هدایت شده از [ هُرنو ]
ماجرای تولد و نامگذاری مارتین را پارسال نوشتم.
حالا شب اول محرم از راه رسیده و دوباره یاد مارتین افتادم...
شب قبل از به دنیا آمدن مارتین، همسرم خوابش را دید. بیدارم کرد و گفت فردا به دنیا میآید. راست میگفت. مثل همهٔ تازهبهدنیاآمدهها، بیشکل و مچاله. اما آرامآرام شکل گرفت. اسمش از اول مارتین نبود. روز اولی که بال زد و آمد روی رختآویز نشست، از توی اتاق بلند گفتم: «اسمشو میذاریم مارتین!» و همسرم از داخل آشپزخانه پرسید: «مارتین؟! از کجا به ذهنت رسید؟» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «این، مارتینترین مارتینیه که تا حالا دیدم!»
پریروز که برگشتم خانه، همسر گفت: «مارتین بال زد و رفت.» گفتم: «بدون خداحافظی؟» گفت: «نه از من خداحافظی کرد. به تو هم سلام رسوند.» خندیدم ولی خب سلام رساندنش، کافی نبود. دوست داشتم دوباره ببینمش. حرف نگفتهای بود که باید میگفتم بهش.
دیروز برگشت. آمد لب تراس نشست. رفتم پیشش. از ما نمیترسد. گفتم: «معنای اسمت رو میدونی؟» آن کلهٔ پرزپرزیش را تکان داد که نه. گفتم: «حالا اون مهم نیست. حتا مهم نیست که اسمت آشوریه. مهم اینه که باید لعن بفرستی. اینو که میدونی؟» هوهو کشید. میدانست. گفتم: «امام صادق گفتن تو رو تو خونهمون داشته باشیم. چون نفرین میکنی قاتلای امام حسین رو.» سرش را برگرداند کجکجکی زل زد بهم. گفتم: «من که بلد نیستم نگهت دارم. ولی هرازگاهی بهمون سر بزن.» شروع کرد بغبغ کردن. گفتم: «بذار قبل رفتنت عکس بگیرم ازت!» ژست گرفت. گرفتم. داشت میرفت. گفتم: «راستی! امام حسین به اسمت کار ندارهها. رسمت مهمه.» خندید.
گریهم گرفت.
به اندازهٔ باران رگباری شش مرداد گریهم گرفت.
به اندازهٔ دلتنگی شب اول محرمی که یک سال منتظر هستم برایش.
.
امام حسین.
من، اسمم درسته و رسمم غلط.
رسمم رو درست کن...
راهم بده به محرم امسالت...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستمین کتاب صفرسه
#بگومگوهای_زندگی_مشترک
به روایت #مدرسه_دوباتن
#مریم_خدادای
#نشر_کرگدن
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
بیستمین کتاب صفرسه #بگومگوهای_زندگی_مشترک به روایت #مدرسه_دوباتن #مریم_خدادای #نشر_کرگدن #چند_از_
2M
بخشی از کتاب #بگومگوهای_زندگی_مشترک
فصل «چگونه در زندگی مشترکمان کمتر درگیر دعواهای تلخ شویم؟»
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من نوکر خوبی نیستم.
ولی بالاخره نوکرم دیگه...
مگه نه قربونت برم؟
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1_4940978815959565346.mp3
10.6M
آتیش زدن خیمه رو...
عباس کجایی؟...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امشب تو روضه نرگس داشت اینور اونور قِل میخورد و راه میرفت. یه پسر داشت میدوید که محکم خورد به نرگس. زانوی راست پسر خورد به سر نرگس. نرگس پرت شد بغل یه پیرمرد. یکی دو ثانیه بعدش نرگس توی بغلم بود و نفسش به زور از گریه بالا میاومد.
بردمش جلوی کولر و گفتم آب میخوری بابا؟ بیا یهچیکه آب بخور نفست بیاد بالا.
روضهخون داشت میخوند که «فوقف العباس متحیرا...»
جیگرم جزغاله شد.
بچهٔ من، نه تشنهاش بود، نه زیر آفتاب، نه نگاه نامحرم، نه خار به پاش، نه بیبابا...
ما چی میفهمیم از غم حسین(ع)؟...
این دو روز دعاگو هستم و بیشتر دعاجو...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
08 - Track 4 abalfazl abavare yatiman.mp3
2.01M
ابالفضل، آبآور یتیمان...
نوحهخوانی زندهیاد #حسین_سعادتمند نوحهخوان هنرمند یزدی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف