در یک روستای کوچک، یک ساعت‌ساز پیر زندگی می‌کرد. همه تصور می‌کردند که او دیوانه است! او گوشه‌گیر و مردم گریز بود و تنها چیزی که در زندگی مجذوبش می‌کرد، ساعت‌هایش بودند.
تا اینکه یک روز باشکوه‌ترین ساعت جهان را ساخت. همه ثروتمندان دوست داشتند ساعت او را بدست بیاورند و مبالغ هنگفتی را برای خرید ساعت به این پیرمرد پیشنهاد می‌دادند. اما ساعت‌ساز به هیچ‌کدام از این پیشنهادهای مالی اعتنایی نمی‌کرد.
یک روز او گفت: «اگر کسی بتواند این معما را حل کند من ساعت را به او هدیه خواهم کرد.»
افراد زیادی مشتاق بدست آوردن آن ساعت بودند و به همین خاطر تا ظهر صفی بسیار طولانی در مقابل مغازه ساعت‌ساز شکل گرفت.
پیرمرد ۹ ساعت جیبی را روی میز گذاشت و گفت: این ساعت‌ها باید در ۱۰ ردیف چیده شوند به طوری که در هر ردیف ۳ ساعت وجود داشته باشد.
یک نفر این معما را در عرض ۱۰ دقیقه حل کرد و شاهکار ساعت‌ساز را برنده شد. به نظر شما او چگونه معمای پیرمرد را حل کرد؟
۶۸
