این کتاب نامیرا شخصیت خیلی زیاد داره، من دو سه تا شخصیت رو میخوام معرفی کنم و برم جلو، که در پیام اول دیدید
۱_عمروبن حجاج مذحجی، بزرگ و رئیس قبیله شجاع مذحج هست، از محبین اهل بیت و بزرگان کوفه که به امام حسین نامه نوشتن بیاد علیه یزید قیام کنن
۲_شبث بن ربعی هم از بزرگان کوفه و از دوستداران اهل بیت مثل عمروبن حجاج
۳_عبدالله بن عمیر کلبی از بزرگان قبیله بنی کلب که به اهل بیت ارادت داره ولی حکومت معاویه و یزید هم قبول داره و اونارو امیرالمومنین میدونه، از لحاظ شجاعت و جنگآوری خیلی خفنه، بخاطر همین عمروبن حجاج سفر کرده به بنی کلب راضیش کنه به جمع اونا بپیونده تا علیه یزید قیام کنن،
و ادامه داستان.....
من با زحمت دارم قسمت هایی که این سه شخصیت هستن رو جدا میکنم براتون میگذارما، خدایی بخونید
مهمانان #عبدالله_بن_عمیر در اتاق گرداگرد نشسته بودند. #عمروبنحجاج پارچهپیچی را باز کرد و شمشیر هدیهی عبدالله را بیرون آورد و آن را به همه نشان داد و بعد رو به عبدالله گرفت و گفت: این شمشیر را می شناسی؟»
عبدالله فکر کرد. گفت:
غنیمت دیلمان بود؟ عمرو گفت: «قسطنطنیه!»
عبدالله گفت: «ها! از آن سردار دلیری که ابو ایوب انصاری به دست او به شهادت رسید و تو او را از پای درآوردی.
عمرو گفت: «خوب به یاد آوردی!»
عبدالله گفت: «در آن جنگ یزیدبن معاویه فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.»
#شبثبنربعی گفت: «یزید؟! او در تمام روزهای جنگ در خیمهی خویش با ام كلثوم (همسرش) مشغول بود و کباب بره به دندان می کشید
عبدالله دلگیر به شبث نگاه کرد. عمرو که نمی خواست احساسات عبدالله با حرف شبث تحریک شود، سریع شمشیر را به عبدالله داد. عمرو گفت:
و حالا این شمشیر را برای سر سلامتی بهترین دوست و همراهم در جنگ های جهادی، هدیه می کنم.
عبدالله گفت: «تو در نیکی و دوستی بر من سبقت گرفتی!» بعد با تردید به شبث و بعد به عمرو نگاه کرد و گفت: اما من در مقابل، هدیهی درخوری ندارم که جبران کنم.»
شبث گفت: «جبران تو تصمیم توست در امر مهمی که همهی بزرگان كوفه در آن اتفاق کرده اند.»
عمرو گفت: تو بهتر از همه می دانی که معاویه در سالهای خلافتش پیوسته کوفیان را تحقیر کرد و خزانه را به شام برد و مخالفانش را از میان برداشت تا پس از مرگش سلطنت خویش را به یزید واگذارد.»
شبث گفت: او حق نداشت به رسم پادشاهان، بعد از خود جانشین و ولیعهد تعیین کند و همه را به اطاعت از او وادارد
عبدالله شمشیر را زمین گذاشت و تلخ خندی زد. گفت: پیش از این هم حسن بن علی جانشین پدر شد. اگر این کار خلاف سنت رسول خدا بود، هرگز علی بن ابی طالب چنین نمی کرد
شبث گفت: على فرزندش را جانشین خود نکرد، مردم خود گرد حسن جمع شدند و با او بیعت کردند.
عبدالله گفت: «الان هم مردم، خود با یزید بیعت کرده اند.»
عمرو گفت: «مردم شام آری! اما بزرگان کوفه و مکه و مدینه بیعت نکردند.»
شبث گفت: «و حسین بن علی با همه ی خاندانش از مدینه به مکه پناه برده تا با یزید بیعت نکند.»
عمرو گفت: «عبدالله بن زبیر و ابن عباس و عبدالله بن عمر نیز بیعت نکردند. ما چگونه بیعت کنیم، در حالی که معاویه و یزید بیشترین ستم را بر کوفیان روا داشته اند؟!»
عبدالله با تأسف گفت: از این سخنان بوی شقاق و فتنه بلند است.»
عمرو گفت: «سال ها از فتنه های معاویه رنج بردیم و سکوت کردیم. غنائم فتح ارمنستان چه شد؟ خراج کوفیان کجاست؟ مردان بزرگی چون حجربن عدی را چه کسی کشت؟
«ما می گوییم وقتی حسین بن علی در میان ماست، فرزند معاویه را چه به حکومت؟!»
ادامه دارد....
#نامیرا (قسمت دوم)
@HoseinDarabi
اصلا قسمت اول رو نمیخواد بخونید، همین قسمت دوم بعلاوه پیام قبلش که ۳ شخصیت اصلی داستان رو بخونید
داشتم آمار طلاق رو میدیدم یه نکته جالب به ذهنم رسید. آمار طلاق در جنوب تهران حدودا ۲۵ درصده و در مناطق بالای تهران که وضعیت مالی بهتری دارن حدودا ۵۰ درصده.
به دختر پسرهای بالا شهری میخواستم بگم:
آقا ۵۰ درصد احتمال داره طلاق بگیری
یعنی اگر دو تا جشن عروسی تو بالاشهر رو در نظر بگیری، یکیش چند ماه بعد طلاق میگیرن به امید خدا😐
حالا نیاید بگید من و داداشم یا خواهرم ازدواج کردیم هیچکدوممونم طلاق نگرفتیم، این احتماله، شما طلاق نگرفتید ، دو تا طلاق تو محله بغلی اتفاق افتاده. یعنی شما هزار تا ازدواج رو در نظر بگیری ۵۰۰ تاش به طلاق منجر میشه.
🔻خب حالا که اینطوریه، اصلا بهصرفه نیست که سالن چندمیلیونی بگیری پونصد نفرو شام بدی، بعد طلاق بگیری، تازه بعد طلاقتون هم کلی حرف میزنن پشتتون. پیشنهاد ما اینه که فقط کارت عروسی بدید به اقوام و توش آمار طلاق رو مرقوم فرمایید، و بگید چون احتمالش زیاده طلاق بگیرید در همین حد بسنده میکنیم. ولی اگر هدیهای دارید به فرستنده کارت دعوت بدید به ما برسونن، البته اونا هم احتمالا با همین استدلال که احتمالا طلاق میگیرید تُف هم کف دست حامل کارت نمیندازن.
🔻یا چه دلیلی داره بری آتلیه؟ وقتی قراره چند وقت دیگه همه عکسهای خاکبرسری ضایعتون رو پاره کنید و حالتون از هم بههم بخوره؟ خب چرا دهها میلیون پول آتلیه و باغ و کوفت و زهرمار میدید؟ آیا نمیدانید که به زودی مجرد خواهید شد؟
🔻آقا پسر بالا شهری، تو به احتمال ۵۰درصد زندگیات میپوکه، چرا جوگیر میشی چندصد سکه مهریه رو قبول میکنی؟ چرا نمیفهمی؟ بِفهم نَفهم
🔻دختر خانم بالاشهری، تو به احتمال یکدوم (۱/۲) زندگی مشترکت دیری نمیپاید، چرا جهیزیه خفن و کامل میگیری؟ یه زیرانداز با یه پیکنیک بذار تو خونه با چهارتا ظرف و قابلمه همین کافیه، تلوزیونم نمیخواد ببینی چون یا داره جومونگ نشون میده یا یوزارسیف یا اخبار داره میگه همه جا بحران و آشوبه و فقط ایران خوبه😃، اگرم خواستی ببینی، از موبایل پخش زنده ببینید، اگه طلاق نگرفتید آروم آروم جهیزیه بگیرید و کاملش کنید
بهمین ترتیب از خرجهای اضافی دیگر جلوگیری کنید. همچنین از رسمهای غلط. این طرح پیشنهادی رو میخوام تقدیم به دولت کنم، فکر کنم در مهار تورم، نقدینگی و بالارفتن سکه و ارز کمکش کنه.😁
⬅️ ولی واقعا آمار طلاق خیلی نگران کنندس، دلیلش اینه که عروس دامادا بدون آگاهی میرن سر زندگی، هیچی بلد نیستن، نه خودشون رفتن دنبالش نه والدین یادشون دادن، چون والدین خودشونم بلد نیستن، مدرسه و دانشگاه هم که هیچی، دانش آموز و دانشجو ۱۵ سال درس میخونه، تو صدتا کتابی که میخونه دوتا کتاب آموزشهای مهارتهای زندگی پیدا نمیشه کرد، ولی تا دلتون بخواد کتاب های شرّو وِر به خورد بچهها میدن که به هیچ دردشون نمیخوره
#رسم_های_غلط (قسمت۷ _ عدم آگاهی)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
#عبدالله_بن_عمیر گفت: از نویسندگان نامه به حسینبنعلی، دیگر چه کسانی هستند؟
#عمروبنحجاج گفت: رفاعة بن شداد، حبیببنمظاهر، مسیب بن نجبه، مختار و دیگران.
