هدایت شده از | نَسک |
#نفر_چهارم:
ما شما را داریم. شما که پول لازم ندارید، ما پول لازمیم. داشتید هم من یک پاپاسی توی این آهن ها نمیانداختم این آخوندها همهش را میزنند به جیب. محض آن مورد که برایم جور کردهای الان اینجایم. تو ادم خوبی هستی سید. ولی حاضرم سر به تن آدم های دورت نباشد. عوقم میگیرد ازشان. سر شما را هم شیره مالیدند...
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_ششم:
آن هفته که آمدیم برای مهلا اسلایم خریدید. امروز نوبت من است. مامان! یک لحظه دعا نخوان. اصلا مگر شما نمیگفتید وقتی حرف میزنم به چشمانم نگاه کنید؟ خب من دارم حرف میزنم دیگر. مامان! با شمام. امیرعلی یک ماه است خریده. جنسش خوب است. به بابا هم گفتم گفت میخرد. بخر دیگه مادر. من قهوهایش را میخواهم. رنگ ساعت بابا. برای امیر علی قرمز است. مرد عنکبوتی هم دارد. مامان! اصلا گوش میکنید؟ مامان!
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_هفتم
هم من دخیلت شدم هم شوهر بیچارهام. نمیداند از چه برزخم فقط با من آمده. مشاور گفته به پدرش نگو خوب میشود. عکس پروفایلش را نگویم هم میبیند دیگر. ببیند عکس این دختر پتیاره را گذاشته شر به پا میکند. پریشب گفتم توی اتاقش خواب است. نبود. وقتی آمد چشماش میسوخت. فحش میداد میگفت گاز زدند. دست خودم نبودها. یکباره گفتم کاش میکشتنت راحت میشدم. فرداش پیشانیاش را بوسیدم. گفتم تو را سید به ما داده. پدرت پیاز فروخته به مردم من شیرت دادم. تو خجالت نمیکشی بند این دخترک هزار کاره شدی؟ میگفت امشب باید بروم چلهم است. به عباس گفتم با دوستاش رفته ست قم.
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_نهم
امینیه را زیر و رو کردیم. تو بگو یک خانه شصت هفتاد متری باشد. پایم را کردم توی یک کفش که حسن پول جمع کند از اینجا برویم. همسایه بالاییمان مالاخولیایی است. دیوانه است مریض است. مصطفی میرود توی حیاط دوچرخه سواری آنهم هفت هشت غروب، هفته پیش دنبالش کرد دست بچه را گاز گرفت. حسن میگوید صبر کن خانم صبر کن. چه صبری. صبرم طاق شده باباجان. پسرم را که از سر راه نیاوردم عین سگ پاچهش را بگیرد. فکر کن؟!! پسر گنده از استرس شاشش را توی شلوارش زد چرا؟ چون این آقا شیفت بود میخواسته استراحت کند صدای چرخ دوچرخه میرسیده به گوشش. ای بمیری از صدای دوچرخه. پسر من را گاز گرفته سید. حسن باز میگوید صبر کن صبر چی؟ کشک چی؟
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_یازدهم
صدای گریه کودکی نوپا
چنگ میاندازد به قیطونهای گره خورده چادر نگین دار مادرش.
_گرسنهست بچه.
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_دوازدهم
یا سَیِّدی یَا بنَ رَسُولِ اللهِ
اَنَا العارِفُ بِحَقِّکَ
اَتَیتُکَ مُستَجیراً بِذِمَّتِکَ
آمده ام در پناه و امان تو باشم.
قاصِداً اِلی حَرَمِکَ
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_سیزدهم
تولد آرمان است. با صدو شصت تومان همین دور حرم گشتم. یک پیجامه خریدم. آقا سخت پسند است. حالا خدا کند نگوید چرا یاسی خریدی. با تیشرت توسیاش ست میشود. بابا اون ستها که دیدی هفتصد تومان پولش بود...
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_چهاردهم
منتظر آرشم. آن بیرون انار فروش هیز نگاه میکرد، آمدم توی حیاط.
قرار است با موتور بیاید. گوشَت را بیاور، امشب چهلم است. باید شعار بدهیم.
هدایت شده از | نَسک |
#نفر_پانزدهم
سنگین شده است. وزنم را آوردم پایین از کمر درد. دوازده سال پسر یک جا بنشیند بی حرکت میدانی چقدر تپل میشود؟ نوش جانش البته. دلم برای مادرش داغ است. دیروز میگفت وقت تعویض ببخشید نمیتوانم یک پایش را هم بلند کنم. میگفت افتادم به گریه، امیر بی اختیار خودش را خیس کرد. رو زد به زن همسایه.
نمیشود که به طفل معصوم غذا ندهیم...