🟡 اگر این پوستر را دریافت کردهاید بدانید شما یک مخاطب خاص ادبیات محسوب میشوید!
شما با ورود به جهان داستان تکنیکهای نویسندگی را کم و بیش آموختهاید؛ بهترین راه برای تثبیت این تکنیکها، دیدن نمونههای اجرا شده از نویسندههای بزرگ است. ما در دوره موشکافی این امکان را برای شما فراهم کردهایم.
من «نفیسه شیرین بیگی» از استادیارهای مدرسه مبنا؛ همراه شما هستم.
⚫️ این دوره کجا و به چه شکل قرار است برگزار شود؟
این دوره هر هفته در بستر اسکایروم، برگزار میشود. به این شکل که داستان را توی کانال ایتا دوره میگذاریم و شما یک هفته زمان دارید تا آن را بخوانید. سپس در روز مشخص لینکی برای شما ارسال خواهد شد، و داستان را نقد و بررسی خواهیم کرد.
🟡 دوره چه زمانی شروع میشود و چقدر طول میکشد؟
دوره ۱۷ خرداد با فرستادن داستان اول رسما شروع میشود. اولین جلسه آن، دوشنبه ۲۱ خرداد، ساعت ۱۶ خواهد بود. این دوره شش جلسه است و در هر جلسه یک یا دو داستان کوتاه بررسی میشود.
⚫️ دوره موشکافی داستان برای چه کسانی مناسب هست؟
این دوره برای هنرجویان دوره مقدماتی و بالاتر مدرسه مبنا و هنرجویان قدیمی که فارغالتحصیل شدند، قابل استفاده است.
🔴فرصت ثبتنام از ۸ خرداد تا ۱۳ خرداد است.
🔴شروع دوره ۲۱ خرداد روز دوشنبه ساعت ۱۶
⚫️لینک ثبتنام و اطلاعات بیشتر:
https://mabnaschool.ir/product/mooshekafi-season01-1403
🟡 ارتباط با مسئول دوره:
@nafyseh_shirinbeygi
هفدهمین کتاب صفرسه
#آدمهای_چهارباغ
#علی_خدایی
#نشر_چشمه
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هجدهمین کتاب صفرسه
#عین_خیالم_بودی
#فریناز_ربیعی
#نشر_مهرستان
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یک روز بالاخره یک موتور سهچرخه میخرم. قسمت بارش را تجهیز میکنم. از کتابهایی که دوست دارم، چندجلد میخرم. عصرها گوشهای از شهر لنگر میاندازم. منتظرتان میمانم. بساط چای و قهوه و کیک خانگی از شما، کتابش هم با من. مینشینیم و به ریش دنیا و مافیها میخندیم. اسمش را لابد بگذارم حلزون. یک حلزون بنفش 💜
عجالتا تا آن روز، باید دوید، پا کوبید و گرد و خاک هوا کرد. باید عادیاتوار، بجنگیم.
موقعیت عکس: شهر یومای آریزونا
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
شاید باورتون نشه، ولی من بیشتر از این وضعیت مضحک نامزدهای انتخابات، از گرمای هوا ناراحتم.
پروردگارا!
رحم کن بزرگوار.
ما هم بندههای خودتیم به مولا!
چرا آخه؟
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
📚 همیشه سرمون توی کتابه!
📣 آغاز ثبتنام حلقه کتاب مبنا
ما تو حلقه کتاب مبنا، فقط کتاب نمیخونیم؛
بلکه با کتاب زندگی میکنیم!
یعنی:
مهمونیهامون #به_صرف_کتابه!
به جای اینکه دائم درگیر این باشیم که
حالا چی بپوشم؟
به این فکر میکنیم که
#حالا_چی_بخونم؟
و به جای اینکه
همش سرمون تو گوشی باشه!
#همیشه_سرمون_توی_کتابه!
همخوانی و نقد کتابهای:
📖 سباستین - اثر منصور ضابطیان
📖 زمین سوخته - اثر احمد محمود
📖 در جبهه غرب خبری نیست - اثر اریش ماریا رمارک
🔻 اطلاعات بیشتر دوره و ثبتنام حلقه کتاب:
http://B2n.ir/a92820
http://B2n.ir/a92820
#حلقه_کتاب
#همیشه_سرمون_توی_کتابه
| @mabnaschoole |
عکس تو
روی جیب سمت چپ
قوت تمام قلبهای خاکی است...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سهم ما از او
عکس بود و حرفهای جوهری
آه! خوش به حال آن درخت سیب...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
قطره قطره
رود رود
شهر از عبور،
پُر...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
همیشه رسم بوده بر زمین از آسمان...
تو رفتهای و از زمین به آسمان...
امان از اشک بیامان
امان...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ای نشانی خدا
ما بدون نام تو
از همیشه
گُمتریم...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بعد تو
معنی شمال شهر
باز هم
همان شده
باز هم همان که بود
کاش مرقدت، شمال شهر بود...
#رضا_احسانپور
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
شعرها از این کتاب بود.
بارها نوشتهام
خط به خط
جمله جمله
واژه واژه از برم
برگههای دفترم تمام شد
نذری «امام» شد...