مختار؟! عمرو گفت: «بله، مختاربن ابی عبیده. داماد نعمان امیر کوفه » عبدالله گفت: «اینان چگونه در یک جا جمع شده اند
عمرو گفت: همه یکدل شده اند و اختلافات خویش را کنار گذاشته اند.»
شبث گفت: «تو نیز مایه ی شرف و عزت بنی کلب هستی و اگر با بزرگان کوفه همراه شوی و به حسین نامه بنویسی، مردان بنی کلب به تو اقتدا می کنند و از پیمان خویش با بنی امیه چشم می پوشند.
عمرو گفت: «دیر نیست که فرزند رسول خدا با سپاهی از مردان کوفه بر یزید غلبه کند و عزت و شرف را به ما باز گرداند.
شبث گفت: تصمیم های بزرگ، برازنده ی مردان بزرگ است که اگر در آن تأخیر کنند، شاید هرگز فرصت جبران نیابند
همه بیصبرانه منتظر پاسخ عبدالله بودند، عبدالله گفت:
هنوز زخم های گذشته التیام نیافته، می خواهید زخمهای تازه بر پیکر مسلمین وارد کنید. بعد رو به عمرو کرد و گفت: در جنگ مازندران به خاطر داری که مردم آن سرزمین برای دیدن یک نفر از صحابهی رسول خدا، چگونه بی تابی می کردند و از یکدیگر سبقت می گرفتند؟! در فارس نیز مردم تازه مسلمان شده به یک سلمان فارسی که صحابهی رسول خدا بود، چنان خشنودند و به خود میبالند که عرب از رسول خدا آن قدر خشنود نیست.»
شبث گفت: «ما نیز فرزند رسول خدا را به کوفه خواندیم تا هدایتمان کند و ما را از ستم بنی امیه برهاند.»
عبدالله گفت: «از کدام ستم میگویی، از یزید؟ او که تازه خلیفه است و هنوز کاری نکرده، از معاویه می گویید که او را نزدیکترین صحابی رسول خدا به حکومت شام گماشت و در دوران خلافت خویش نیز چنان مشرکان را ذلیل کرد که هنوز هم رومیان از شنیدن نام سپاه شام برخویش میلرزند! یقین داشته باشید که چه شام ضعیف شود، چه کوفه، آنکه بهره اش را می برد رومیان هستند، نه مسلمانان.
در همین حال، صدای اذان بلند شد.
در میان راه مسجد بنی کلب عبدالله گفت: «یقین بدانید که حسین پاسخی به شما نخواهد داد و هرگز بر یزیدبن معاویه خروج نخواهد کرد.»......
عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی پیشاپیش یارانشان سوار بر اسب آهسته درحال برگشت به کوفه بودند. انگار هر دو در سکوتی سرد به سخنان عبدالله میاندیشیدند. شبث گفت:
عبدالله سالهاست که از خزانه ی شام ارتزاق می کند. حق دارد از حکومت یزید دفاع کند. ما نباید از او چنین درخواستی می کردیم
عمرو گفت: بعد از جنگ قسطنطنیه من به کوفه بازگشتم، اما عبدالله به فارس رفت و من نمیدانستم که در این چند سال این قدر تغییر کرده است او عبدالله آن سال ها نیست.» ادامه دارد...
#نامیرا (قسمت سوم)
@HoseinDarabi
#عمروبنحجاج آشفته و نگران وارد خانه شد. یکراست به اتاقی رفت و سرگردان به دور خود چرخید. ام سليمه وارد اتاق شد. آشفتگی عمرو را دریافت. پرسید:
چه شده عمرو... اتفاقی در کوفه افتاده؟» عمرو عصبی بود. گفت: نه... کاسه ای آب بیاور
ام سليمه گفت: من باور کنم که هیچ اتفاقی نیافتاده؟ پس آشفتگی تو از چیست؟
عمرو گفت: چون هیچ اتفاقی نیافتاده.. آخرین پیک های کوفه از مکه باز گشته اند، اما پاسخی از سوی حسین بن علی دریافت نکرده اند. فقط نامه ها را گرفته و آنها را راهی کرده؛ همین!»
.
.
سواری در گذرهای اصلی کوفه به تاخت می رفت. از چند گذر عبور کرد و جلو در خانه ی #شبثبنربعی که رو به باغ بزرگی داشت، ایستاد. لختی دوروبر را نگاه کرد و وارد خانه شد. شبث بن ربعی از در خانه بیرون آمده و سوار به او سلام کرد و خبری به او رساند. شبث از شنیدن خبر، چهره اش باز شد. چیزی به سوار گفت و خود به خانه بازگشت. سوار برگشت و بر اسب نشست و از کوچه پس کوچه های کوفه با عجله گذشت.
در مقابل خانه ی عمرو بن حجاج ایستاد پیاده شد و در زد.
سلام به عمروبن حجاج!
سلام به بنده خدا! مسلم بن عقیل از سوی حسین بن علی به کوفه وارد شده و می خواهد بی آنکه شهر شلوغ شود، با بزرگان کوفه دیدار کند و پیغام حسین بن علی را به آنان برساند.، عمرو از شادی دست به سوی آسمان بلند کرد.
خدای را شکر که دل حسین بن علی را به دعوت کوفیان نرم کرد و او را وسیله پیروزی ما بر دشمنان قرار داد.
بعد رو به سوار پرسید: اکنون مسلم بن عقیل کجاست؟
سوار گفت: در خانه ی مختار! اما گفتند که شبانه بیایید که رفت و آمدها آشکار نباشد
همان شب، عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی، در حالی که مراقب اطراف بودند، به سمت خانه ی مختار می رفتند. شبث گفت:
مختار چگونه از ورود مسلم بن عقیل باخبر شده که او را به خانه ی خود برده است؟
عمرو گفت: «شاید حسین بن علی به او سفارش کرده که به خانه ی مختار برود.»
شبث گفت: «باید هر طور شده مسلم را به خانه ی خود بیاورم؛ یا خانهی تو، مختار از حضور مسلم در خانه اش بیشترین بهره راخواهد برد.»
عمرو گفت: «همین که حسین بن علی پاسخ نامه هایمان را داده باید خدا را شکر کنیم. چه فرقی می کند مسلم به خانه ی چه کسی رفته باشد.
در گذر بعدی به در خانه ی مختار رسیدند. عمرو بی درنگ در زد.
لحظه ای بعد غلام مختار در را باز کرد. عمرو و شبث وارد خانه شدند. حیاط بزرگ بود؛ با چند درخت نخل و اصطبل و چند اسب در گوشه ی حیاط. با راهنمایی غلام وارد ساختمان شدند. مختار و چند نفر دیگر، از جمله هانیبنعروه و ابوثمامهصائدی در اتاق حضور داشتند.
مسلم بن عقیل با دیدن عمرو برخاست. بقیه نیز بلند شدند. عمرو گرم آغوش باز کرد. سلام بر مسلم بن عقیل، به کوفه خوش آمدی!» سلام بر بزرگ مذحج، عمروبن حجاج، مسلم سپس شبث را گرم در آغوش گرفت. شبث گفت:
به کوفه خوش آمدی، ورود تو همه ی بزرگان کوفه را از نگرانی به در آورد و انتظارها به پایان رسید.»
مسلم آنها را نزد خود نشاند.....ادامه دارد
#نامیرا (قسمت چهارم)
@Hoseindarabi
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل نهضت سید الشهدا (قسمت اول)
آیت الله جوادی آملی
@HoseinDarabi
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلوک عاشورایی (قسمت اول)
درس های مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی
حق و باطل در نهضت امام حسین(ع)
@HoseinDarabi
👆این دوتا سخنرانی از رادیو معارف پخش میشه، بسیار عالیه یا از رادیو معارف دنبال کنید و اگر نتونستید حتما دانلود کنید گوش بدید، چون اگر این اطلاعات رو از فلسفه قیام عاشورا ندونیم خیلی عقب میمونیم.
🔻برنامه آیت الله جوادی هرشب ساعت ۲۱.۲۰ تکرارش ۶ صبح فرداش
🔻برنامه آیت الله مجتبی تهرانی هرشب ۲۳.۳۰
(رادیو معارف، موج FM ردیف ۹۶مگاهرتز)
هر دو استاد از بزرگان هستند، آیت الله جوادی(حفظه الله) رو که همه میشناسیم نیاز به تعریف ندارن، مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی(رحمت الله علیه) هم از شاگردان امام خمینی، مرجع عالیقدر و استاد بزرگ اخلاق که چند سال پیش به رحمت خدا رفتن. ریا نباشه این مباحث سلوک عاشورایی حاج آقا مجتبی رو ما حضورا شرکت میکردیم، استاد کم نظیری بودن ایشون، حتما استفاده کنید
اگر میخواید فقط یک سخنرانی رو گوش بدید سخنرانی آیت الله جوادی رو گوش بدید
قبل از اینکه سخنرانی حاج آقا مجتبی تهرانی رو گوش بدید این نکته رو بگم که احتمال زیاد خسته کننده باشه یا خوابتون ببره. چون مدل حرف زدن ایشون خیلی متفاوته باید عادت کرد. تعجب نکنید.