eitaa logo
حجت بقایی
127 دنبال‌کننده
71 عکس
13 ویدیو
3 فایل
#تکنسین_رسانه/ #مشاور_تحقیق_و_توسعه/ #عضو #شبکه_جهانی_مخترعین_و_پژوهشگران/ #کار_گروه_صلح_و_سازش/ #جامعه_تحلیل_گران_مدیریت/ #انجمن_بین_المللی_زیست_بوم_مدیریت/ #جامعه_بین_المللی_فارغ_التحصیلان_حقوق_و_مدیریت/ #دپارتمانهای_رسانه_ارتباطات_مدیریت_حقوق_دانشگاه/
مشاهده در ایتا
دانلود
من شدیدا عاشق تحقیق و پژوهش و نگارش هستم،خوب درسازمان فرصت مهیّا نشد،ما خودمان فرصت را ایجاد کردیم. کارگاههای فیلمنامه معمولا هر شش ماه بنا به درخواست دپارتمانهای هنر و رسانه و یا پردیسهای هنر وبرای دانشجویان علاقمندبرگزارشده و می شود. فیلمنامه های حجت بقایی در v.video: مستندها: و . . ‌. روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei/
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ، این کانال برای اطلاع رسانی فعالیتهای اجتماعی - کارگاهها - سمینارهای من (حجت بقایی) و اخبار برخی اساتید و همکاران طراحی شده است. مثلا اخبار حضور در کنفرانسهای ملی و بین المللی،گاهی خودنمایی در جشنواره های جهانی،گزیده مصاحبه های اختصاصی است. حجت بقایی ( مشاور تحقیق و توسعه ) نیاز به عضویت در کانال نیست، مگر در مواردی که علاقمند به پیگیری اخبار ما باشید، از اینکه مزاحمتان شدم عذرخواهی می کنم ، هدف اطلاع رسانی و انتشار اخبار خوب است ... اگر اخبار را پسندید برای دوستانتان هم ارسال نمایید ، راستی:اخبار پس از تاریخ انقضا برای شلوغ نشدن کانال پاک می شود. پایگاه اینترنتی حجت بقایی شبکه تلویزیون اینترنتی تحقیق و توسعه ( ویدئوهای حجت بقایی ) روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei/
سه خصلت نسل بشر را نابود می کند - - - درگفتگو با پایگاه خبری آبتاب مطرح شد : سه خصلت نسل بشر را نابود می کند، که از این نقطه ضعف کسانی که بخواهند سرزمینی را محو کنند استفاده می کنند. انحصار، تعصب، و نژادپرستی.  انحصار فقط تعداد انگشت شمار را بشر می داند. تعصب فقط افراد هم عقیده را بشر می داند.  و نژاد پرست فقط افراد هم نژاد خود را از جنس بشر می داند. منشا هر سه خصلت تعصب است، یعنی تعصب به انحصار یا نژادپرستی ختم خواهد شد. بقایی در ادامه گفت: من همان طور که در کارگاهها هم ذکر می کنم، در این زمینه صاحب نظر نیستم و فقط آنچه را که می دانم در کنار مطالعاتی که داشتم در کنار هم قرار می دهم. در کارگاههایی که اجرا می کنیم اغلب به مواردی که در مدیریت تاثیرگذار است اشاره می کنیم و به برخی موارد به طور مفصل می پردازیم. بحث می کنیم، سئوال می کنیم، موشکافی می کنیم و تجربیات مدیران و اساتید را جویا می شویم، این خوب است، و خیلی مواقع خودمان هم یاد می گیریم، و تعصب از اینجا آغاز می شود، . . . . . . متن کامل در پایگاه خبری تحلیلی آبتاب https://www.abtaab.ir/?p=31018 [[[ مرا در تکمیل این پژوهش همراهی نمایید ]]] روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei/807
هدایت شده از حجت بقایی
