eitaa logo
هنر و زیبایی و پندانه
404 دنبال‌کننده
330 عکس
354 ویدیو
47 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 ✍با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودم . کشتی کوچکی پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتی کوچک ، در گردابی در حال غرق شدن بودند. یکی از بزرگان به کشتیبان گفت : این دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنین کنی ، برای هر کدام پنجاه دینار به تو می دهم . 🔸کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و یکی از آنها را نجات داد ، ولی دیگری غرق شد. به کشتیبان گفتم : لابد عمر او به سر آمده بود و باقیمانده ای نداشت . 🔹کشتیبان خندید و گفت : آنچه تو گفتی قطعی است که عمر هر کسی به سر آمد ، قابل نجات نیست ، ولی علت دیگری نیز داشت و آن اینکه : میل خاطرم به نجات این یکی بیشتر از آن هلاک شده بود. 🔸زیرا سالها قبل ، روزی در بیابان مانده بودم ، این شخص به سر رسید و مرا بر شترش سوار کرد و به مقصد رسانید ، ولی در دوران کودکی از دست آن برادر هلاک شده ، تازیانه ای خورده بودم . 🔹گفتم : صدق الله ، خدا راست فرمود که : کسی که کار شایسته ای انجام دهد ، سودش برای خود او است . و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده است . ✍تا توانی درون کس متراش کاندر این راه خارها باشد کار درویش مستمند برآر که تو را نیز کارها باشد
🌸🍃🌸🍃 🔸 ✍اصفهانی ها سالیان سال برای مسافران در کاروانسراهای اطراف شهرشون بدستور حاکم شهر آذوقہ می گذاشتند و همیشہ مسافرانی کہ از این شهر میگذشتند بصورت رایگان از این امکانات استفاده می کردند و این بہ شکل یک عادت و رسم ثابت در آمده بود تا اینکہ اصفهان دچار خشکسالی و قحطی شد و دیگر نتوانست آذوقہ رایگان بہ کاروانسراها بفرستد و حاکم شهر هم دستور لغو این قانون را داد و همین شد کہ بعد از این مسافران بد عادت و ناسپاس دم از خساست اصفهانیها زدند و این لطف آنان را بعنوان یک وظیفہ و حق قانونی برای خود می دانستند و مردم مهمان نواز این شهر را انساهای خسیس معرفی کردند. ✍" نیکی چو از حد بگذرد * نادان خیال بد کند "
📝 که ادعا می‌کرد من ابن ابی طالب (ع) هستم❗️ ✍روزی زنی در منطقه سامرا ادعا کرد که من زینب فرزند علی بن ابی‌طالب (ع) هستم ـ او معروف به زینب کذّابه شد. 🔸حضرت امام هادی (ع) فرمود: به آن زن بگویید دست از این ادعای دروغ بردارد، چرا که خدا شخص دروغگو را رسوا می‌کند و زندگی‌اش بی‌برکت می‌شود. قضیه شدت بیشتری گرفت و آن زن حتی پیروان زیادی را هم برای خود جمع کرد. 🔹این موضوع را به متوکل اطلاع دادند، او گفت : (ع) را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را ثابت کند. امام (ع) حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب کبری در فلان سال وفات کرده است. 🔸متوکل پرسید: آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ امام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه (س) بر درندگان حرام است. تو این زن را به بیانداز تا معلوم شود که دروغ می‌گوید. متوکل خواست او را در قفس بیاندازد. آن زن گفت : این آقا می‌خواهد مرا به کشتن بدهد یک نفر دیگر را آزمایش کنید. 🔹برخی از دشمنانِ امام به متوکل پیشنهاد دادند که خود امام داخل قفس برود. متوکل به امام عرض کرد: آیا می‌شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام داخل قفس رفت، قفسی که در داخلش بود. 🔸وقتی امام (ع) داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام خوابیدند و امام آنها را نوازش کرد، امام با دست اشاره می‌کرد و هر شیری به کناری می‌رفت. وزیر متوکل به او گفت: زود او را از داخل قفس بیرون بیاور وگرنه آبرویمان می‌رود. متوکل از امام هادی (ع) خواست که بیرون بیاید و امام هم بیرون آمد. 🔹امام (ع) فرمود: هر کس می‌گوید فرزند فاطمه است داخل شود. هارون به آن زن گفت: داخل شو. آن زن گفت: من دروغ می‌گفتم و فلانی مرا به این کار اجبار کرد.
💢 : خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس: 💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند. از قضا یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود. 💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت رفت و شد! 💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم. 💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد شد. 🔺الاغ زرنگ با کلی از دست دشمن کرده بود. ✍ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن میدهند! و قصد هم ندارند.
🍂🌺🍂🍃🌸🍃🌺🍂 💥‌ ✍حضرت موسی (علیه‌السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد موسی آمد. وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد موسی (علیه‌السلام) ایستاد. 🔸موسی (علیه‌السلام) گفت: تو کیستی؟ ابلیس گفت: من ابلیس هستم! موسی (علیه‌السلام) گفت: آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند! 🔹ابلیس گفت: من آمده‌ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم! موسی (علیه‌السلام) گفت: این کلاه چیست که بر سر داری؟ 🔸ابلیس گفت: با رنگ‌ها و زرق و برق‌های این کلاه، دل انسان‌ها را می‌ربایم. موسی (علیه‌السلام) گفت: به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می‌شوی و هر جا که بخواهی، او را می‌کشی. 🔹ابلیس گفت : ، ، . ✍ است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می‌گردم: ▫️هنگامی‌که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید؛ ▫️هنگامی‌که او عمل خود را بسیار بشمارد؛ ▫️هنگامی‌که گناهش در نظرش کوچک گردد. 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاه فومی🤩👌 با خلاقیت خودت میتونی ابعادش رو تغییر بدی
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یه تابلوی دکوراتیو جذاب🤩👌