دخترک قهقهه ای بلند میزند وشال کوتاهش را که حکم بادبزن دارد مرتب جابه جا میکند. زیر این آفتاب داغ یک بستنی با طعم شکلات چقدر میچسبد
دختر بستنی اش را لیس میزند و چشم های دودوزه باز به موهای طلایی که زیر شال قرمزش خودنمایی میکند،خیره شده اند.
آخر میدانی؟گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزیند.
لبخند هوس آمیز روی لبهای پسری که آن سوی خیابان ایستاده است مینشیند.
و برای هزارمین بار اشک در چشمانت حلقه میزند. آه بلندی از اعماق وجودت زبانه میکشد که دل آسمانها و زمین را میلرزاند.
لبخند روی لبهای همگان و اشک های سرد روی گونه های تو .عبایت را روی سر میکشی و از کوچه ها عبور میکنی.
یک عبور تلخ.شاید تحمل دیدن این صحنه ها آنقدر برایت دشوار است که ندیدنشان را ترجیح میدهی.
و سخت تر از همه آنکه امروز جمعه است. روزی که قولش را داده بودی. هزار سال میگذرد و هزاران جمعه. هزار جمعه و هنوز آن سیصد و سیزده نفر جور نشده است...
انتظار چقدر سخت است این را باید از تو پرسید؟
ای کاش تو هم یک زینب داشتی. زینبی که غمخوارت میشد. زینبی که سنگ برادر را به سینه میزند. کاش عباسی داشتی تاحداقل در این هلهله و شور وهیاهو دلت را به او خوش میکردی.
یک روز هم جمعه بود و فکر همه درگیر دِربی. شوق و ذوق همه گرفتن بلیط برای آمدن به ورزشگاه و استرسشان کم آمدن بلیط و جاماندن از بقیه. دریغ از آنکه هیچ یک نمیدانند جاماندن از غافله عشق یعنی چه؟
توی این وضعیت کمتر کسی به فکر تو میماند کمتر کسی ذکر لبش «یامهدی ادرکنی» ست.
توی این شوق و شور هیجان فوتبال، شاید آمدنت خوشیهایشان را برهم زند!
یعنی میتوان لذتی که در دیدن توست را به دیدن فیلم ها وعکس هایی که دشمنانت ساخته اند وعمل به برنامه هایشان فروخت؟
دیدن روی ماه تو یا هوس و وسوسه شیطان؟
به راستی که قدر تورا فقط کودکی میداند که مشق شبش به جای الف، ب و بابا آب داد خمپاره و گلوله و بابایی که رفت وآغوش گرم مادرانه ای که دیگر نیست شده!
قدر تورا تنها مادری میداند که پیشانی خونین پسرش را درآغوش گرفته میبوسد و انتقام خون شهیدش را به تو واگذار میکند!
ای کاش دعاهایمان ادعا نبود که اگر چیزی بیش از این بود امروز تیتر رسانه ها بجای نرخ دلار و سکه و گرانی و یا حمله انتحاری و کشته شدن صدها زن و کودک این بود!👇👇👇👇
«یوسف زهرا آمـــــــــــد!»
@HoseinDarabi
آقا واقعه کربلا خیلی سریع اتفاق افتاد، و کل جنگ در یک روز رخ داد، برخی از جنگ های پیامبر(ص) و امام علی(ع) چندین ماه طول میکشید ولی کربلا خیلی سریع شروع شد و تموم شد. دشمن خیلی عجله داشت.
🔻بخاطر همین شهدای کربلا خیلی خاص هستن، یعنی یک لحظه غفلت نکردن و سریع به امام پیوستن، مثلا حبیب بن مظاهر داشت صبحانه میخورد نامه امام به دستش رسید و همون موقع بلند شد و رفت کربلا، تو راه هم به مسلمبنعوسجه گفت، اونم سریع راه افتاد. و خیلی موانع هم سر راهشون بود ولی خودشونو رسوندن. اتفاقا به افراد قبیلهشون هم گفتن بیان، ولی جلوی اونارو تو راه گرفتن و نرسیدن. ولی اون دوتا منتظر قبیلهشون نشدن رفتن
🔻بعضیاهم مثل سلیمان بن صرد خزاعی که از بزرگان کوفه بود، وقتی امامنیاز داشت به امام لبیک نگفت، بعد واقعه عاشورا عذاب وجدان گرفت و قیام کرد و قیام توابین رو راه انداخت، ولی چه فایده؟
امام به برخی از افراد بصره هم نامه نوشت که بیان کربلا، از بصره تا کربلا خیلی راهه. بعضیاشون راه افتادن ولی نرسیدن. چون تو مسیر نیروهای دشمن نمیگذاشتن کسی به کربلا برسه.
🔻هفافبنمهند بصری بکوب از بصره تا کربلا تاخت و باوجود موانع زیادی که وسط راه بود عصر عاشورا رسید کربلا، گفت حسین کو؟ گفتن دیر اومدی بابا، کشته شد. بیخیال نشد برگرده، بی تفاوت نبود. دید دارن به خیمهها حمله میکنن، شمشیر کشید و جانانه جنگید و به شهادت رسید.
🔻بعضیا هم نرسیدن، مثلا یکی تو راه به امام گفت میرم کوفه یه کاری دارم انجام میدم سریع برمیگردم. امام هم گفت باشه، سریع هم برگشت ولی وقتی برگشت کار تموم شده بود.
✅《سر بزنگاه باید جواب امام و ولی رو داد. برم و برگردم، یک دقیقه صبر کن، برم خانوادهام رو سروسامون بدم، دلارهامو بفروشم و این حرفا رو نداریم. وگرنه سر امام رو باید رو نیزهها ببینی.》
رفتم که خار از پا کشم//محمل زچشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم//یک عمر راهم دور شد
@Hoseindarabi
کانال حسین دارابی
🔴روش کوتاه امام هادی در خواندن زیارت عاشورا با صدلعن و صدسلام آیت الله سید علی آقای قاضی یک چله زیا
👆
این چله زیارت عاشورا که سرشار از برکاته رو اگر از روز عاشورا نتونستید شروع کنید
از امروز شروع کنید و تا ۳۰ صفر شهادت امام رضا علیه السلام ادامه بدید
صبح یک روز ابراهیم وارد دفتر بازرسی شد و سؤال کرد: چیکار میکنی؟ گفتم: هیچی، دارم حکم انفصال از خدمت می زنم. پرسید: برای کی!؟ ادامه دادم: گزارش رسیده رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه خیلی زننده به محل کار مییاد. برخوردهای خیلی نامناسب با کارمندها خصوصا خانم ها داره.حتی گفته اند مواضعی مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم حجاب نداره!
ابراهیم پرسید: می تونم گزارش رو ببینم؟ گفتم: بیا این گزارش، این هم حکم انفصال از خدمت! گزارش را با دقت نگاه کرد. بعد پرسید: خودت با این آقا صحبت کردی؟ گفتم: نه، لازم نیست، همه میدونند چه جور آدمیه!
جواب داد: نشد دیگه، مگه نشنیدی: فقط انسان دروغگو، هر چه که میشنود را تأیید میکنه
گفت: آدرس منزل این آقا رو داری؟ گفتم: بله هست.
ابراهیم ادامه داد: بیا امروز عصر بریم در خونه اش، ببینیم این آقا کیه، حرفش چیه
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه. عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتیم.
آدرس او بالاتر از پل سید خندان بود. داخل کوچه ها دنبال منزلش می گشتیم. همان موقع آن آقا از راه رسید. از روی عکسی که به گزارش چسبیده بود او را شناختم
اتومبیل بنز جلوی خانه ای ایستاد. خانمی که تقریبا بی حجاب بود پیاده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشین وارد شد.
گفتم: دیدی آقا ابرام! دیدی این بابا مشکل داره. گفت: باید صحبت کنیم. بعد قضاوت کن.
موتور را بردم جلوی خانه و گذاشتم روی جک. ابراهیم زنگ خانه را زد. آقا که هنوز توی حیاط بود آمد جلوی در.
مردی درشت هیکل بود. با ریش و سبیل تراشیده. با دیدن چهره ما دو نفر در آن محله خیلی تعجب کرد! نگاهی به ما کرد و گفت: بفرمائید؟! با خودم گفتم: اگر من جای ابراهیم بودم حسابی حالش را می گرفتم. اما ابراهیم با آرامش همیشگی، در حالی که لبخند می زد سلام کرد و گفت: ابراهیم هادی هستم و چند تا سوال داشتم، برای همین مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خیلی آشناست! همین چند روزه شنیدم، فکر کنم تو سازمان بود. بازرسی سازمان، درسته؟!
ابراهیم خندید و گفت: بله.
بنده خدا خیلی دست پاچه شد. مرتب اصرار می کرد بفرمائید داخل. ابراهیم گفت: خیلی ممنون، فقط چند دقیقه با شما کار داریم و مرخص میشویم.
ابراهیم شروع به صحبت کرد. حدود یک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلا حس نمی کردیم.
ابراهیم از همه چیز برایش گفت. از هر موردی برایش مثال زد.
می گفت: ببین دوست عزیز، همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران. می دانی چقدر از جوانان مردم با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتند!
یا اینکه، وقتی شما مسئول کارمندها در اداره هستی نباید حرف های زشت یا شوخی های نامربوط، آن هم با کارمند زن داشته باشید!
شما قبلا توی رشته خودت قهرمان بودی، اما قهرمان واقعی کسی است که جلوی کار غلط رو بگیره.
بعد هم از انقلاب گفت. از خون شهدا، از امام، از دشمنان مملکت. آن آقا هم این حرف ها را تأیید می کرد.
ابراهیم در پایان صحبت ها گفت: ببین عزیز من، این حکم انفصال از خدمت شماست.
آقای رئیس یکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد.
ابراهیم لبخندی زد و نامه را پاره کرد. بعد گفت: دوست عزیز به حرف های من فکر کن! بعد خداحافظی کردیم. سوار موتور شدیم و راه افتادیم.
گفتم: آقا ابرام، خیلی قشنگ حرف زدی، روی من هم تأثیر داشت.
خندید و گفت: ای بابا ما چیکاره ایم. فقط خدا، همه اینها را خدا به زبانم انداخت. انشاء الله که تأثیر داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چیزی مثل برخورد خوب روی آدم ها تأثیر ندارد. مگر نخوانده ای، خدا در قرآن به پیامبرش می فرماید:
《اگر اخلاقت تند(و خشن) بود، همه از اطرافت می رفتند. پس لااقل باید این رفتار پیامبر را یاد بگیریم.》
یکی دو ماه بعد، از همان فدراسیون گزارش جدید رسید؛ جناب رئیس بسیار تغییر کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده. حتی خانم این آقا با حجاب به محل کار مراجعه می کند.
📚کتاب سلام بر ابراهیم
@HoseinDarabi
دو شخصیت بالا در داستان دقیقا حکایت الان ماست.
هر دو شخصیت مذهبی، انقلابی، عاشق امام و ولایت و....
ولی یکی دلسوز مردم و دنبال هدایت و جذب مردم با اخلاق و رفتار خوش
و دیگری دنبال حذف هر کس که اعتقادی مخالف اعتقاد خودش داره
خدایی ما بیشتر شبیه شهید ابراهیم هادی هستیم یا رفیقش؟
4_5927038152467284577.mp3
13.88M
سخنرانی استاد #فیاض_بخش در محرم سال ۹۶
3⃣ شب سوم
@HoseinDarabi
👆موضوعات مطرح شده در صوت
🔻معرفت و شناخت امام که شرط اصلی قبولی زیارت است چیست؟
🔻بحث مفصل لغوی درباره معرفت
🔻فرق علم و معرفت
🔻نکات منقلب کننده درباره مرگ و موضوعات دیگر
🔻توبه حرّ
🔻عباس باب الحسین است
@HoseinDarabi
زمان قدیم که سالی یکبار شب عید باقلاپلو میخوردن، قیمت باقلا دوبرابر شد، رفتن به مرجع تقلید اون محل گفتن باقلا دوبرابر شده، آیتالله هم شخصی رو فرستاد وسط بازار اعلام کنه خوردن باقلا حرام است. تا از این طریق قیمت باقلا بیاد پایین.
🔻البته این روش برای همون زمان و همون جاهای کوچیکه، ولی الان اون بنده خدا زنده بود چیکار میکرد برای گرونیها؟ فکر کنم هنگ میکرد
قطعا خرید پوشک مولفیکس و برخی محصولات دیگه رو حرام میکرد.
خرید ماشین رو حرام اعلام نمیکرد، چون هیشکی موفق نشد از سایت سایپا و ایرانخودرو خرید کنه
آقا قضیه پوشک خیلی عجیبه، هرچی قیمت میرفت بالا خرید بالاتر میرفت. البته همه جای دنیا این هجومها به فروشگاهها هست ولی دولتها درهمه جای دنیا قیمت کالاهای اساسی رو ثابت نگه میدارن که آرامش روانی مردم بههم نریزه.
طبق آمار تولید پوشک دوبرابر شده ولی بازم کم اومده، آخه چرا؟
🔻طرف انقدر پوشک خریده که تا وقتی بچش بره دانشگاه، میتونه پوشکش کنه. یه نفر دیگه که ۵۰ سالشه، رفته پوشک خریده، میگیم آقا تو دیگه چرا؟ میگه آینده معلوم نیست، شاید از دستمون در رفت دوباره بچهدار شدیم.😳
🔻یه زمانی این دستشوییهای بین راه میرفتیم، یکی نشسته بود میگفت ۵۰۰ تومن میشه، همه تعجب میکردیم آقا چخبره، کاری نکردیم که، یه دستشویی شماره یک بیشتر نداشتیم، تخفیف بده مشتری میشیم. الان هر پیپی بچه، ۱۵۰۰ تومن درمیاد. یعنی الان اگه بچهها یبوست بگیرن، کلی والدین سود میکنن، برعکسش اگه بچه اسهال بگیره آخ آخ، بچه بهدرک چون بالاخره خوب میشه. پوشک زبون بسته رو بگو که فرت و فرت داره مصرف میشه.
🔻فلذا توصیه من به شما جوانان این است که اگر بچه پیپی کرد سریع عوضش نکنید، چون ممکنه نصفه نیمه کرده باشه و بعد اینکه عوضش کردید بقیش رو خارج کنه و شمارو غافلگیر کنه. تو فوتبال به این حرکت میگن ضدحمله. که خیلی خطرناکه
❓راستی چرا ماها انقدر نگران رزق و روزیمون شدیم و بعضاً به فروشگاهها حمله کردیم؟
《حضرت موسی وقتی میخواست بره پیش فرعون و مأموریتش رو انجام بده نگران خانواده و رزق و روزیشون بود، خدا به موسی گفت باعصات بزن به این تخته سنگ، موسی زد و سنگ شکافته شد و داخلش سنگی دیگه بود، مجدد عصارو زد و سنگ شکافته شد. دید کرمی داخل سنگ چیزی بر دهان گرفته و میخوره، پردهها از گوش موسی کنار رفت و صدای کرم رو شنید که میگفت، پاک و منزه است خدایی که مرا میبیند و به یاد من است و مرا فراموش نمیکند. موسی دلش آرام شد و رفت》
بیایید دلهامون رو آرام کنیم به اینکه خدا ما را میبیند و مارا فراموش نمیکند
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
یکی از افرادی که روز عاشورا در سپاه امامحسین (ع) بود ضحاکبنعبدالله بود. که در راه کوفه بهمراه پسرعمویش کاروان امام رو دید، و حضرت اونا رو دعوت کرد، پسرعموش دعوت رو قبول نکرد، ضحاک به حضرت گفت من با شما میام کربلا فقط تا جایی که حضورم براتون مفید باشه درخدمتتون هستم بعدش اجازه بدید برم، امام موافقت کرد.
ضحاک تک تیرانداز بود و روز عاشورا هم خیلی برای حضرت مفید بود، در آخرین لحظات که همه یاران امام حسین شهید شدند به حضرت گفت قرارمون یادتون هست؟ حضرت گفت بله، برو
فقط چجوری میخوای از خیل دشمن فرار کنی بری؟ حضرت نگران ضحاک بود
ضحاک گفت اسبی پشت خیمه ها بستم و فرار میکنم، ضحاک فرار کرد و چند نفر از سپاه عمرسعد دنبالش رفتن ولی نتونستن بهش برسن.
ضحاک سالها خاطرات خودش از کربلا رو برای دیگران تعریف میکرد و یکی از کسانی بود که همه وقایع رو از نزدیک دیده بود.
ضحاک به فیض شهادت نرسید، ولی باز دعوت امام رو لبیک گفت و اجر اجابت دعوت امام را خواهد برد، و قابل مقایسه با سران کوفه که امام را فراخواندند ولی یاریاش نکردند، نیست.
والبته او قابل مقایسه با شهدای کربلا نخواهد بود.
@Hoseindarabi
اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه السلام را بیان کنیم، باید این طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین - حتی خود پیغمبر - انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن
مجتبی. واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. با وجود اینکه این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود، عرض می کنم که چرا عمل نشده بود. امام حسین باید این واجب را عمل میکرد تا درسی برای همه تاریخ باشد.
📚 کتاب انسان ۲۵۰ ساله
بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی اهل بیت
@HoseinDarabi