21.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارگاه : (فیلمنامه زندگیتان را خودتان بنویسید. ) طراحی و اجرا : حجت بقایی چقدر لذت بخش است وقتی انسان می آموزد چطور اتفاقات پیرامون خود را مدیریت کند . سخت است ولی اگر شما اتفاقات اطرافتان را کنترل نکنید ، اتفاقات شما را مدیریت خواهند کرد ... بر اساس آموزه هایی از اساتیدی چون : - - - - - - - _ - _ و . . . روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei/802
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر مجازی حجت بقایی مشاور تحقیق و توسعه https://www.aparat.com/v/jeemefl روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei/
هدایت شده از حجت بقایی
نظریه مدیریتی مرد نمازخوان (طرحی از دکتر بقایی) در دنیایی که مدیریت اغلب با فرمول‌های خشک، جداول عملکرد و اهداف کمی شناخته می‌شود، گاهی الگویی در میان ما هست که نه در اتاق جلسات بلکه در سکوت نمازخانه‌ها شکل می‌گیرد؛ الگویی به نام مدیریت به روش مرد نمازخوان. این نوع مدیریت نه فقط در گفتار، بلکه در رفتار، اخلاق، تصمیم‌گیری و حتی سکوت یک مدیر دیده می‌شود. _مدیریت از جنس ایمان و اخلاص: مرد نمازخوان، مدیری است که نگاهش به دنیا صرفاً مادی نیست. او در کنار تلاش و برنامه‌ریزی، به نیرویی فراتر از خودش باور دارد. نماز، تنها یک عبادت فردی برای او نیست؛ بلکه یادآوری دائمی مسئولیت، انصاف، درستکاری و توکل است. همین روحیه در تصمیماتش تأثیر می‌گذارد. گاهی از نظر دیگران برخی تصمیم‌های او غیرعقلانی یا پرریسک است، اما به نتایجی ختم می‌شود که انگار معجزه‌ای در پشت صحنه بوده است. [[در واقع، این معجزه نیست، اخلاص است.]] اخلاص یعنی نیت پاک، کار برای رضای خدا و نه برای تملق دیگران یا کسب منافع شخصی. چنین مدیری حتی اگر اشتباه کند، چون نیتش پاک است، مسیر درست را پیدا می‌کند و برکت در کارش باقی می‌ماند. (تأثیر بر اطرافیان) مرد نمازخوان فقط خود را نمی‌سازد؛ بلکه اطرافیانش نیز از مدیریت او بهره‌مند می‌شوند. او صادق است، اهل غیبت و دروغ نیست، با عدالت برخورد می‌کند، حواسش به رزق حلال است و سعی دارد باری از دوش دیگران بردارد، نه آنکه سنگینی بر دوششان بگذارد. کارمند یا زیردستی که در کنار چنین مدیری کار می‌کند، حس امنیت، اعتماد و آرامش دارد. رشد می‌کند، انگیزه می‌گیرد، و در نهایت، محیط کاری تبدیل به فضایی سالم، اخلاقی و الهام‌بخش می‌شود. _تفاوت مرد نمازخوان با مدیر متظاهر: نباید اشتباه کرد. نمازخوان بودن ظاهری با مرد نمازخوان واقعی فرق دارد. کسی که تنها ادای نماز را در بیاورد، ولی در عمل ظلم کند، دروغ بگوید یا از مسئولیت فرار کند، مصداق این روش نیست. مرد نمازخوان واقعی همان کسی است که نماز، روحش را شفاف کرده، و این شفافیت در تمامی رفتارهای مدیریتی‌اش جریان دارد. _می‌شود همه مرد نمازخوان باشند: مدیریت به روش مرد نمازخوان، مخصوص قشر خاصی نیست. هر کسی که نیتش را خالص کند، به ارزش‌های الهی پایبند باشد، مسئولیتش را به‌درستی انجام دهد و در خلوت خود با خدا ارتباط داشته باشد، می‌تواند به این روش برسد. رمز آن در اخلاص، توکل، و مراقبت دائمی از نیت است. {و نکته پایانی} امروز که بیشتر از همیشه نیازمند الگوهای اخلاق‌محور در مدیریت هستیم، شاید بد نباشد به سادگی رفتار یک مرد نمازخوان برگردیم. مدیریتی بی‌ادعا، اما عمیق. با برکتی که نه فقط در اعداد و گزارش‌ها، بلکه در دل‌ها و رضایت آدم‌ها خودش را نشان می‌دهد. + روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
هدایت شده از حجت بقایی
[[کارگاه موفقیت به سبک لامبورگینی]] را به عشق پسرم طراحی کرده بودم ، که خوب یک بار اجرا کردم ولی نشد کامل اجراش کنم، چون موارد زیادی برای اجرا داشتم، و پسرم هم دیگه کم کم بزرگ شد و فرصت بهره مندی پرید، حالا این موارد را در اختیار عموم قرار دادم، تا بهره مند شوند. [[ کارگاه موفقیت نوجوانان به سبک لامبورگینی ]] ((شعار: جوری فکر کن،که انگار ترمز نداری!)) --- گروه آموزشی مدیران هوشمند پیشنهاد می کند: [[ کارگاه موفقیت به سبک لامبورگینی ]] «سریع‌تر، قوی‌تر، خاص‌تر باش! ------ متن کامل مصاحبه و نمونه کارگاهها در آدرس زیر منتشر شده است : https://akhbare-modiriat.blogsky.com/1404/04/09/post-116/ روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه https://eitaa.com/hojjatbaghaei
هدایت شده از حجت بقایی
گروه آموزشی مدیران هوشمند شمال برگزار می کند :  کارگاه : راهبرد شرکت  طراح و دبیر اجرایی : دکتر حجت بقایی /// 《 خلاصه کتاب راهبرد شرکت – ایگور آنسوف 》  راهبرد شرکت، اثر ایگور آنسوف، یکی از بنیان‌گذاران تفکر استراتژیک مدرن، کتابی کلیدی در حوزه مدیریت راهبردی است که برای نخستین بار مفهوم «راهبرد شرکتی» را از «راهبرد کسب‌وکار» جدا کرد. آنسوف با معرفی ابزارهای عملی مانند ماتریس معروف «محصول-بازار» و تحلیل شکاف، به سازمان‌ها کمک می‌کند تا در محیط‌های پرشتاب و رقابتی تصمیمات درست‌تری بگیرند. متن کامل گزارش کارگاه : راهبرد شرکت + نمونه اجرایی https://kargaheamoozeshi.blogsky.com/1404/04/10/post-214/ + روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
هدایت شده از حجت بقایی
همدلی را باید عمل کرد، فقط احساس آن کافی نیست (دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه) رفته بودم آستانه اشرفیه، مردم را دیدم، آدمها را دیدم، حرفهایشان را شنیدم، رنجشان را دیدم، و این باعث شد، که تا صبح فکر کنم و خروجی آن این دست نوشته است، می توانستم طرح آن را جایی بدهم که بایگانی شود ، خوانده نشود و تحسین شوم ولی جهت اطلاع عموم منتشر می کنم، شاید افرادی پیدا شوند که بخواهند همدلی را به ظهور برسانند: ( به نام او که حامی همه ماست) در روزگار ما، دیدن درد دیگران کافی نیست. نمی‌توان فقط نگران شد، آه کشید و عبور کرد. جنگ، ویرانی به جا می‌گذارد؛ اما چیزی که بعد از فروکش کردن گلوله‌ها و دود باقی می‌ماند، جان‌های نیمه‌جان و دل‌های بی‌پناه است. مردمانی که هر چه داشتند از دست دادند، هنوز ایستاده‌اند، ولی چشم‌انتظار یک نشانه‌اند؛ نشانه‌ای از همدلی. و همدلی، تنها وقتی معنا پیدا می‌کند که به عمل درآید. در چنین روزگاری، وظیفه ما روشن است. باید صدای مردم زخمی باشیم، نه فقط در حرف، که در حرکت. همین حالا وقت آن است که تمام توان‌مان را جمع کنیم و کاری بکنیم. کاری ماندگار. تصور کنید تور کنسرتی به راه بیفتد، نه برای سرگرمی، بلکه برای زندگی. هنرمندانی که برای مردم می‌خوانند، برای زخمی‌ها می‌نوازند، و با صدای خود پلی می‌زنند بین دل‌ها. شهری پس از شهر، سالن به سالن، جمعیتی گرد هم بیاید تا نشان دهد هنوز امید هست. تمام درآمد این کنسرت‌ها صرف بازسازی خانه‌هایی می‌شود که فرو ریخته‌اند، و دل‌هایی که شکسته‌اند. سالن‌هایی که با همراهی مسئولان و مدیران فرهنگی در اختیار پروژه قرار می‌گیرد، هنرمندانی که بی‌چشمداشت می‌خوانند، و اسپانسرهایی که می‌خواهند کنار مردم باشند. این یک تور موسیقی نیست؛ این یک قافله همدلی‌ست. در کنار آن، می‌توان مسابقه‌ای ورزشی به راه انداخت. رویدادی با چهره‌های محبوب ورزش و رسانه، با پوشش تلویزیونی، پخش زنده و حمایت برندهایی که امروز بیش از همیشه باید در کنار جامعه بایستند. مسابقه‌ای که نتیجه‌اش نه فقط روی تابلو امتیاز، که در تعداد خانه‌هایی‌ست که باز می‌شوند، در لبخندهایی‌ست که به کودکان برمی‌گردد. لباس‌ها و توپ‌های امضاشده حراج می‌شوند و درآمد آن صرف ساختن فردایی می‌شود که امروز نابود شده. و این همه، آغاز راه است. می‌توان نمایشگاهی برگزار کرد، از عکس‌ها و نقاشی‌هایی که جنگ را روایت می‌کنند و مقاومت را فریاد می‌زنند. می‌توان آثار هنری را به حراج گذاشت، نه برای ثروت که برای ترمیم و بازسازی. کافه‌ها و فروشگاه‌هایی می‌توانند بخشی از فروش‌شان را وقف این راه کنند. چالش‌های مجازی می‌تواند توجه نسل جوان را جلب کند و به هر "پست"، یک کمک واقعی پیوند بزند. کارگاه‌هایی می‌تواند برگزار شود، جایی که هنرمندان و متخصصان تجربه خود را با دیگران شریک شوند و هزینه شرکت، کمک مستقیم باشد. اما فراتر از تمام این‌ها، مهم‌ترین نکته شفافیت است. باید وب‌سایتی داشته باشیم که همه ببینند چه کرده‌ایم، چقدر جمع شده، چطور خرج شده و چه دستاوردی داشته‌ایم. کمک مردمی باید با اطمینان و اعتماد همراه باشد، و این جز با گزارش‌ مالی دقیق و عمومی به دست نمی‌آید. چنین پروژه‌ای نه پیچیده است و نه دور از دسترس. فقط اراده می‌خواهد. تیمی که گرد هم بیاید، وظایف را تقسیم کند، زمان‌بندی دقیقی داشته باشد، مجوزها را بگیرد، و با همدلی واقعی حرکت کند. دو ماه، فقط دو ماه زمان لازم است برای راه‌اندازی این حرکت. و نتیجه‌اش، چیزی فراتر از کمک مالی خواهد بود: ایجاد یک جریان، یک فرهنگ. اینکه نشان دهیم جامعه هنوز زنده است، و نسبت به رنج دیگران بی‌تفاوت نمی‌ماند. همدلی را باید عمل کرد. حالا وقت آن است. + روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
هدایت شده از حجت بقایی