#روی_جیب_سمت_چپ
#رضا_احسانپور
#نشر_آرما
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
My Life is Going On - Berlin.mp3
4.52M
.
صبح که رسیدم دفتر، با خانم طاهری جلسه داشتیم. با چندصد کیلومتر فاصله. جلسهٔ انرژیبَری بود. تا نیمساعت بعدش مغزم قفل و آچمز بود. نماز را که خواندم، نشستم پای آلترناتیو اول کنداکتور مجله. پیشنهاد را فرستادم در گروه شورا. با آقای ضرابی هماهنگی عکس بچههایی که تهران نیستند را انجام دادم. مجتبی دارد تقویم سوشال را میبندد و کمی با او گپ زدم. با آقای صمدی دربارهٔ چند موضوع جزئی یونیفرم داخل و جلد صحبت کردم. لابلای همهٔ این کارها، آخرین احساس تکلیفهای نامزدها را چک میکردم. هرکاری کردم تا به یادداشت سردبیر که پنج ماه ازش فراری هستم، فکر نکنم. نشد. نمیشد که بشود. باید تحویلش میدادم به خانم حسینی برای ویراستاری. یکی از کاپوچینوهایی که خانم علیپور زحمت کشیده بود را داخل تراولماگم خالی کردم. نشستم پای کیبورد و خیرهاش شدم. گفتم از جان من چه میخواهی پسر؟ نوشتم. کلمات را ریختم روی میز. شدم دانههای انار. ریختم. اما بالاخره نوشتمش. فایل را فرستادم در گروه شورا. خواهش کردم نقدش کنند. لپتاپ را خاموش کردم. زنگ زدم به علی آقا. گفت هنوز ماشین کار دارد. دو روز پیش سیمکشی کولرش سوخت و دودش به هوا رفت. میگوید فردا هم باید بماند چون امروز تعطیل بود و بعضی قطعاتش پیدا نشده. سعی میکنم از زیر زبانش بکشانم بیرون که خرجش چقدر است؟ میگوید که فعلا چیز زیادی نشده. کیسهٔ آشغالها را برمیدارم.از دفتر میزنم بیرون. صدای شهر بغلم میکند. تهران، شبها، اغواگر میشود. هندزفری را میگذارم توی گوشم. میخواند: « I don't care at all... I am lost»
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گمشده_در_شهر ۸
#دروغگویی_روی_مبل، در گوشهای از شهر منتظر است تا پیدا شود.
بهارستان، خیابان دانشسرا، روبروی در ضلع شرقی باغ نگارستان.
اگر پیدایش کردید، خبرم کنید که دلنگرانش نباشم.
دقیقش میشود اینجا👇
https://maps.app.goo.gl/YNV7SakG8h891mHT7
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
✍مجموعهای بینظیر از عکسهای دوره قاجار.
▪️یکی از هموطنان فرهنگدوست این تصاویر تاریخی را به رایگان به اشتراک گذاشته، و تنها درخواستش این است که تا حد امکان بازنشر کنید تا افراد بیشتری استفاده کنند و از این مجموعه ارزشمند بهرهمند شوند.
حجم کل مجموعه در حدود ۶ گیگابایت است که در پوشههای متعدد قرار دارد، و بصورت یکجا یا جداگانه قابل مشاهده و دانلود است.
از تلگرامِ بهمن دارالشفایی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
.
منت میگذارید بر سر من و حمد شفا، صلوات یا هر طور دیگری که میدانید، برای یکی از دوستانمون، دعا کنید؟
خواهش میکنم...
آقاجون...
من دو تا خواهر خونی و دارم و چند ده تا خواهر جونی...
حال یکی از خواهرام خوش نیست. روبهراه نیست.
شما سلطانی، بابالحوائجی، کارراهبندازی.
من نوکرتم، خرابتم، روسیاهتم.
میگن شما خواهرتو خیلی دوست داری.
حال این خواهر ما رو خوب کن.
اول به دل پدر و مادرش و بعد هم به دل ما رحم کن...
پانوشت: لطفا دعا کنید...
امروز روز شلوغی بود. همه کاری کردم که سرم گرم باشه. توی ستاد زور زدم و زور زدم و دو پاراگراف رمان خوندم. رفتم مرکز شهر برای عکاسی. جلسه گرفتم. با بقیه شوخی کردم. برای نرگس دلقکبازی درآوردم. حتا عین ابلهها جوکر تماشا کردم. هر کاری کردم که به روی خودم نیارم. نشد. من تجربهٔ بغضِ بیخ گلو، برای آدمی که نه دیدهامش و نه شنیدهامش و تنها کلماتش رو خوندم، نداشتم. حالا دارم... بابت تجربهٔ زیستهای که بهم دادی هم ممنونم. ولی دیگه بسه. من تجربه زیسته نمیخوام. آنلاین شو که کلی کار داریم خواهر من.
یک خواهش؛
به هر طریق، زبان، منش و روشی که بلدید دست به دامن آخدا بشید که حال این خواهر ما خوب بشه زودتر.
لطفا...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف