eitaa logo
هنر کدبانو👩🏻‍🍳🥰
1.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
8.4هزار ویدیو
8 فایل
سلام👋 اینجا کانال هنر کدبانوعه😌 اینجا روزانه کلی چیز جدید یاد می گیریم👇 از ترفند آشپزی🍽 خانه داری گرفته🏠 تا مطالب انگیزشی 😍 رو به اشتراک میذاریم تا بتونیم فضای خونه رو برای خانوادمون گرم تر کنیم🌱😍 مطلب قشنگ داشتید،من اینجام👇 @sharifimahsol
مشاهده در ایتا
دانلود
من متولد اردیبهشت ۷۲ هستم. وقتی ۱۶ سالم بود کم کم زمزمه‌ خواستگارها از دور و اطراف می‌شنیدم. وقتی همسرم اومد خواستگاریم مهرش به دلم افتاد و خلاصه به لطف خداوند همه‌چیز جور شد و ما ازدواج کردیم. یکسال عقد بودیم و تابستان ۸۹ عروسی‌ کردیم. وقت عروسی پیش‌دانشگاهی بودم و همزمان خانه‌داری و تحصیل رو تجربه کردم. برای کنکور خوندم و دانشگاه شهرمون مشغول ادامه تحصیل شدم. یکسال بعد، بخاطر کار همسرم از شهر خودمون نقل‌ مکان کردیم به تهران. دوری از خانواده و تنهایی خیلی برام سخت شد و تنها انگیزه‌م در زندگی همین درس‌ خوندن بود. بسختی و با دردسر در تهران دانشجو شدم و به تحصیل ادامه دادم😕 از همون ابتدای عروسی با وجود اینکه درس میخوندم اما از بارداری جلوگیری نمیکردم و دوست داشتیم بچه‌دار بشیم. البته خیلی جدی پیگیر نبودیم و حساس نبودم که چرا نمیشه؟ گذشت و گذشت تا اينکه تنهایی و غربت یکهو منو به خودم آورد و دیدم ۳ سال گذشته و من از بارداری جلوگیری نکردم. اما باردار نشدم. اونجا شد آغاز ورود من به پروسه‌ی درمان ناباروری، پروسه‌ای طولانی و سخت. از این دکتر، به اون دکتر. با هر دکتر چندماه پیش میرفتم و وقتی نتیجه نمیداد میرفتم سراغ یک دکتر دیگه. از متخصص و فوق تخصص زنان و زایمان گرفته تا طب سنتی و طبیب و حکیم. اما نتیجه نمیگرفتم. هر دارو و درمانی بگید امتحان کرده بودم فقط مونده بود کاشت. کم کم دچار افسردگی شدم. تحصیل رو نیمه‌کاره رها کردم. متأسفانه خیییلی بابت افسردگی اذیت شدم اما خداوند یک دوست خوب سر راهم گذاشت که اون دوست عزیز مثل یک خواهر شنونده‌ی حرفام بود و یک مشاور کاربلد بهم معرفی کرد و اون خانم مشاور الحمدلله به لطف خدا کمکم کرد تا از افسردگی نجات پیدا کنم. این دوست خوبم خودش قبلا ۵ سال ناباروری داشت و با آی‌وی‌اف بچه‌دار شده بود. خیلی باهم صحبت می‌کردیم. منی که سفره‌ی دلمو هیچ‌جا غیر از در خونه‌ی خدا و اهل‌بیت باز نمیکردم، دل رو زدم به دریا و براش تعریف کردم و... میدونین چی میخوام بگم؛ میخوام بگم خداوند گاهی حرفاشو با یه واسطه به آدم میزنه. ❤️فقط کافیه دل رو بسپاریم به خودش❤️ وقتی دوستم صحبت می‌کرد، احساس می‌کردم از سیاهی و تاریکی رها شدم و صبح نزدیکه. دوستم که خیلی هم خانم با ایمانی هستن. به من گفتن‌ : درسته که ما هرچی داریم از در خونه‌ی خدا و اهل بیت داریم؛ این درسته که تا خداوند نخواد برگی از درخت نمیفته. اما ما مأموریم وظیفه‌ی خودمون رو انجام بدیم و نتیجه رو به خدا بسپاریم. این حرفشون دقیقا زمانی که من از همه‌ی درمانها خسته بودم و میخواستم دیگه هیچ درمانی انجام ندم، یک نیرو و انگیزه‌ی جدید به من داد. ایشون اون بت بزرگی که من از آی‌وی‌اف برای خودم ساخته بودم رو شکست. من همیشه می‌گفتم سخته؛ نمیتونم؛ می‌ترسم؛ ضرر داره؛ گرونه و... خلاصه از انجامش طفره میرفتم. حتی حاضر بودم فرزندخوانده بگیرم اما نمیخواستم به ivf فکر کنم. ادامه 👇 @honarekadbanou