به یاد یکی از بهترین مدیران گیلان و ایران؛ کاش حسین سهری مدیرم بود... (دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه) بعضی آدم‌ها هستند که فقط مدیر نیستند، بلکه خودشان یک مکتب‌اند. نامشان که می‌آید، حتی سال‌ها بعد از رفتن‌شان، اتاق‌ها روشن‌تر می‌شود، دل‌ها گرم‌تر، و آدم احساس می‌کند هنوز هم می‌شود به انسانیت در مدیریت امیدوار بود. حسین سهری از همان آدم‌ها بود. مدیری که اگر روزی اسمش روی در اتاق شما می‌درخشید، می‌دانستید اتفاقی افتاده. اتفاقی فوق العاده خوب. او فقط یک مدیر نبود؛ ستون یک سازمان بود. آدمی که وقتی وارد مجموعه‌ای شد، نه فقط جایگاه آن سازمان را بالا برد، بلکه شأن و اعتبار کارکنانش را هم بالا کشید. هر کسی که زیر دستش کار کرده بود، می‌دانست که احترام، در آن اداره یک اصل است، نه یک شعار. آدم‌ها برایش مهم بودند. نه فقط به‌عنوان کارمند، بلکه به‌عنوان انسان. و این فرق دارد. خیلی فرق دارد. بسیاری از ما، فقط یک حقوقی می‌گیریم و ادامه می‌دهیم. اما در زمان حسین سهری، خیلی‌ها صاحب خانه شدند. انگار باور داشت که آدمی که دغدغه سقف بالای سرش را نداشته باشد، بهتر نفس می‌کشد، بهتر فکر می‌کند و بهتر خدمت می‌کند. و برای همین هم بود که پیگیر بود، جدی بود، و در عین حال چنان صمیمی که آدم فکر می‌کرد دارد با یک دوست قدیمی گپ می‌زند، نه با رئیس اداره. رفتارش با کارمندان، خودش یک کارگاه مدیریتی بود. نه از آنهایی که در سالن‌های لوکس برگزار می‌شود، بلکه از آنهایی که زندگی واقعی را تغییر می‌دهد. وقتی کارمندی در ماموریتی مورد بی‌احترامی قرار می‌گرفت، حسین سهری تا لحظه عذرخواهی رسمی، همکاری با آن اداره،موسسه، شرکت یا هر جای دیگر را متوقف می‌کرد. نه از روی لجبازی، بلکه از روی اصل. اصلِ حرمت. و این اصل برایش شوخی‌بردار نبود. خاطره زیاد است. آن‌قدر زیاد که اگر بخواهی بنویسی، باید سه جلد کتاب کنار دستت باشد. از آن خاطره‌ها که وقتی تعریفشان می‌کنی، کسی که حتی او را ندیده، با تمام وجود حس می‌کند که با چه آدمی روبه‌رو بوده‌ایم. مثلاً آن کارمند که بیرون اداره کار گل و گیاه می‌کرد، و روزی دچار بحران مالی شده بود. خودش تعریف کرد که: سهری به‌صورت اتفاقی متوجه شد، بدون اینکه منتظر بماند، او را به اتاقش دعوت کرد، با همان آرامش و بزرگی همیشگی‌اش، گفت که قرارداد تامین گل‌های اداره را به او بدهند. دو ساله. نقد. مسئله‌ای که شاید برای خیلی‌ها فقط یک خبر بود، برای آن کارمند، مایه نجات بود. و فقط او نبود. خیلی‌ها با دست‌های باز سهری، دوباره قد کشیدند. حسین سهری به‌واقع یک الگو بود. الگویی که نامش هنوز هم در بین کارمندان قدیمی با لبخند و احترام همراه است. حتی آن‌هایی که او را ندیده‌اند، از شنیدن کارهایش انرژی می‌گیرند. چون بعضی انسان‌ها، شبیه باران‌اند. بی‌صدا می‌آیند، می‌بارند، و می‌روند. اما زمین زیر پای آدم‌ها را سبز می‌کنند، برای همیشه. کاش حسین سهری مدیرم بود. کاش بیشتر مثل او بودند. روحش شاد، یادش مانا. + روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه