eitaa logo
[ هُرنو ]
938 دنبال‌کننده
836 عکس
54 ویدیو
118 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از | نَسک |
سرکار خانم امینه فرجی آیا حاضرید به صداق معلوم و مهریه معین، شما را به عقد دائم آقای مجید احمدی در بیاورم؟
هدایت شده از | نَسک |
امینیه را زیر و رو کردیم. تو بگو یک خانه شصت هفتاد متری باشد. پایم را کردم توی یک کفش که حسن پول جمع کند از اینجا برویم. همسایه بالاییمان مالاخولیایی است. دیوانه است مریض است. مصطفی میرود توی حیاط دوچرخه سواری آن‌هم هفت هشت غروب، هفته پیش دنبالش کرد دست بچه را گاز گرفت. حسن می‌گوید صبر کن خانم صبر کن. چه صبری‌. صبرم طاق شده باباجان. پسرم را که از سر راه نیاوردم عین سگ پاچه‌ش را بگیرد. فکر کن؟!! پسر گنده از استرس شاشش را توی شلوارش زد چرا؟ چون این آقا شیفت بود می‌خواسته استراحت کند صدای چرخ دوچرخه می‌رسیده به گوشش. ای بمیری از صدای دوچرخه. پسر من را گاز گرفته سید. حسن باز میگوید صبر کن صبر چی؟ کشک چی؟
هدایت شده از | نَسک |
به رویم نیاور. فنر دست دو انداختم روی موتور مشتری امروز. به رویم نیاور سید. الان برای چیز دیگری اینجام.
هدایت شده از | نَسک |
صدای گریه کودکی نوپا چنگ می‌اندازد به قیطون‌های گره خورده چادر نگین دار مادرش. _گرسنه‌ست بچه.
هدایت شده از | نَسک |
یا سَیِّدی یَا بنَ رَسُولِ اللهِ اَنَا العارِفُ بِحَقِّکَ اَتَیتُکَ مُستَجیراً بِذِمَّتِکَ آمده ام در پناه و امان تو باشم. قاصِداً اِلی حَرَمِکَ
هدایت شده از | نَسک |
تولد آرمان است. با صدو شصت تومان همین دور حرم گشتم. یک پیجامه خریدم. آقا سخت پسند است. حالا خدا کند نگوید چرا یاسی خریدی. با تیشرت توسی‌اش ست میشود. بابا اون ست‌ها که دیدی هفتصد تومان پولش بود...
هدایت شده از | نَسک |
منتظر آرشم. آن بیرون انار فروش هیز نگاه میکرد، آمدم توی حیاط. قرار است با موتور بیاید. گوشَت را بیاور، امشب چهلم است. باید شعار بدهیم.
هدایت شده از | نَسک |
سنگین شده‌ است. وزنم را آوردم پایین از کمر درد. دوازده سال پسر یک جا بنشیند بی حرکت میدانی چقدر تپل میشود؟ نوش جانش البته. دلم برای مادرش داغ است. دیروز میگفت وقت تعویض ببخشید نمیتوانم یک پایش را هم بلند کنم. میگفت افتادم به گریه، امیر بی اختیار خودش را خیس کرد. رو زد به زن همسایه. نمیشود که به طفل معصوم غذا ندهیم...
هدایت شده از | نَسک |
____________________________________ صدای تیر صدای تیر صدای تیر این آدم‌ها دیگر نیستند.
و تو امید آدمی را فروپاشی. برای همیشه او را در می‌ربایی و می‌رود: سیمای او دگرگونه گردانی، و روانه‌اش کنی. پسرانش به عزت رسند، و او را از آن حدیثی نه؛ یا به خفت درافتند و آنش خبر نه. اما گوشت تن او دردگین است، و جان او در مویه و ماتم... 📚 باب چهاردهم @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
خالصانه‌ترین حس بشری، زمانی است که کسی درمی‌آید. حسی رنج‌بار که روانت را جریحه‌دار می‌کند چون با خودِ انسانی‌ات روبرو می‌شوی، لخت‌وعور و عاری از هر تظاهر و تمدنی. 📚 ص ۳۶۰ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مغزم از خوندن و اتمام این کتاب داغه! پووووووف!