بعد از حرفهای ایشون، بسم‌الله گفتم و رفتیم مرکز ناباروری ابن‌ سینا. بعد از مشاوره و تشخيص پزشک، یاعلی گفتم و وارد پروسه‌ی آی‌وی‌اف شدم... حس و حالم مثل کسی بود که خودشو روی موجهای دریا رها کرده، سبک...آزاد... رها... موج‌ها من رو به این‌طرف و اون طرف هل‌ می دادن. عکس‌ رنگی‌ رحم، آزمایشات فراواااان، سونوگرافی و چکاپ و.. در نهایت؛ آمپول‌ها..🥲 فقط کسایی که این پروسه‌ها رو طی کردن میدونن من چی میگم؛ درد و کبودی اون همه آمپول‌ یعنی چی و چقققدر سخته اما من همچنان آرام بودم. رها توی دریا احساس می‌کردم خداوند من رو در آغوش گرفته. هیچ زمانی در زندگیم اینقدر خدای مهربونم رو از نزدیک لمس نکرده بودم😭❤️‍🩹 من اصلا نمیدونستم نتیجه‌ی این درمان قراره چی بشه. اینکه قراره مثل همون قبلی‌ها جواب نده یا اینکه جواب بده🤷🏻‍♀ اما داشتم وظیفم رو انجام می‌دادم و نتیجه‌ رو سپرده بودم به خداوند. دوستم خیلی خوب برام مطلب رو جا انداخته بود که انجام این درمانها هیچ مغایرتی با خواست خدا و مصلحت خدا نداره. خدا اگه نخواد همون اسپرم و تخمک با شرایط آزمایشگاهی هم لقاح پیدا نمیکنن. پس اول و آخر خداست. ما فقط وظیفه‌ی عقلیمون رو انجام میدیم و نتیجه رو به خدا می‌سپاریم... به هرحال؛ بعد از پروسه‌ی طولانی پانکچر و هایپر شدن و مصرف داروها و.. نوبت به انتقال رسید. یک هفته قبل از انتقال به کرونا مبتلا شدم و مدتی درگیرش بودم و انتقال کنسل شد. بعد از نقاهتم مجدد سیکل رو شروع کردیم و تابستان۱۴۰۰ انتقال جنین دادم.. و من مادر شدم.😭💔 اون لحظه که فهمیدم با چشم‌گریان برای همه‌ی چشم انتظارها دعا کردم😭 به هر حال؛ بعد از یک بارداری پرماجرا و پر آمپول😅 بالاخره در یک روز بهاری اواسط فروردین ماه، جانِ‌ مادر به روش سزارین به دنیا اومد و شد همه‌‌ی زندگی‌ ما😍😍 توی این مدت مادریم هر لحظه خداروشکر میکنم و برای همه دعا میکنم.. من این تجربه رو فقط به این نیت نوشتم که حتی یک‌نفر؛ که در شرایط ده‌ سال پیش‌ من ایستاده و مردد و بلاتکلیف هست که چیکار کنه، اگر صلاحدید پزشکش اینه که بهتره وارد پروسه‌ی کاشت‌ جنین بشن، از دودلی و بلاتکلیفی دربیاد و یاعلی بگه و قضیه رو کش نده. اگر صلاح باشه ان شاالله نتیجه حاصل میشه و اگرم مصلحت نباشه میدونم که خیییییلی سخته اما لااقل آدم از خودش راضیه و میدونه که کوتاهی نکرده و هرکاری از دستش برمی‌آمده انجام داده. خداوند خییییلی کمک می کنه به افرادی که خسته‌ان، دل‌شکسته‌ان، اما خودشون رو جمع‌وجور میکنن و از جاشون بلند میشن و تلاش میکنن. برای منم دعا کنین بازم بتونم مادر بشم یا علی مدد❤️ @honarekadbanou
من متولد ۶۷ هستم و سال ۸۷ ازدواج کردم، بر اثر حرف اطرافیان که میگفتن زود بچه دار نشی و خوش بگذرون تا ۳ سال تصمیم نداشتم بچه دار بشم. بعد از ۳ سال، همین که تصمیم گرفتم بچه دار بشم الحمدلله باردار شدم، خوشحال بودم از اینکه دارم مادر میشم که تو هفته نهم که سونوگرافی انجام دادم و همه چیز خوب بود و قلب کوچیکش هم تشکیل شده بود، همون شب بدون هیچ علائمی بچه ام سقط شد. با خودم گفتم دوباره ان شالله بچه دار میشیم، چند ماه بعد دوباره باردار بودم که تو هفته ۱۲ علائم سقط نمایان شد، سریع به بهترین متخصص شهرمون مراجعه کردم که گفتن نمیشه کاری کرد و اینم سقط شد. بعد از حدود یکسال تحت نظر بهترین دکتر شهرم باردار شدم که پسرم که اسمش هم انتخاب کرده بودم و سیسمونی رو با تخت و کمد و همه وسایلش رو خریداری کرده بودم، تو هفت ماهگی از دست دادم. چند ماه بعد چهارمین بارداری رو تجربه کردم در حالیکه فقط توی اتاق و روی تخت بودم و هیچ کاری نمی‌کردم، روی همون تخت اینم سقط شد. حدود ۲ سال به توصیه دکترا و طب سنتی به خودم استراحت دادم که با بدن سالم برای پنجمین بار باردار بشم که اونم سقط شد. دیگه کاملاً از بچه دارشدن ناامید شدم، سال ۹۵ بود که بعد از کلی تحقیق یه مرکز سقط مکرر تو تهران پیدا کردیم و رفتیم که دلیل سقط رو متوجه بشیم با اینکه شهر خودمون هم کلی آزمایش و سونو داده بودیم اما دیگه اینجا گفتن از صفر شروع میکنیم به بررسی، کلی هزینه رفت و آمد و غریبی و خستگی راه و از همه سخت تر هزینه های سنگین آزمایشها که بعضی از آزمایشات که فقط برای یه نسخه بود از حقوق همسرم هم بیشتر می‌شد رو ک انجام دادیم اما هیچ دلیلی کشف نشد که بخوان درمان رو شروع کنن در آخر یکی از فوق تخصص های همون مرکز پیشنهاد دادن که آی وی اف انجام بدیم که دقیقاً هزینه اش حدوداً ۶،۷ برابر حقوق ما بود. گفتیم بخاطر این موضوع ماشین رو می‌فروشیم،قبل از انجام هرکاری کمیسیون گذاشتن و تقریباً بیشتر دکترای اونجا آی وی اف رو رد کردن و گفتن که من دوباره خودم باردار بشم و اگر سقط شد روی جنین آزمایش انجام بدن، شاید مشکل رو اونجا پیدا کنن، و من برای بار ششم باردار شدم ک و متاسفانه هفته نهم علائم سقط نمایان شد، سریع تماس گرفتم با آزمایشگاه مرکز و گفتن با چه شرایطی سریع برم تهران و جنین و بقایای بارداری رو با شرایط خاصی تحویل آزمایشگاه بدم. یک ماه منتظر جواب آزمایشات بودیم که تماس گرفتن و گفتن جواب حاضره، رفتیم و گفتن که باز چیز خاصی نبوده😔 خلاصه ما که این راه طولانی و پرپیچ و خم هم رفتیم و فایده نداشت دیگه برگشتیم و راهی نداشتیم. روز و شب به این فکر بودم که شاید تنها راه رحم اجاره ای باشه که با مشورت دکتر گفتن این راه هم امتحان کنید اما مشکلی از شما هم نبوده که نتونین بچه رو نگه دارین اما اینم امتحان کنید. همسرم راضی نبودن، من هر روز صحبت میکردم اما تمایلی نداشتن به این کار، هر روز میگفتم اونایی که ۱۰ سال بعد از ما ازدواج کردن بچه دار شدن، منم بچه میخوام اما همسرم میگفتن، شاید خدا نمیخواد. خیلی روزای بدی بود، هرکی با من باردار بود الان بچه اش داشت بزرگ میشد اما من و همسرم که بشدت بچه دوست داشتیم نه😔 هر کاری کردم همسرم راضی نشد به اینکه این راه هم بریم، فروردین سال ۹۸ بود که مشهد رفتیم، دیگه حتی تو حرم اهل بیت هم دعایی برای خودم نداشتم و برای خودم گریه نمیکردم و راضی بودم، میگفتم شاید قسمت منم اینطوریه، دوستانی که بچه نداشتن رو دعا میکردم که مثل من امتحان نشن، خلاصه برگشتیم و چند روز بعد از برگشت متوجه شدم باردارم 🤦‍♀ ادامه 👇 @honarekadbanou
من که با هر بار بارداری بجای خوشحالی از سقط میترسیدم این بار تا ۸ هفته به همسرم هم نگفتم و کارامو روی روال عادی انجام میدادم و حتی دکتر هم نرفتم فقط توی اینترنت تدابیر سنتی رو انجام دادم، روغن مالی شکم و خوردن مویز و میوه ی به و ... ۱۴ هفته که شدم خیلی خونسرد رفتم پیش دکترم که گفتن حتی مشخصه جنسیت بچه ام دختره😍 کمی خوشحال شدم اما به خودم و همسرم میگفتم که دل نبندیم که دوباره افسردگی و ناراحتی های بعد از سقط رو تجربه نکنیم، دکترم تو هفته ی ۱۵ دستور سرکلاژ دادن که من بیمارستان بستری شدم و سرکلاژ کردم. هفته ها پیش رفتن و انگار این بار که من خیلی منتظر نبودم واقعاً داشتم مادر میشدم، دوبار علائم سقط نمایان شد که دیگه حتی دکتر هم نرفتم، با خودم میگفتم دیگه تجربه ام زیاده، تو خونه می ذارم کامل سقط بشه ،بعداً میرم سونو بدم ببینم بقایا داره یا نه. اما انگار این‌بار خدا می‌خواست که دخترم بشه چراغِ خونه مون، ششم دی ماه که شد علائم زایمان رو داشتم و بیمارستان رفتم و دخترم الحمدلله طبیعی بدنیا اومد، کلی به دکترم التماس کردم که سزارینم کنه، میترسیدم که موقع زایمان بچه خفه بشه یا اتفاقی بیفته، اما دکترم قبول نکرد، می‌گفتم دکتر توروخدا این هفتمین بارداری مه، بذار اینو سالم داشته باشم، دکترم گفت من برای کسی زایمان طبیعی نمیرم مگر اینکه شیفتم باشه اما برای تو حتی اگه نصفه شبم بود میام، به بیمارستان بگو فقط به گوشیم زنگ بزنن که بیام، وقتی درد اومد و رفتم به ماماها گفتم ،گفتن امکان نداره ساعت۳ شب به دکتر زنگ بزنیم، قسمشون دادم گفتم خود دکتر گفته با کلی نارضایتی زنگ زدن و دکترم سریع خودشو رسوند بیمارستان. الحمدلله ۹ صبح دخترم با کمک دکتر و ماما همراه مهربانم به دنیا اومد، دخترم دوساله بود که برای باره هشتم باردار شدم و فاصله ی سنی بین دخترام ۲سال و نه ماه شد، من که دیگه از سقط و ترس هاش گذشته بودم، بعد از یکسالگی دختر کوچیکم مجدد باردار شدم و دخترِ سومم ان شالله آخر این ماه بدنیا میاد😍😍 بقول شوهرم ان شالله نهضت ادامه داره و اگر خدا بخواد مجدد بچه دار میشیم، اوایل کسی رو می‌دیدیم که پشت سرهم بچه دار میشه، میگفتم خیلی سخته، اما حالا میبینم که خدا خیلی کمک میکنه. من به جز تقریباً دو هفته ی اول زایمانم دیگه بجز همسرم کمکی نداشتم، اما الان که دختر بزرگم ۴ سالشه احساس خستگی و پشیمانی نداریم، صد درصد مریضی و مشکلات گاهی آدم رو خسته میکنن اما شیرینیِ بچه ها بیشتره از سختیشونه، برای همه‌ی اطرافیان و کسانی که بچه میخوان دعا میکنم که ان شالله خدا چند تا چند تا بهشون بچه بده و سرباز امام زمان (عج الله) رو تحویل امام زمان بدن ان شالله. دعا کنید که زایمان راحتی داشته باشم، التماس دعا🙏🙏 @honarekadbanou
از اون جایی که مامانم زندگی خیلی سختی پشت سر گذاشته بودن، همیشه میگفتن به ۳ نفر دختر نمیدم. پسر اول، پسری که سربازی نرفته،پسری که پدر نداره... از اون جایی که خدا حرف مامانم رو به شوخی شنیدن، همسرم هر ۳ ویژگی رو داشتن. پدرشون فوت کرده بودن. از سربازی معاف و فرزند اول خانواده بودن. منکه مهر ایشون به دلم نشسته بود، جوابم بله بود ولی مادرم میگفتن بازم تفکراتو بکن. پولی در بساط نیست و ۳ تا خواهر و برادر قدو نیم قد و یه مادر جوون... ولی من عاشقشون شده بودم و جوابم بله بود. عقد داخل خونه. سفر کربلا و در عجیب ترین اتفاق سفره مکه بعنوان ماه عسل. خرید عقد بسیار کم، حلقه م بسیار کوچیک و سبک. طوری که مادرشوهرم دیدن گفتن قربون عروس گلم بشم. الان پشیمونم برا خرج الکی مثل جشن شب یلدا که اونم الان فکر میکنم اصلا نیازی نبود. درسته کم بود ولی همونم نیازی نبود. زندگیتون سخت شروع نکنین. درسته یه شبه ولی عوارضش چندین شب. همسرم همه ش میگفتن صبوری کن تا زود خونه دار بشیم. همین طورم شد. یه خونه ۶۰ متری طبقه سوم با همسایه های مردم آزار ولی الحمدلله کم کم اوضاع مون بهتر بهتر شد. الان خدا رو شکر میکنم که خودش بخاطربچه‌ ها هوامونو داره. تو زندگی صبوری برامون حرف اول می‌زد. الانم توصیه مون به همه صبره توی همون خونه ۶۰ متری پسر اولم باردار شدم البته خونه مشترک مال همه بود، یعنی مال مادرشوهرم و بچه هاشون. تا قبل زایمانم، همسرم دوست داشتن با خانواده ش بیرون بریم. بچه‌ها خیلی داداش شون رو دوست داشتن حتی وقتی میخوابیدیم که تلویزیون نگاه کنیم، سرشون روی دست داداش شون میذاشتن. آخه سنی نداشتن و بچه بودن. زایمان دوم خونه مون عوض شد. و به حدی دستمو تنگ شده که یادمه گریه میکردم، پول خرید یه شیر نداشتیم. چند وقتی اونجا بودیم و متوجه شدم باردارم. تو حرم امام رضا خبرش رو به همسرم دادم و ایشون انگار بچه اوله چنان خوشحال شد که گفت میدونم دختره اسمشم زینب... زندگی با سختیاش و شیرینی هاش ۴ سال گذشت که عازم سفر اربعین شدیم. بعد از یه پیاده روی و شلوغی های مکرر به مشهد برگشتیم و بی بی چک خبر دارم کرد که بچه‌ چهارمم در راهه و ما مجدد اثاث کشی به خونه بزرگتر. الان با ۴ تا دسته گلام مرتب به مهمونی، حرم، خونه مامان هامون، هیئت... خیلی بچه هام تو فامیل خاطر خواه دارن الحمدالله. رزقشونم که نگم براتون. الحمدلله رب العالمین. دعای عاقبت بخیری برامون بکنین. |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
متولد ۶۶ هستم، فرزند اول خانواده، دختری نجیب و سربه زیر که برای پدرومادرم مثل یک مشاور بودم و همیشه مادرم و گاهی اوقات پدرم برای کارهاشون ازم مشورت میگرفتن. ۴ خواهروبرادر هستیم. به درس خوندن و کارهای هنری خیلی علاقه داشتم، بعد از چند بار کنکور دادن چون در رشته مورد علاقم قبول نشدم، درس رو رها کردم و به کلاس خیاطی رفتم و خیاطی رو به نحو احسنت یاد گرفتم. سال ۹۱ بعد ازچند خواستگار، به شوهرم جواب مثبت دادم. وضعیت مالی ما نسبتا خوب بود اما شوهرم از نظر مالی چیزی نداشت ولی مورد تأیید پدرم بود. منم هم رو حرف پدرم حرفی نزدم، اولش با رضایت قلبی نبود ولی بعدا وقتی علاقه و اخلاق شوهرم رو دیدم، جذبش شدم و منم بهش علاقمند شدم. از همون اول ازدواج بیشتر من و کمتر شوهرم بچه می‌خواستیم و جلوگیری نمیکردم ولی هیچ خبری نمیشد، بعد از چند ماه رفتم دکتر زنان و بعد از چکاب گفت مشکلی نداری، بازم دوماه دارو میدم اگه باردار نشدی همسرت آزمایش بده دوماه با دارو گذشت و خبری نشد، همسرم از آزمایش دادن طفره می‌رفت، بلأخره با اصرارهای من یک سال بعد از ازدواج و البته اقدام به بارداری، همسرم آزمایش داد و معلوم شدکه اسپرمش ضعیفه و بصورت طبیعی باردار نمیشم و چاره فقط آی وی اف هست. دنيا روی سرم خراب شد. اون موقع هیچی در مورد آی وی اف نمیدونستم فقط می‌دونستم خیلی سخته، متأسفانه بخاطر کم سوادی اطرافیان و خانواده همسرم آی وی اف رو بد میدونستن و می‌گفتند بچه مال خود آدم نیست و نطفه کسی دیگه رو میذارن و از این حرفا، همسرم هم مخالف بودو می‌گفت صبر کن همینجوری بچه دار میشیم. کم کم داشتم افسرده می‌شدم، بشدت دلم بچه می خواست، هیچکس حمایتم نمی‌کرد، کم کم کنایه ها و زخم زبونها شروع شده بود. خانواده همسرم که تا قبل از اینکه بفهمن مشکل از پسرشونه، هرماه ازم می پرسیدن باردار نشدی اما حالا میگفتن هنوز تازه ازدواج کردین، بچه میخواین چکار؟ خیلی از این حرفا ناراحت میشدم و فقط سکوت می‌کردم، هرجا می‌رفتم البته اشتباه خودم بود چون گفته بودم بچه میخوام، همه ازم می پرسیدن چی شد، باردار نشدی؟ یه نفر زخم زبون می‌زد، یه نفر دعا می‌کرد و من از همه اینا بشدت ناراحت می‌شدم. از همه اونایی که زوج نابارور در اطرافیان یا فامیل دارن، میخوام که خیلی مواظب حرف زدنشون باشن، چون ممکنه با یه زخم زبون یا حتی یه دعا کردن جلوی بقیه دل بشکونن که اون وقت حسابشون با خداست، بهترین کار اینکه اصلا ازشون نپرسن. سرتونو در نیارم. بعد از دوسال تصمیم گرفتیم که بریم برای کاشت بدون اطلاع خانواده ها و بدون داشتن هیچ پولی هرچی طلا داشتم فروختم و با امید و مخفیانه وارد این پروسه شدیم اما نتیجه نگرفتیم و برگشتیم به خونه اول. دوتایی مون افسرده و ناامید شده بودیم، اما خدا کمک کرد و کم کم باهاش کنار اومدیم و دوباره به زندگی برگشتیم و من به خیاطی که بعد از عروسی رهاش کرده بودم برگشتم و مشتریهای زیادی پیداکرده بودم و حسابی خودمو مشغول کرده بودم. اما نمیتونستم بچه رو فراموش کنم. هر زیارتی که می‌رفتم، دعا میکردم. هر نذرونیازی که بگین انجام می‌دادم، و منتظر یک معجزه از طرف خدا بودم. تا اینکه خدای مهربونم برام گل کاشت. خانواده همسرم که به شدت با آی وی اف مخالف بودن، یک زوج نابارور از یک کشور دیگه مهمون شون میشن تا بیان به شهر ما که قطب درمان ناباروری هست برای آی وی اف.... میان و اونا در تمام لحظات کنار مهموناشون هستن و در جریان کارهای درمان شون، تا اینکه خواست خدا نتیجه می‌گیرن و خانم باردار میشه و نظر اونا کاملا عوض میشه و میان به شوهرم میگن باید برین برای آی وی اف و همه مخارجش هم به عهده ما، به خانمت بگو قبول میکنه😂 من که از خوشحالی تو دلم می‌خندیدم ولی در ظاهر براشون ناز می‌کردم.😁 با حمایت خانواده همسرم، ۶ سال بعد از ازدواج دوباره رفتیم برای کاشت البته هیچکس از بار اول خبر نداشت و خدا رو شکر این بار موفقیت آمیز بود و دختر نازم خرداد ۹۷ بدنیا اومد و شد تمام زندگی من و همسرم.... تو دوران بارداری نسبتا سخت مادرم مثل پروانه دورم میچرخید و کارهامو می‌کرد تا عمر دارم دست بوسشم و البته خانواده همسرم که برامون کم نذاشتن. پا قدم دخترم زندگی ماهم خیلی خوب شده بود، وضعیت مالی مون بهتر شده بود، خونه خوب اجاره کرده بودیم و ماشین هم خریدیم. ادامه 👇 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
سالها می‌گذشت، دخترم بزرگ میشد و من نگران که چطور میتونم اونو تنها و بدون خواهروبرادر بذارم. ذخیره تخمدانم کم شده بود و باید یه کاری می‌کردم، سه سالگی دخترم دوباره رفتم برای کاشت و متأسفانه نتیجه نگرفتم. دیگه از آمپولهای آی وی اف میترسیدم و سه سال برای بارداری طبیعی تلاش کردم با طب سنتی و تغذیه اسپرم شوهرم بهتر شده بود ولی باز طبیعی باردار نمیشدم. باخودم کلنجار میرفتم، دخترم خیلی بچه دوست داره و همش میگه مامان من چرا داداشی و آجی ندارم؟ کی برای من میاری؟ مامان همکلاسی هام خواهروبرادر دارن من چرا ندارم؟ این حرفا دلمو آتیش میزد ولی نمیتونستم با خودم کناربیام و دوبار برم برای کاشت، همش دعا میکردم خدایا اگه صلاح تو هست که ما فقط از این طریق بچه دار بشیم، خودت دوباره به من جرئت بده. همسرم هم همه چیزو گذاشته بود به عهده من و میگفت هرچی تو بگی اگه میخوای میریم، نمیخوای هم نمیریم. اول محرم پارسال که پیام‌ها رو تو کانال میدیدم که چطور از روزه اول محرم حاجت گرفتن به همسرم گفتم بیا ما هم روزه بگیرم. ایام فاطمیه هم خیلی به حضرت زهرا توسل می‌کردم و ازشون میخواستم بحق فرزندان عزیزشون دخترم تنها نمونه😭 تا اینکه تصمیمم رو گرفتم، با خدای خودم عهد کردم که خدایا این آخرین باره که میرم برای کاشت، اگه صلاحته که بهمون عطا کن. اگرم نه که هرچی خودت بخوای قطعا تو از من نسبت به دخترم مهربون تری... اولای اسفند رفتم مرکز ناباروری و برای بارچهارم وارد پروسه آی وی اف شدم، با توکل و این که خودمو سپرده بودم دست خدا و دلم آروم بودذکه من دارم وظیفه خودمو انجام میدم و بعدها اگه خدایی نکرده دخترم یه روز ازم بپرسه که چرا تنهام همه چی رو براش تعریف میکنم و بهش میگم من خیلی تلاش کردم. خداروشکر نتیجه گرفتم و الان که دارم تجربمو براتون مینویسم ۱۰ هفته باردارم. چندتا نکته هم بگم. اگه قرار شد برین سراغ آی وی اف، تا میتونین در موردش یاد بگیرین و هم پای دکترها باشین، داروها رو بشناسین و بدونین هر کدوم قراره چکار کنه، من یسری اطلاعاتی به دکتر میگفتم که تعجب می‌کرد و میگفت اینا رو از کجا میدونی؟ منظورم اینکه مخصوصا خانم چشم و گوش بسته نباشه و اینکه با برنامه قبلی وارد این کار بشین. قبلش هم آقا و هم خانم خودشون رو تقویت کنن از همه نظر، از نظر تغذیه و اصلاح سبک کنین، ورزش رو فراموش نکنین، مخصوصا تأکید می‌کنم استرس و از خودتون دور کنین، تا اسپرم و تخمک باکیفیتی داشته باشین و به طبع جنینای خوبی خواهید داشت. جنینهای خوب هم انتقال مثبت و حتی حاملگی قوی تر و راحت تر و بدون لکه بینی و استرس خواهند داشت. خانم هم خیلی مواظب رحم خودش باشه اونو گرم نگه دارن، قبل انتقال با روغن سیاهدانه و روغنهای گرم، شکم خودش روغن مالی کن، تا میتونه وزنش رو کم کنه که خیلی تأثیر داره، ورزش و تحرک خیلی برای هورمونهای زنانه خوبه و اونا رو متعادل میکنه. خلاصه اینکه با برنامه قبلی و آمادگی کامل وارد این پروسه بشین که انشالله حتما نتیجه میگیرین. خیلی با خودم کلنجار میرفتم برای نوشتن تجربم ولی گفتم حتی اگربه درد یک نفر هم بخوره، شاید ذخیره آخرتم باشه. از همه عزیزان میخوام که برام دعا کنن که بارداریم به سلامت بگذره و میخوام به همه اون کسایی که مشکل نازایی دارن بهشون بگم که تاجایی که میتونین و طاقت دارین تلاش کنین تا دلتون آروم باشه و بعدها پشیمون نشین که چرا کاری نکردم یا بیشتر تلاش نکردم و از دعا کردن و خواستن ازاهل بیت هم هیچ وقت خسته نشین که حتما جواب میگیرین به امید ظهور آقا امام زمان و اینکه فرزندان ما از سربازان آقا باشن و انشالله فرزندان صالحی باشن و ذخیره آخرتمون... |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مشکلات افرادی که در سن بالا و سن کم ازدواج کردند. ❌باید به صورت علمی به موضوع نگاه کرد. |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹إنَّ لِكُلِّ شَى ءٍ ثَمَرَةً، و ثَمَرَةَ القَلبِ الوَلَدُ 🔸هر چيزى ميوه اى دارد و ميوه دل ، فرزند است 📗كنز العمّال ح 45415 👆چه خوب است در نشر خوبی‌ها سهیم باشیم. |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
📛📛📛 خواستم بگم ۳۰ سال دیگه اگه دزد🥷 خونمونو بزنه، یا توی خیابون یکی خفتمون کنه 🗡🔪⚔️و زنگ بزنیم پلیس👮‍♂️🚔 پلیس میگه نیرو نداریم و فرداش یا پس فرداش برا بررسی ماجرا میاد🤨 یا شایدم رییس پلیس منطقه مون یه افغانی باشه یا یه بنگلادشی که بزور دو کلمه فارسی میگه یا مثلاً تو اسانسور 🚠گیر کنیم و زنگ بزنیم اتش نشانی 🚒 و بگن فعلا نیرو نداریم😔 یا فاضلاب محله بزنه بیرون 🤮😷 و ب شهرداری زنگ بزنیم و بگن نیرو نداریم فعلا صبر کنید 😡😡🤯 خونه سالمندانم 👨‍🦳👩‍🦳ک نیرو نداره بریم حداقل خیالمون راحت باشه تازه پولم 💵 نداریم ، حقوق بازنشستگی هم یا نمیدن یا خیلی کم میدن چون کشورمون نیروی کار و درامدزا نداره و صندوق های بازنشستگی ورشکسته شدن ⛔️⛔️⛔️ فک نکنی شوخیه هاااا عین واقعیته فقط کمی دوره ک با یه چشم بهم زدن میاد🕖 و ما خواب تشریف داریم😴🥱 اونوقت خانومای ۳۰سال دیگه باید نفری ۵-۶ تا بچه بیارن تا ۱۲۰ اینده مشکل نیروی کار حل بشه، اما اون خانوما نمیتونن چون خودشون بخشی از نیروی کارن و فرصتشو ندارن الان فقط و فقط من و تو میتونیم این مشکل رو حل کنیم نگو سنم زیاده، بچه میخوام چیکار، پول نداریم، مستاجریم، حوصله نداریم، خدا ب من ۲_۳تا داده ب اونی ک نداده بده، بچم بزرگه، خجالت میکشم و....... ببین همه ما مسئولیم هم بخاطر خودمون هم اون یه دونه دو تا بچه ای ک زندگیمونو پاش گذاشتیم در واقع اونم با این وضعیت 👀 آینده روشنی نداره عزیزدلم هرکدوممون حداقل 3 تا بچه👶👶 بیاریم مشکل حل شده هاااااااااا فک نکن این حرفها دروغه و جهت ترساندن، ۳۰ سال دیگه از این حرفها وحشتناک تره و کار از کار گذشته😔😩 الان وقت ناز کردن و کلاس اومدن و پیش کشیدن مشکلات اقتصادی و...... نیست مثل مادری ک یه دونه بچه شو راهی جبهه کرد و مادری ۴ بچه داد در راه اسلام و این کشور ، نگفت خون دل خوردم تا بزرگش کردم !!! گفت فدای علی اکبر حسین عزیزم شیر زن امروز تویی بسم الله بگو ، بگو فدای علی اصغر حسین تو هم سهمتو برای اسلام و کشورت و خودتو بچه هات بده....... و بدون بی شک« ان تنصر الله ینصرکم» دوستان پیام بالارو بسیار جدی بگیرید خیلی خیلی مهم 👆👆👆🌻 نشربدید شاید تونستید برای تولد یک سرباز برای امام زمان عج الله قدمی بردارید😍 |عضوشوید 👇 https://eitaa.com/honarekadbanou/20 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °•🍃🌸🍃•°
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم از دوران بارداری قدیم و جدید 😂🙈 چرا قدیمی ها اینقدر همچی راحت میگرفتن الان همچی سخت میگیرن😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇شوید https://eitaa.com/honarekadbanou/20 🕊️🍃🌸🍃🕊️
خواستم بگم ۳۰ سال دیگه اگه دزد🥷 خونمونو بزنه، یا توی خیابون یکی خفتمون کنه 🗡🔪⚔️و زنگ بزنیم پلیس👮‍♂️🚔 پلیس میگه نیرو نداریم و فرداش یا پس فرداش برا بررسی ماجرا میاد🤨 یا شایدم رییس پلیس منطقه مون یه افغانی باشه یا یه بنگلادشی که بزور دو کلمه فارسی میگه یا مثلاً تو اسانسور 🚠گیر کنیم و زنگ بزنیم اتش نشانی 🚒 و بگن فعلا نیرو نداریم😔 یا فاضلاب محله بزنه بیرون 🤮😷 و ب شهرداری زنگ بزنیم و بگن نیرو نداریم فعلا صبر کنید 😡😡🤯 خونه سالمندانم 👨‍🦳👩‍🦳ک نیرو نداره بریم حداقل خیالمون راحت باشه تازه پولم 💵 نداریم ، حقوق بازنشستگی هم یا نمیدن یا خیلی کم میدن چون کشورمون نیروی کار و درامدزا نداره و صندوق های بازنشستگی ورشکسته شدن ⛔️⛔️⛔️ فک نکنی شوخیه هاااا عین واقعیته فقط کمی دوره ک با یه چشم بهم زدن میاد🕖 و ما خواب تشریف داریم😴🥱 اونوقت خانومای ۳۰سال دیگه باید نفری ۵-۶ تا بچه بیارن تا ۱۲۰ سال اینده مشکل نیروی کار حل بشه، اما اون خانوما نمیتونن چون خودشون بخشی از نیروی کارن و فرصتشو ندارن الان فقط و فقط من و تو میتونیم این مشکل رو حل کنیم نگو سنم زیاده، بچه میخوام چیکار، پول نداریم، مستاجریم، حوصله نداریم، خدا ب من ۲_۳تا داده ب اونی ک نداده بده، بچم بزرگه، خجالت میکشم و....... ببین همه ما مسئولیم هم بخاطر خودمون هم اون یه دونه دو تا بچه ای ک زندگیمونو پاش گذاشتیم در واقع اونم با این وضعیت 👀 آینده روشنی نداره عزیزدلم هرکدوممون حداقل 3 تا بچه👶👶 بیاریم مشکل حل شده هاااااااااا فک نکن این حرفها دروغه و جهت ترساندن، ۳۰ سال دیگه از این حرفها وحشتناک تره و کار از کار گذشته😔😩 الان وقت ناز کردن و کلاس اومدن و پیش کشیدن مشکلات اقتصادی و...... نیست مثل مادری ک یه دونه بچه شو راهی جبهه کرد و مادری ۴ بچه داد در راه اسلام و این کشور ، نگفت خون دل خوردم تا بزرگش کردم !!! گفت فدای علی اکبر حسین عزیزم شیر زن امروز تویی بسم الله بگو ، بگو فدای علی اصغر حسین تو هم سهمتو برای اسلام و کشورت و خودتو بچه هات بده....... و بدون بی شک« ان تنصر الله ینصرکم» دوستان پیام بالارو بسیار جدی بگیرید خیلی خیلی مهم 👆👆👆🌻 نشربدید شاید تونستید برای تولد یک سرباز برای امام زمان عج الله قدمی بردارید😍 ─═हई🌸🍃🌸ईह═─