eitaa logo
[ هُرنو ]
899 دنبال‌کننده
748 عکس
43 ویدیو
117 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
خَم ابروی تو انگار خُم وارونه است فتحه و ضمه تماما طرب اندر طرب است تاک بنشان سر قبرم که مرا روز جزا چشم امید شفاعت به دخیل است عیدتون مبارک 🌱🌱 یک بیت از مسمطِ غدیر سال ۱۴۰۰ نقش شد؛ پیشکشی به شاه شاهان، امیرالمومنین علی علیه‌السلام @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
. این مسمّط رو بخوانید با هر بیتش‌ هو بکشید... 👇
باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است این همان است که در روی تو لب روی لب است دم کشیدند همه سبزدلان در هیئت چای سادات اگر سبز نباشد عجب است جام من هست کنون مثل دو تا عاشق مست چشمم از باده ی رخساره تو لب به لب است زلف در زلف و نگه در نگهند اهل نظر رفتن و آمدن ما به برت شب به شب است ابرویت حامی فرمان نگاهت شده اند قتل ما را سر کویت سبب اندر سبب است شکر فارس چو تجار برم سوی حجاز فارسی شعر بخوانید که یارم عرب است خَم ابروی تو انگار خُم وارونه است فتحه و ضمه تماما طرب اندر طرب است بوسه از دور دهم نیست اگر پای سفر لب ارادت برساند چو قدم بی ادب است تاک بنشان سر قبرم که مرا روز جزا چشم امید شفاعت به دخیل عنب است رنگ افشاندن ما فرصت ابراز نداشت گرچه هر دیده که عاشق شده فرصت طلب است ذوالفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم پس اولوالعزم ز شمشیر تو یک دم عقب است طفلک اشک چو سر کرد در این تر حالی جای آنست که من جان دهم از سر حالی تو اگر ذوق کنی رنگ فلک میریزد کرک و پر از همه ی خیل ملک میریزد تو اگر سیزده ماه رجب سبزه شوی سیزده بار ز اعداد نمک میریزد دلم از ریخت که افتاده دلم را تو نریز خود به خود چینی ام از رد ترک میریزد دهنت باده "الله معی" مینوشد لب ما ساغر "الله معک" میریزد ذوالفقار تو در آنجا که دهد جولانی سر چنان ریزه شن از چشم الک میریزد من خدا خواندمت از پینه ی پیشانی تو طرح تکفیر مرا در دل شک میریزد ما رسیدیم و بیا ز سر شاخ بچین میوه ها را به لب حوض دل کاخ بچین کن گسیل از پی این سیل سپاهی گاهی سد معبر بنما بر سر راهی گاهی من به ایوان طلای تو محک خواهم زد زرگری نیست کند کفتر چاهی گاهی در مناجات تو من نیز قد افراشته ام می دمد بر لب یک چاه گیاهی گاهی با همه روسیهی زینت رخسار توام می شود خوبی رخ خال سیاهی گاهی ظالم آن نیست که سر را بزند بهر گناه سر زند شه به گدا روی گناهی گاهی آه من رفت نجف تا که طواف تو کند گردبادی شود از شوق تو آهی گاهی در محیطی که کنی سجده به خود زاعجازت بال جبریل بدک نیست به زیراندازت من نه آنم که ز دربار تو سر بردارم صنما کی ز قدوم تو گهر بردارم اعتبار تو به من رفعت دیگر داده می توانم که کلاهی ز قمر بردارم دزد مضمون توام دست مرا گر بزنی دست افتاده به آن دست دگر بردارم شهر را پر کنم از مرحمت تازه تو مثل خاشاک جهان را چو شرر بردارم لن ترانی چو گذاری و ترانی گویی کوه را با همه ضعف کمر بردارم زتو ای شرح قیامت به کجا بگریزم نشد از روز جزا بار سفر بردارم ذوالفقار تو در آنجا که دهد شان نزول سر محال است که دنبال سپر بردارم جلوه آماده ی حسنیم که تکرار کنی آنچه با آینه کردی به دیوار کنی عیدتون مبارک 🌱🌱 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
۱. انتخابات امسال به دور دوم خواهد رفت. ۲. در دوگانهٔ جلیلی-پزشکیان، فقط باید منتظر خروج اسم پزشکیان از صندوق‌ها باشیم. ۳. در دوگانهٔ قالیباف-پزشکیان ممکن است بتوانیم امیدوار باشیم که اسم قالیباف بیرون بیاید. ۴. عقل من می‌گوید اگر می‌خواهیم دوباره به بلایی که سال ۹۲ سرمان آمد، مبتلا نشویم، باید به رأی داد. عکس‌ها، پست اینستاگرامی آقای مرتضی روحانی، مدیرعامل سابق نشر ترجمان، عضو شورای سیاستگذاری ترجمان و سردبیر مجلهٔ باور است. یک توضیح کامل، شفاف و قانع‌کننده. (برای آنان که اهل قانع شدند باشند.) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
«رأی دادن تقلیدی نیست.» كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ... باطل؟ الان خیر. ولی صبر کنید تا صداش در بیاید... گفت فردا بشنوی این بانگ را نعره یا حسرتا وا ویلتا بماند به یادگار از عقل ناقص مصطفا جواهری. هشتم تیرماه ۱۴۰۳ بعدالتحریر: از عمق وجود دلم می‌خواهد که هیچ موقع به این پیام ریپلای نزنم. هیچ موقع... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مجلهٔ مدام
⚠️ تنها سه روز تا اتمام فرصت پیش‌خرید مجله در هفتهٔ آغازین مهلت پیش‌خرید مجله، شما می‌توانید اولین شمارهٔ مدام را با ۱۰درصد تخفیف + ارسال رایگان تهیه کنید! 🇮🇷 پس از اینکه پویش را برای انتخابات تکمیل کردید، به این پویش جهت اضافه کردن یک خریدار به خریداران مدام بپیوندید. 😎✌️ 👈 مدام را از اینجا تهیه کنید. 👉 مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
. یعنی بعد از سه سال، کُدِ چهارمون، نشه هفت؟ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[لذت خستگی شیرین]
هدایت شده از مجلهٔ مدام
📷 بخش سوم گزارش تصویری رونمایی و دورهمی مدام یک (کتاب) مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هدایت شده از مجلهٔ مدام
یک‌شنبه دهم تیر یکی از مهم‌ترین روزهای عمرم بود. خیلی عجیبه؛ ولی ذوقی که برای چاپ شدن مدام داشتم و دارم، از ذوق چاپ شدن رمانم بیشتر بود و هست. رمانی که قرار بود نمایشگاه امسال چاپ بشه و نشد. نمی‌شد که بشه. از آذر پارسال درگیر مدام شدم و چه درگیری خوشمزه‌ای. اگه رمانم امسال چاپ می‌شد، از دو نفر باید تشکر ویژه می‌کردم. «خَش» منتظره که بازنویسی بشه، ولی مدام چاپ شد. بالاخره چاپ شد و حالا، همین امروز وقتشه که من از دو نفر تشکر کنم... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به بهانهٔ رونمایی اولین شمارهٔ مدام. اولین باری که من به فکر کتاب نوشتن افتادم هشت سالم بود. تابستان اول دبستان به دوم دبستان. مثل تمام‌ وقت‌هایی که با موضوع مبهمی روبرو می‌شدم، رفتم پیش بابا. گفتم: «می‌خوام کتاب بنویسم.» بابا گفتند: «خیلی خوبه. بنویس حتما.» گفتم: «خب چجوری بقیه بخونن؟» بابا گفتن: «چاپش می‌کنیم.» و من شروع به نوشتن اولین کتابم کردم... من با حمایت‌های همیشگی بابا بود که ذوق نوشتن پیدا کردم. به «بده انشات رو بخونم» های بابا، به «پس اون روزنامهٔ خونوادگی که قرار بود بنویسی چی شد؟» پرسیدن بابا، به «چه کاریکلماتور بانمکی نوشتی مصطفا!»، به «یادت نره که مجلهٔ دوست رو از دکه بخری»، به «بریم کانون پرورش؟»، به «همشهری جوان انگار مجلهٔ خوبیه و پیشنهاد می‌کنم بخونی» و به خیلی از حواس‌جمعی‌ها و سوق‌دادن‌های بابا بود که نوشتن را انتخاب کردم. من بدون بابا، خیلی بی پشتوانه‌ام. اگر پدری کردن‌های بابا نبود، محال بود یک روزی اسم من جلوی «سردبیر:» ِ یک مجلهٔ مهم ادبی بیاید. بابا! من همیشه دست‌بوس شمام. سایه‌تون کم نشه از سرم. و لطفا بازم تشویقم کنید... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به بهانهٔ رونمایی اولین شمارهٔ مدام. مدت‌ها بود که مطالعه را کنار گذاشته بودم. تو دوباره کتاب‌خوانم کردی. با آرنج به شکمم کوبیدی که: «خجالت نمی‌کشی کتاب نمی‌خونی؟!» و هُلم دادی سمت نویسندگی. تک‌تک متن‌هایی که خیلی‌هایشان پرت‌وپلا بود را خواندی و ایراد گرفتی و تحسینم کردی. با اولین تشویق رضا جوان آراسته که روی متنم گذاشت، پابه‌پایم ذوق کردی. برای نوشتن طرح رمان و مسابقهٔ صاد، حمایتم کردی و زمان نوشتنش هم پایان‌نامه را از من گرفتی که من کامل مشغول رمان باشم. برای داستان‌هایم اسم پیشنهاد می‌دادی. تعریف و تمجید سیداحمد از «ترقوه» را که شنیدی چشم‌هایت برق زد، کرورکرور کتاب خریدن‌هایم را همراهی کردی و فقط خندیدی. در سخت‌ترین روزهای سال گذشته، آخ نگفتی و فقط حمایت کردی. شش ماه گذشته، برای مدام دلسوزی کردی و حرص خوردم و حرص خوردی و شاد شدم و شاد شدی. تمام تعطیلات رسمی و غیر رسمی چند هفتهٔ قبل که پیشت نبودم و دفتر مجله بودم، یک‌بار هم شکایت نکردی. پرستو! فقط من می‌دونم که اگه حمایت‌های این سال‌های تو نبود، من یه قاب دیگه‌ای از خودم داشتم. یک قاب زشت و خاکستری. ولی تو رنگ دادی به من. چاکرتم؛ و قدردان زحمات و حمایت‌های تو. که نمی‌دونم چجوری باید جبران‌شون کنم. بمونی برام همیشه. که زندگی بدون تو نمی‌شه :)) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یکی داره رئیس‌جمهورمون می‌شه که ظریف توی عکس براش شاخ می‌ذاره. گفت فردا بشنوی این بانگ را... جا داره در بامداد شانزدهم تیر، یه تشکر هم بکنیم از شورای نگهبان با دست‌پخت لذیذ و دلچسب و فراموش‌نشدنی‌شون. 😘🤌