eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
598 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
4هزار ویدیو
207 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ◀️ بین خدا و انسان هیچ فاصله‌ای نیست 🔹استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم، داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند، صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ 🔸شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردی‌مان را از دست می‌دهیم. 🔹استاد پرسید: ‌اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم، درست است، اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟ 🔸آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم، داد می‌زنیم؟ 🔹شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچ‌کدام استاد را راضى نکرد. 🔸سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى اینکه فاصله را جبران کنند، مجبورند که داد بزنند. 🔹هرچه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. 🔸سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه به‌آرامى باهم صحبت می‌کنند، چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. 🔹هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم باهم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. 🔸سرانجام، حتى از نجواکردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى‌ست که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد. 💢 این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست. خدا حرف نمی‌زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می‌توانی حس کنی. بین انسان و خدا هیچ فاصله‌ای نیست. می‌توانی در اوج همه شلوغی‌ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
📚یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .و من بی خیال پی‌اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می‌شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !آقایی که توی خشکشویی کار می‌کرد گفت :"این لباس چِرک مرده شده!" گفت :"بعضی لکه‌ها دیر که شود ، می‌میرند ؛ باید تا زنده‌اند پاک شوند !"چرک مُرده شد ...و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت ! اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !حواست که نباشد لکه می‌شود وقتی لکه شد اگر پی‌اش را نگیری ، می‌شود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"🙃🪻 🌱
خواستند یوسف را بکشند. فقط یک نفر رأی به نکشتنش داد حرف او اثر گذاشت؛ یوسف زنده ماند و عزیز مصر شد. پس رأی دادن تأثیر دارد؛ حتی یک رأی 👇👇👇👇👇👇👇👇 میزان آرای لازم برای ریاست جمهوری👇   ۵۰ درصد آرا + یک رأی 🇮🇷 شاید همان یک رأی؛ رأی تو باشه✌️ پس به این فکر کنیم که رأی من می تونه سرنوشت مملکت رو کاملاً تغییر بده ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.••✾🌻🍂🌻✾•
انسان ها هر از چند گاهی می افتند... از لبه پرتگاه! از پا، از نفس، از اینوَر بوم، از دماغ فیل، از چاله به چاه، از عرش به فرش، از چشــــم!! از چشم،از چشم..
خاکی ،ساده،واقعی نشانه های کیفیت بالا بودن آدم هاست… 🌱
✍🏻همیشه صادق باشید حتی به قیمت از دست دادن!
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼِ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریت‌هایِ ﺳﻮﺧﺘﻪ میمانند؛ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ می‌خواهی ﺑﮑﻦ، ﺁن‌ها ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ نمیشوند ﻓﻘﻂ ﺳﯿﺎﻫﯽِ ﺁن‌ها ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ میکند… ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ، زندگی را رنگی تازه بزن… 🌱
می گفت : کاری‌که‌برخلاف‌ باشه، آخرش‌باعث‌ناخشنودی‌خودمون‌می‌شه..‼️
دنيا، خانه‌ی فجایع است! • هر كس مهلتش کمتر باشد به مصیبت مرگ خودش دچار میشود؛ • و هر کس هم، مهلتش بیشتر باشد؛ با مرگ عزيزانش داغدار خواهد شد... _ازهدالزاهدین‌علی‌علیه‌السلام عيون‌الحكم‌والمواعظ،ص۱۴۵
فردی که مقیم لندن بود، تعریف می‌کرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافه‌تر داده است! چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی. گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده‌شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. پرسیدم: بابت چی؟ گفت: می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. ان‌شاءالله فردا خدمت می‌رسیم! تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس می‌فروختم!
نمیدونم‌ چرا وقت نداریم‌ سر ساعت‌ نماز‌ بخونیم وقت نداریم‌ روزی‌ دو صفحه‌ قرآن بخونیم وقت نداریم‌ با‌خدا‌ دردل‌‌ کنیم وقت نداریم‌‌ اذکار بخونیم امـا ۲۴ساعته این‌ گوشی دستمونه حقیقتا‌ تباهیم