eitaa logo
🌹ضیافتِ اندیشهِ ولایت
122 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
17 فایل
با سلام؛ این کانال در صدد ادای دِین به آرمانهای انقلاب اسلامی و برداشتن گامی هر چند کوچک در راستای تبیین وقایع و حقایق و ترویج گفتمان رهبری است. درصورت تمایل میتوانید از طریق #آدرس_زیر وارد شوید. 🙏🌹🙏 👇👇👇👇👇
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ضیافتِ اندیشهِ ولایت
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین «علیه السلام» ‼️«او یکی از شجاعان کم نظیرِ میدان نبرد بود، گویی از عملیات و شهادت ترسی به دل راه نداشت». ✋باسلام 🌹 مصادف با سالروز عروج عارفانه و شهادت رزمنده شجاع جبهه ها، شهیدِ زنده یاد عباس چکشی و دیگر همرزمانش می باشد. 🌹 دهم خرداد ۱۳۳۵، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ابوالحسن و مادرش ربابه نام داشت. برخوردار از هنر نجاری و شیشه بری زبردست بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم خرداد ۱۳۶۵ در عملیات حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. ❗️کوچه ی «صاحب علم» خیابان سعدی بروجرد، رشد و نمو عباس را به نظاره نشست و عباس خیره در پرواز پرندگان چشمان کنجکاوش را به آبی آسمان پیوند زد. او همزمان با تحصیل، در شیشه بری پدر نیز مشغول به کار شد. با ورود به سن هجده سالگی خود را برای سربازی آماده کرد. جاذبه ی ارتش او را به سوی خود کشاند. بنابراین تصمیم گرفت وارد نظام شود اما دیری نپاید که آموزش‌های آن را با آموزه های دینی و باورهای اعتقادی خود مغایر دید و از ادامه‌ی خدمت منصرف شد. نیروهای امنیتی که از عقیده وی و دلیل انصرافش آگاه بودند. تعقیبش می‌کردند. این تعقیب‌ها گاه به بازداشت وی منجر می‌شد ولی چون مدرکی علیه او نمی‌یافتند. ناگزیر آزادش می‌کردند. 🎤خاطرات صدیقه قره سواری (از بستگان همسر شهید) درست به خاطر دارم که خداوند تازه وحید را به آنها داده بود. سه روز از زایمان دخترعمویم، همسر شهید، گذشته بود. عباس آقا میخواست به جبهه برود. ساک و وسایلش را آماده کرده بود. لباس رزم بر تن داشت هنگام خداحافظی اشک در چشمانش حلقه زده بود. سعید و وحید را غرق در بوسه کرد. یک اسکناس ده تومانی نیز در دست نوزاد نورسیده گذاشت و خطاب به همسرش گفت: «بچه ها را به تو میسپارم. خوب تربیتشون کن. مراقب خودت هم باش»! این آخرین جمله هایی بود که به همسرش زد. برخاست و به راه افتاد در حالی که مهمان تازه وارد کوچولویش را سیر ندیده بود. این اولین و آخرین دیدار یک پدر جوان با طفل شیرخوارش بود. آن زمان بود. پدر تازه رفته بود و او در حیاط داشت بازی می کرد. شاید هنوز پدرش از خم کوچه نگذشته بود که دیدیم تکه چوبی را که پارچه سیاهی رویش بسته بود و می گفت: «شهیدان زنده اند، الله اکبر به خون آغشته اند، الله اکبر» مادر شهید داد زد و گفت: «این حرف رو نزن بابات تازه رفته جبهه»، سعید ساکت شد!، ولی همه ی ما این را نشانه ی حادثه ای می دانستیم. حدود دوازده روز بعد آن حادثه روی داد. عباس آقا در عملیات حاج عمران شهید شد. 🎤خاطرات عبدالحمید احمدزاده (دوست شهید) دو هفته قبل از اعزامش بود که آمد در مغازه تا بند پوتین بخرد. نیم ساعتی با هم حرف زدیم. خیلی صمیمی و خوشحال و سرحال بود. آن روز تکیه کلامش شده بود: «الحمدالله، شکر». با محبت بود و بذله گویی می کرد. وقتی بند پوتین را به او دادم. می خواستم پولش را نگیرم. با لبخند گفت: «پولت رو بگیر والا از دستت میره» و بعد ادامه داد: به زودی میگن: «این گل پرپرشده، عباس پرپرشده، عباس شیشه بر پرپر شده »، بعد با خنده خداحافظی کرد و رفت. 🎤خاطرات استاد علی احمد امیرسرداری (دوست شهید) سال پنجاه و هفت بود. هنوز به بیست و دوم بهمن نرسیده بودیم و پیروزی انقلاب علنی نشده بود. در منزل یکی از آشنایان جوانی را دیدم که هم سن آن روزهای خودم بود داشت شیشه ها را اندازه می گرفت و روی در و پنجره ها نصب می کرد. دوستم، آقای غلامرضا امینی، که بعدها در جنگ تحمیلی جانباز شد، بحث مبارزه با حکومت شاهنشاهی را پیش کشید. من که آن جوان برایم ناشناس بود در صحبت کردن احتیاط می کردم. آقای امینی متوجه موضوع شد و گفت: «ما نوارهای آقا را (امام خمینی (ره) از ایشان می گیریم». پی بردم که او هم انقلابی است. اسمش را از دوستم پرسیدم. گفت: «آقای عباس چکشی» بعدا از طریق آقایان دکتر مهرعلیزاده و استاد روشنکار، با آقای چکشی دوست شدم. این دوستی به رفت و آمد خانوادگی تبدیل شد. هنگامی که پدر شهید به رحمت خدا رفت. ایشان در منطقه بودند در مراسم فاتحه دیدمش. گفت: «برای فاتحه پدرم اومدم مرخصی» زیاد نماند. سریع به جبهه برگشت. او جزء ورزشکاران خوب شهر بود. تا ایشان زنده بود. تیم دوچرخه سواری بروجرد خیلی رونق داشت. تیم موفقی بود و در کشور برای خودش موقعیتی داشت. شهید چکشی از جمله ی کسانی بود که تعاونی شیشه بران شهر را تشکیل داد و خود به سرپرستی آن برگزیده شد - و تا زمانی که این مسئولیت را به عهده داشت، در آن شرایطی که شیشه با کمبود زیادی مواجه بود - به کسی اجازه سوءاستفاده یا اجحاف در حق مردم را نداد. 🎤خاطرات حمید مرادی (همرزم شهید) یکی از شجاعان میدان نبرد بود. از عملیات و شهادت ترسی به دل نداشت و بسیار شوخ و بذله گو بود.
🌹ضیافتِ اندیشهِ ولایت
تکیه کلامش در بیشتر مواقع این بود: «خداوند عالم رحمت کند» بچه ها را سرحال می آورد به آنها روحیه می‌داد. به نظر من انسانی والامقام و ارزشمند بود. 📜بخشی از ی شهید: «همسر عزیزم، ای مهربان و ای سنگ صبورم. من راهم را با چشمان باز انتخاب نموده ام. اگر شهید شدم وصیتم این است که گریه و زاری سر ندهی، بلکه گل سرخی به سینه ات بزن چرا که پرچم مزار رهبرمان حسین (ع) سرخ است. و را به خوبی مراقبت کن که اینها على اصغرهای زمان ما هستند. 🙏🌹 شادی روح مطهرش با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پدر خانم شهید خدایی: ❗اون از خودش نبود، . ‼️ ولله قسم میخورم یک بار هم را با ماشین اداره نرسوند مدرسه، او خانه نداشت و بود. 💖 هر وقت صحبت از می‌شد، می‌گفت ... <><><><><><><> ✍️ .... 🤔 در اختیارش پراید بود. در کوچه های شرق تهران آسمانی شد. 😔 مادر و همسرش بودند. 😳 از سفره انقلاب ۵ بود. 😭 نگاه غمبار مادر و همسرش دل هر انسان با وجدانی را می سوزاند. 🤲 هرکس اینهمه مظلومیت را نمی بیند؛ که ننویسد بر فرزندان مظلوم چه گذشت؟!!!
🌹 در ، گرامی باد یاد و خاطره شهیدان حماسه آفرین دفاع مقدس، بویژه فرمانده شجاع مقاومت خرمشهر و اولین روحانی شهید دفاع مقدس، حجت الاسلام طبع قنوتی 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛ 🌹 روز مقاومت و پایداری، 💖 روز گرامی باد. 🌹💖🌹💖🌹💖🌹
🔰 حدیث نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی. ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ 🔸 قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ» | نهج‌البلاغه، نامه پنجم. 🔻 امام علی (ع): «همانا پست و مسئولیت، برای تو وسیله آب و نان نیست؛ بلکه امانتی در گردن تو است.»
🔸چند ماه پیش یه ساختمون مسکونی ۱۳ طبقه توی امریکا شبانه فروریخت و ۱۰۰ نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند . 😔 کشته شدن مردم چه در امریکا، چه در ایران و چه در هرجای دیگه، خیلی ناراحت کننده است. 🤔 ولی هیچ جا مثل ایران نمیبینیم که سر یه حادثه این همه " جمع بشن و از خون مردم ایران کنن!