انشاءالله در ضمیمهٔ جمعهٔ هفتهٔ آیندهٔ روزنامهٔ ایران، پیشنهادات مفصل محرمی را تقدیم خواهیم کرد.
اما
بسیار بسیار پیشنهاد میکنم این مقتلِ نوجوانانه را برای نوجوانانتان هدیه بگیرید و شب اول محرم بهشان بدهید. به قیمتش میارزد و پشیمان نمیشوید و مطمئن باشید که خودتان هم رهایش نخواهید کرد.
در عین محتوای درجهیک، از فرمی هنری و بسیار ارزشمند بهره برده است.
احتمالا سخت پیدا شود. از کتابفروشیها مخصوصا شعب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرسان شوید.
#تشنهلبان
#حمید_گروگان
#نشر_کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سیمین دانشور.mp3
32.63M
داستان کوتاه بیبی شهربانو
نوشته: #سیمین_دانشور
با صدای خودِ خانوم
چاپشده در کتاب #شهری_چون_بهشت
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
995.8K
#قافخوانی؛ قسمت ۹۰
صفحات ۳۴۵ تا ۳۴۷
🔷 ناصح. [ص ِ] (ع ص) نصیحتکننده.
🔷 تلطف. [ت َ ل َطْ طُ] (ع مص) بر یکدیگر نرمی کردن.
🔷 سفاهت. [س َ هََ] (ع اِمص) فرومایگی و بیخبری و سبکی عقل
🔷 (اِ تِ لَ) [ع . استمالة] ۱- (مص م .) دلجویی کردن. ۲- (اِمص.) دلجویی، نوازش.
🔷 مجوف. [ م ُ ج َوْ وَ ] ( ع ص ) میان تهی. چیزی که جوف کرده شده و از اندرون خالی باشد.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
گویند که لحظه ایست «رُندیدنِ باک»
آن لحظه هزار بار، تقدیم تو باد!
رندکردنِ این بزرگوار، از پاسخدادن به سوالِ «برنامهتون برای آیندهٔ زندگی چیه؟» که پدرخانمِ آیندهٔ احتمالی در جلسهٔ خواستگاری از شما میپرسه هم سختتره!
و یادش بخیر...
پدرجونم -خدارحمتشون کنه- در جواب این پاسخ در حالیکه مشغول کَندنِ پوست سیب بودن، به یاری من اومدن و گفتن: «فعلا که میخواد زن بگیره» 😁
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستودومین کتاب ۰۲
#یک_سال_در_میان_ایرانیان
#ادوارد_براون
#مانی_صالحی_علامه
#نشر_اختران
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از روزهای مادرانه
فهرست بلندبالایی از کتابهای کودک و نوجوان وجود داره که درباره عاشورا، کربلا و امامحسین(ع) هستن. از بین این کتابها، چندتایی رو که به نظر خودم تا حدی خوب بودن انتخاب کردم و در سه فهرست (خردسال، کودک، نوجوان) مرتب کردم.
سعی کردم کتابهایی که خشونت بالا داشتن، و کتابهایی با تصویرگری بیکیفیت یا ادبیات بیمایه توی این فهرستها نباشن.
طبیعیه که من همه کتابها رو ندیده باشم؛ پس اگر کتاب دیگهای میشناسین که این معیارها رو داره و توی فهرست من نیست، بهم بگین. همه این فهرستها در اپ/سایت #بهخوان قابل دسترسی هستند.
#روزهای_مادرانه
#معرفی_کتاب
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای پیش از دبستان
https://behkhaan.ir/booklist/244e808b-0bce-4a1f-9ffc-5cccacd3371e?inviteCode=3BE174BCD47
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای کودک
https://behkhaan.ir/booklist/f2f7d4a9-2982-4867-80f4-16feaf85e676?inviteCode=3BE174BCD47
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای نوجوان
https://behkhaan.ir/booklist/2f770b97-466d-41bb-98d3-b38cc68b8419?inviteCode=3BE174BCD47
روزهای مادرانه
https://eitaa.com/motherlydays
مهتاب شب که جامش از اختر لبالب است
گر هر ستاره ماه شود باز شب، شب است...
#مهدی_اخوانثالث
#شب_است
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آه فاتـــــــــــــــــح قلبم
فکـــــرشم نمیکردی
رامکردن این #شـیر
کار سادهای باشه...
از فردا میخواهیم با دوستان حلقهٔ کتاب مبنا، #زخم_شیر بخوانیم. رسم داریم که پیش از شروع هر کتاب، قابی برایش ببندیم.
خلاصه که بعد از ماهها صبوری، نوبت به آقای #صمد_طاهری رسید.
بیتِ بالا، از #حسین_صفا است. قرنها قبلتر از او نیز، آقای #صائب_تبریزی همین حرف را طور دیگری شاعری کرده است:
دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
این #شیـــر را به مویی، زنجیر میتوان کرد
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
میخواستم مثل داستایوسکی فکر و حس کنم. میخواستم بنویسم.
یک هفته قبل از اینکه از شهر بروم، ارتش برای آمادگی جسمانی من را به ساکرامنتو فرا خواند. از #رفتن خوشحال بودم. کسی به غیر از من میتوانست برایم تصمیم گیری کند. ارتش قبولم نکرد. آسم داشتم. التهاب نای. گفتم: «چیزی نیست همیشه بوده.» گفت: «برو پیش دکترت.» اطلاعات لازم را توی کتابهای عمومی از کتابی پزشکی به دست آوردم. آسم کُشنده بود. امکانش بود. خب باشد! داستایوسکی صرع داشت. من آسم.
آدم برای اینکه خوب بنویسد، باید یک بیماری وخیم داشته باشد. این تنها راه کنار آمدن با #مرگ بود.
از کتاب #رگ_و_ریشه
با قلم دوستِ نادیدهٔ عزیزم، عالیجناب #جان_فانته که تصویرش را ملاحظه میکنید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.46M
#قافخوانی؛ قسمت ۹۱
صفحات ۳۴۸ تا ۳۵۱
🔷 نصرت.[ ن ُ رَ ] ( ع اِمص ، اِ ) یاری کردن. یاری دادن
🔷 موحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) پژمان و اندوهگین کننده. نعت فاعلی از ایحاش. هرآنچه سبب شود اندوه و ملالت را. مخوف و هولناک و ترسناک. وحشت انگیز.
🔷 ناداشت. (ص مرکب) ( از: نا (نفی ، سلب) + داشت) در این جا بجای «نادار» اسم فاعل مرخم بکار رفته. مفلس. پریشان. بینوا.
🔷 اغراء: ۱ - (مص م .) شوراندن، تحریک کردن. ۲ - (اِمص.) انگیزش.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مـــــــن خنده زنم بر دل
دل خنــــــــده زند بر من
اينجاست كه مى خندد
ديـــــوانه به ديـــــــوانه...
#وحشى_بافقى
عکس را حدود پنجسال پیش، آقایی به نام مهدی سپهری برداشتهْ در شهر قم جایی حوالی مسجد جامع.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
961.7K
#قافخوانی؛ قسمت ۹۲
صفحات ۳۵۲ تا ۳۵۴
🔷 زاد: توشه، خوراک، ره توشه
🔷 فا(حرف اضافه): کلمهای که گاهی بمعنی «به» بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد».
🔷 راهداشت: راه بستن
🔷 تبرا: بیزاری جستن، دوری کردن
🔷محبط: خسته و سخت شدن
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ماجرای تولد و نامگذاری مارتین را پارسال نوشتم.
حالا شب اول محرم از راه رسیده و دوباره یاد مارتین افتادم...
شب قبل از به دنیا آمدن مارتین، همسرم خوابش را دید. بیدارم کرد و گفت فردا به دنیا میآید. راست میگفت. مثل همهٔ تازهبهدنیاآمدهها، بیشکل و مچاله. اما آرامآرام شکل گرفت. اسمش از اول مارتین نبود. روز اولی که بال زد و آمد روی رختآویز نشست، از توی اتاق بلند گفتم: «اسمشو میذاریم مارتین!» و همسرم از داخل آشپزخانه پرسید: «مارتین؟! از کجا به ذهنت رسید؟» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «این، مارتینترین مارتینیه که تا حالا دیدم!»
پریروز که برگشتم خانه، همسر گفت: «مارتین بال زد و رفت.» گفتم: «بدون خداحافظی؟» گفت: «نه از من خداحافظی کرد. به تو هم سلام رسوند.» خندیدم ولی خب سلام رساندنش، کافی نبود. دوست داشتم دوباره ببینمش. حرف نگفتهای بود که باید میگفتم بهش.
دیروز برگشت. آمد لب تراس نشست. رفتم پیشش. از ما نمیترسد. گفتم: «معنای اسمت رو میدونی؟» آن کلهٔ پرزپرزیش را تکان داد که نه. گفتم: «حالا اون مهم نیست. حتا مهم نیست که اسمت آشوریه. مهم اینه که باید لعن بفرستی. اینو که میدونی؟» هوهو کشید. میدانست. گفتم: «امام صادق گفتن تو رو تو خونهمون داشته باشیم. چون نفرین میکنی قاتلای امام حسین رو.» سرش را برگرداند کجکجکی زل زد بهم. گفتم: «من که بلد نیستم نگهت دارم. ولی هرازگاهی بهمون سر بزن.» شروع کرد بغبغ کردن. گفتم: «بذار قبل رفتنت عکس بگیرم ازت!» ژست گرفت. گرفتم. داشت میرفت. گفتم: «راستی! امام حسین به اسمت کار ندارهها. رسمت مهمه.» خندید.
گریهم گرفت.
به اندازهٔ باران رگباری شش مرداد گریهم گرفت.
به اندازهٔ دلتنگی شب اول محرمی که یک سال منتظر هستم برایش.
.
امام حسین.
من، اسمم درسته و رسمم غلط.
رسمم رو درست کن...
راهم بده به محرم امسالت...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.65M
#قافخوانی؛ قسمت ۹۳
صفحات ۳۵۵ تا ۳۵۸
🔷 غور: غور (غُ یا غَ وْ) [ع.] قعر هر چیز
🔷 محترز: اجتنابپذیر. گزیرپذیر
🔷 آگندن. [ک َ دَ] (مص) پر کردن. انباشتن.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
798.4K
#قافخوانی؛ قسمت ۹۴
صفحات ۳۵۹ و ۳۶۰
🔷 پذیره: [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال. پیشواز.
🔷 تهتک [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص) رسوا شدن. افتضاح. پرده دریدن و پردهدری و رسوایی.
🔷 تشنیع: بسیاربدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستوسومین کتاب ۰۲
#رگ_و_ریشه
#جان_فانته
#محمدرضا_شکاری
#نشر_اسم
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
قابی از مجلس عزای سیدالشهداء(ع) در بوشهر از نگاه #ناخدا_عبدالرسول_غریبی
ناخدا عبدالرسول غریبی (متولد ۱۳۳۴) از هنرمندان شاخهی نائیو آرت در هنر اوتسایدر است. او که در ساحل جفره واقع در شهر بوشهر متولد شده، سالها به کار ماهیگیری مشغول بوده و تحصیلات آکادمیک ندارد.
ناخدا رسول پس از بازنشستگی تصمیم به تالٔیف کتابی در رابطه با زندگی دریانوردان و ماهیگیران میگیرد. این هنرمند اولینبار برای تصویرسازی نخستین کتاب خود، کتاب «جفرهی ماهینی» که در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسید، نقاشی را آغاز کرد و سپس از سال ۱۳۹۷ به دلیل علاقهی شخصی نقاشی کردن را به صورت جدی ادامه داد. بعدها کتاب «قهوهخانهی ساحلی» عبدالرسول غریبی که شامل مجموعه داستانی از این هنرمند است در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آقا، استاد، پدرمعنوی، واسطهٔ فیض!
خدا حفظ کنه شما رو برای ما...
سایهتون بالاسرمون باشه الهی.
اگه تهرانی هستید، این شبها مجلس #استاد_فیاضبخش و نفس گرمشون رو از دست ندید.
@jelvehnooralavi
لینک پخش آنلاین
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
الحمدلله دیروز ششمین جلسهٔ #گعده هم برگزار شد.
گعده، سلسله جلسات ادبیِ استادیارهای طهرانیِ مدرسهٔ مبنا است.
افراد داخل این تصویر و آنهایی که جایشان در عکس خالی است را به یاد داشته باشید.
ده سال دیگر، هر کدام قلهٔ رفیعی در سرزمین ادبیات خواهند شد؛ انشاءالله.
آن آقای گوشهٔ تصویر، درختی کاشته است و حالا همگی با هم داریم آبیاری و مراقبتش میکنیم تا آرامآرام وقت میوه دادنش برسد. و هیچ هم عجله نداریم.
تا باد، چنین بادا!
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز فهمیدم که دو هفتهٔ پیش، #دکتر_مرندیان فوت شده... 😢😭
پنجشنبه روزی، نرگس پنج روزش بود.
زنگ زدم مطب که وقت بگیرم. برداشت. خودش برداشت. هیچوقت منشی نداشت در این سالها.
گفتم: «دکتر میخواستم مزاحم بشم برای دخترم. بیام الان؟»
گفت: «الان که مطب تعطیله. کارت چیه؟»
گفتم: «دخترم پنج روزشه. میخوام ببینم زردی داره یا نه.»
گفت: «پیششی؟»
گفتم: «آره.»
گفت: «برو کنارش. گوشت پشت ساق پاشو فشار برده. اگه زرد شد ببرش آزمایش بده. اگه نه، خیالت راحت.» مکثی کرد و پرسید: «چی شد؟»
گفتم: «زرد نیست.»
گفت: «خیالت راحت.»
نرگسِ ۱۳روزه را بردیم پیش دکتر.
از این برایش گفتم که بچگیهای خودم هم در مطب او گذشته و گل از گلش شکفت!
به خودم آمدم و دیدم چقدر حیف است اگر زندگیاش نوشته نشود. پیش خودم گفتم بیا و قبل از مرگش، خاطراتش را بشنو و بنویس.
هفتهٔ بعدش پیشنهادش را با آقای قزلی مطرح کردم.
و دوباره، اهمالکاریهای من کار دستم داد...
دکتر مرندیان، از آخرین شاگردهای دکتر قریب بود.
خدا رحمتش کند...
منتی بر من بگذارید و لطفا فاتحهای برای دکترِ عزیزم بفرستید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستوچهارمین کتاب ۰۲
#شاهنشاه
#ریشارد_کاپوشچینسکی
#بهرنگ_رجبی
#نشر_ماهی
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سلام.
در دو ماه مرداد و شهریور، به علت مشغلهای شخصی ناچارم که کرکرهٔ هُرنو را تا نیمه پایین بکشم.
لذا پیشاپیش بابت خلوت بودنِ اینجا و اینکه عمرتان را کمتر تلف خواهم کرد، عذرخواهم :)
البته به همت دوستانم در #سهکتاب، قافخوانی پس از دههٔ اول محرم ادامه خواهد داشت.
دعاگو و بیشتر دعاجو.
مصطفا جواهری.