌹من براى كسى كه بگومگو را رها كند، هر چند حق با او باشد،
🌹و براى كسى كه دروغ گفتن را اگر چه به شوخى باشد، ترك گويد،
🌹و براى كسى كه اخلاقش را نيكو گرداند،
🌹❇️خانه اى در حومه بهشت و خانه اى در مركز بهشت و خانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى كنم.
📕خصال ص 144، ح 170
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺ا✨﷽✨ا🌺
💠 شخصی از #امام_سجاد علیهالسلام سوال کرد:
🍃 چگونه صبح کردی ای پسر رسول خدا؟"یعنی روز را چگونه آغاز کردی؟"
فرمود: صبح کردم در حالی که به هشت کس بدهکارم و آنان هر روز هشت چیز از من طلب میکنند و مرا به سوی خود میخوانند:
۱- خدای تعالی از من واجبات را میخواهد.
۲- قبر از من، بدن را.
۳- پیامبر، عمل کردن به سنتش را.
۴- نفس از من شهوت را.
۵- ملکالموت از من روح و جان را.
۶- زن وفرزند، نفقه ومخارج زندگی را.
۷- شیطان از من نافرمانی ومعصیت را.
۸- فرشتگان نویسنده، ازمن صداقت و درستکاری را.
و من در میان این هشت طلبکار، مسئول و ناتوان شدهام.
📖 بحارالانوار، ج۴۶، ص۶۹
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
💞 *چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام*💞
💚 تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند؛
💚 تنها امامی که از هیچ بانویی شیر نخوردند و تغذیه ی ایشان تنها توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است.
💚 تنها امامی که روز ولادتشان، پدر و مادر و جد و نزدیکانشان برای ایشان گریه کردند؛
💚 تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسیدند؛
💚 تنها امامی که در دعای توسل از ایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند؛
💚 تنها امامی که در زمان حیات خود پدر دو شهید شدند( علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام )؛
💚 تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارند؛
💚 تنها امامی که قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست؛
💚 تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شدند؛
💚 تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد؛
💚 تنها امامی که تشنه لب با صدها زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند؛
💚 تنها امامی که بعد از شهادتش، خانواده اش اسیر شدند؛
💚 تنها امامی که پدر و مادر و ۹ نسلش معصوم بودند.
💚 تنها امامی ک تولدش در ماهی است ک هیچ شهادتی در آن نیست و شهادتش در ماهی است که هیچ تولدی در آن نیست؛
💚 تنها امامی که خوردن خاک قبرش اشکال ندارد؛
💚 تنها امامی که دعا تحت قبه ی ایشان به اجابت می رسد؛
💚 تنها امامی که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف، شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند؛
💚 تنها امامی که سرعت و وسعت کشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است؛
💚 تنها امامی که یک در بهشت به نام اوست: باب الحسین.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ؛
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وقت بخیر
🌹🌹🌹
رفیقی می گفت:
🌸چه انتظاری از مردم داری؟
🌸مادرم همیشه میگوید از هر کسی به اندازه
خودش توقع داشته باش!
🌸 از عقرب توقع
بوسه و بغل نداشته باش،
سگ گاهی گاز میگیرد
گاهی
دمی تکان میدهد!
گربه هم که تکلیفش مشخص است.
🌸راست میگوید!
توقعت را که از آدمها کم کنی،
🌸غصههایت هم کم میشوند
و راحتتر زندگی میکنی،
🌸 من زندگی خودم را در مسیری که خدا فرموده میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم!
مهم بودن یا نبودن را فراموش کن،
روزنامه روز شنبه،
زباله روز یکشنبه است. زندگی کن به شیوه خدای خودت و با قوانینِ پیامبرت، با باورها و ایمانِ قلبی خودت چراکه برخی مردم دلشان میخواهد فقط موضوعی برای گفتگو داشته باشند و برایشان فرقی نمیکند چگونه هستی،
🌸هرجور که باشی حرفی
برا ی گفتن دارند، شاد باش و از زندگیات لذت ببر.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💚 *26 روز تا عيد ولایت*💚
🔺 *علامت کینه وبعض با اميرالمومنين عليه السلام
ابنعباس لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ هَلْ یُبْغِضُهُ علیَّاً صلوات الله علیه- أَحَدٌ؟!
قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : «یَا ابْنَ عَبَّاسٍ! نَعَمْ یُبْغِضُهُ قَوْمٌ یَذْکُرُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّتِي! لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ نَصِیباً.» « یَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ بُغْضِهِمْ لَهُ تَفْضِیلَهُمْ مَنْ هُوَ دُونَهُ عَلَیْهِ.»﴾
✔️ *ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:*
*ای رسول خدا! مگر کسی هم هست که به أمیر مؤمنان صلوات الله علیه بغض بورزد؟!*
💬 *پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :*
*«آری ای ابن عباس! گروهی که خود را از امت من میپندارند، درحالیکه خداوند در اسلام هیچ بهره و نصیبی برایشان قرار نداده است.»*
💬 *«ای ابن عباس! یکی[از] علامتها و نشانههای بغض آنان نسبت به أمیر مؤمنان علی صلوات الله علیه آن است که، کسانی را بر او برتر و با فضیلتتر میدانند، که در حقیقت نسبت به او پایین مرتبه و پست هستند.»*
-----------------------------------
📚
بحارالأنوار باب (۱۱)جلد ۱۶، صفحه ۳۱۸.
*فقط حیدر امیرالمومنین است*
💚💚💚💚💚💚
*﷽*
🔖 *صیانه ماشطه که بود ؟*
*صیانه یکی از زنانی است که امام صادق علیه السلام در روایت مفضل بن عمر، از آن به عنوان همراه حضرت قائم علیه السلام نام میبرد.*
👈در دولت مهدی علیه السلام *سیزده زن* برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا باز می گردند که یکی از آنان *صیانه* است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است و شوهرش حزقیل، پسر عموی فرعون و گنجینه دار وی بوده است.
به گفته او، حزقیل، مومنِ خاندان فرعون است و به پیامبر زمانش - حضرت موسی علیه السلام - ایمان آورد.
🟢 *پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:*
"در شب معراج، در سیر میان مکه و مسجد الاقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟
گفت: ای رسول خدا! همسر حزقیل به حضرت موسی بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان می کرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بی اختیار گفت: "بسم الله"
دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش می کنی؟
گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش می کنم که پدر تورا آفریده است و او را از بین خواهد برد.
دختر فرعون شتابان نزد پدر رفت و گفت: صیانه به موسی ایمان دارد.
فرعون او را احضار کرد و به او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟
صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمی کشم و تو را پرستش نمی کنم.
فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، همه بچه های آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش بیندازند، صیانه منقلب شد و خواست که با زبان، از دین اظهار برائت کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: "مادر! صبر کن تو راه حق را می پیمایی".
فرعونیان آن زن و بچه ی شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوی خوش، از این سرزمین استشمام می شود.
👈 *صیانه از زنانی است که زنده می شود و به دنیا باز می گردد و در رکاب حضرت مهدی علیه السلام انجام وظیفه میکند.*
📚 موعودنامه، ص ۴۶۳.
*براستی ایمان من و شما به خدایمان و امام زمانمان، چند عیار می ارزد؟!!!*
آنوقت ... تا بیمار می شویم ...
تا عزیزی از دست می دهیم ...
زمانی که گره به کارمان می افتد ...
زمانی که بچه مان مریض می شود ...
تا گرفتاری برامان پیش می اید ...
و زمانی که مصیبت زده میشیم ...
زبان به گلایه از خدا وا میکنیم و امام زمان را ناراحت ... !!!
*آیا حکایت صیانه برای من و شما محل اندیشه و تأمل نیست ...؟!*
*اغثنی یا غیاث المستغیثین*
✳️ *اللهم عجل الولیک لفرج الهی بحق زینب کبرا*