eitaa logo
کانال تبلیغی حجت الاسلام حبیبی
252 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب تلاشی!!! #رویش های_انقلاب حضرت آقا فرمودند قلب منو رو شاد کردید
👌قابل توجه اونائی که به دین و اعتقادات بچه هاشون کاری ندارن و فقط کسب و درآمد فرزندشون براشون مهمه ... !! ▪️رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلّم أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ- وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِی‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاءٌ 🔸رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به بعضى از کودکان نظر کرد و فرمود: واى بر فرزندان آخر الزمان از روش پدرانشان. عرض شد یا رسول اللَّه از پدران مشرک آنها؟ فرمود نه، از پدران مسلمانشان که چیزى از فرائض دینى را به آنها یاد نمیدهند، و اگر فرزندان، خود از پى فراگیرى بروند منعشان میکنند و تنها از این خشنودند که آنها در آمد مالى داشته باشند هر چند ناچیز باشد. سپس فرمود: من از این پدران برى و بیزارم و آنان نیز از من بیزارند. 📚جامع أحادیث الشیعة ج۲۱ ص۴۰۸
مجلس ترحیم خودم سهراب سپهري ♈بعد مرگم شده بود ... آمدم مجلس ترحیم خودم ، همه را می دیدم همه آنها که نمی دانستم عشق من در دلشان ناپیداست ♈واعظ از من می گفت ... از نجابت هایم، از همه خوبیها و به خانم ها گفت : اندکی آهسته تا که مجلس بشود سنگین تر... راستی این همه اقوام و رفیق !!؟؟ من خجل از همه شان ! من که یک عمر گمان می کردم تنهایم و نمی دانستم من به اندازه یک مسجد پر از آدم ، دوستانی دارم ♈همه شان آمده اند! چه عزادار و غمین ... من نشستم به کنار همه شان وه چه حالی بودم ، همه از خوبی من می گفتند حسرت رفتن ناهنگامم ، خاطراتی از من که پس از رفتن من ساخته اند از رفاقت هایم ... از صمیمیت دوران حیات یک نفر گفت : چه انسان شریفی بودم دیگری گفت فلک گلچین است ♈یک نفر هم می گفت : "من و او وه چه صمیمی بودیم" !! و عجیب است مرا ، او سه سال است که با من قهر است ... !! ♈یک نفر ظرف گلابی آورد و کتاب قرآن که بخوانند کتاب و ثوابش برسانند به من گرچه بر داشت رفیق ، لای آن باز نکرد ... و ثوابی که نیامد بر من ♈آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد آمد آن گوشه نشست ... من کنارش رفتم اشک در چشم ، عزادار و غمین ، خوبی ام را می گفت چه غریب است مرا ... ! ♈آن ملک آمد باز ... آن عزیزی که به او گفتم من : « فرصتی می خواهم » خبرآورد مرا : « می شود برگردی ... مدتی باشی ، در جمع عزیزان خودت ... نوبت بعد ، تو را خواهم برد ♈روح من رفت کنار منبر ... و چه آرام به واعظ فهماند : اگر این جمع مرا می خواهند ، فرصتی هست مرا ... می شود برگردم ... ♈من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند ! باعث این همه غم خواهم شد روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز ... زنده خواهم شد باز واعظ آهسته بگفت : « معذرت می خواهم خبری تازه رسیده ست مرا گوییا شادروان مرحوم ، زنده هستند هنوز » ! خانمی جیغ کشید و غش کرد و عزیزی به شتاب ، مضطرب ، رفت که رفت ... یک نفر گفت : « که تکلیف مرا روشن کن اگر او مرد، خبر فرمایید سوگواری بکنیم ! » ♈عهد ما نیست به دیدار کسی ، کو زنده است دل او شاد کنیم کار ما شادی مرحومان است !!! واعظ آمد پایین ... مجلس از دوست تهی گشت عجیب ! صحبت زنده شدن چون گردید ، ذکر خوبی هایم همه بر لب خشکید ... ♈ملک از من پرسید: « پاسخت چیست ؟ بگو ! تو کنون می آیی !؟ یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی!!؟؟ » ♈چه سوال سختی ! بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن ... زنده باشم بی دوست ؟ مرده باشم با دوست ؟ زنده باشم تنها !؟ مرده در جمع رفیقان عزیز!؟ من که در حیرتم از کرده ی این مردم نیز ... !!! ♈کاش باور بکنیم کاش بیدار شویم خوب اندیشه کنیم معنی واقعی آمدن و رفتن چیست ؟ ای کاش دلی شاد کنیم تا زمانی که هنوز زنده اندر بر ماست ...
اینجا قم یا تهران نیست! 🔺 اینجا حوزہ علمیه جامعة العروة الوثقی لاھور پاکستان است! صدورانقلاب درود بر مسلمانان راستین اسلام ناب محمدی *دهه فجر مبارک باد*
✍خداوند عهده دارکار حضرت یوسف شد ❄️پس قافله ای را نیازمند آب نمود تا اورا از چاه بیرون آورد ❄️سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود تا اورا به فرزندی بپذیرد ❄️سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا اورا از زندان خارج کند ❄️سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود تا او عزیز مصر شود 🌹اگر خدا عهده دار کارت شود ..همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند ... 🌹فقط با صداقت بگو "افوضُ امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد "
آقای انصاری می گوید: امام (ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام (ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است. چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام (ره) چشم هایشان را باز کردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام (ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟ " منبع: روزنامه قدس - علی اکبر طحانیان گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی