eitaa logo
کانال حسین دارابی
880هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
64 فایل
مؤسس استارتاپ تربیپ Tarbiapp.com تو زمینه‌های مختلف تحقیق میکنم تا به مطلب درست برسم تحصیلاتم مهم نیست، ارشد عمران، روانشناسی، تاریخ تشیع همه آدرسامون👇 takl.ink/hossein_darabi آیدیم @darabi_hosein . . #ترک_کانال . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلیا هنگ کردن از این مطلب که چی شد زن و شوهر حرام ابدی شدن. اول مطلبو بخونید👆 توضیح: وقتی مادربزرگ به نوه دختری خودش شیر میده نوه‌اش میشه فرزندرضاعی مادربزرگش. و مرد نمی‌تونه با خواهر دخترش ازدواج کنه. بعبارتی نوه بعد از اینکه شیر مادربزرگ را به اندازه خاصی خورد و فرزند رضاعی مادربزرگش شد. مامانش میشه خواهرش. بعبارتی خارمادرش یکی میشه😂 اینطوری هم میشه توضیح داد که مرد با یک سری افراد نمی‌تونه ازدواج کنه یکی ازموارد همینه. مرد با دختر زنی که فرزندش را شیر داده نمی‌تونه ازدواج کنه. حالا به هنگ بودنتون بیافزایم اگه مادر پسر به بچه‌اش شیر بده یعنی مادربزرگ به نوه پسریش شیر بده مشکلی پیش نمیاد و حرام ابدی نمیشن. چرا؟ @Hoseindarabi
بین مراجع آیت‌الله مکارم می‌گن حرام ابدی نمیشن تو این مساله. و شیر دادن مادر بزرگ به نوه دختری مشکلی نداره یه سری فقها هم ریختن تو خصوصی ما میگن از نظر ما مشکلی نداره😑
بحث به کجاها داره میره😂 آقا هدف از متن این بود که مشاوران و روانشناسان که با خانواده‌ها در ارتباطن این مسائل رو بدونن درضمن خیلی از مادربزرگای الان خیلیم جوون هستن. وگاها همزمان بچه‌هاشون صاحب فرزند میشن
یکی دیگر از مواردی که زن و مرد به هم حرام ابدی میشن وقتی هست که زن شوهر داره یا در محرمیت کسی هست. یا هنوز از عدّه شوهر قبلی در نیومده، به محرمیت شخص دیگه‌ای دربیاد، اینجا زن به مرد دوم حرام ابدی میشه. مثال اول: این حالت زمان جنگ ممکنه اتفاق بیفته. یک سری مفقودالاثر و اسیر میشن اگر همسرانشون ازدواج مجدد کنن و حتی بچه هم داشته باشن و همسر اولشون برگرده. در این حالت همسر دوم خودبه خود حرام میشه. و همسر اول همسر اصلی خواهد بود. البته احکامی داره که زن بعد از اسیر شدن همسرش می‌تونه به مرجع تقلیدش مراجعه کنه. ومرجع حکم کنه که چهارسال بعد از اون تاریخ اگه پیدا نشد غیاباََ طلاقشو بگیره تا بتونه مجدد ازدواج کنه. مورد دیگه ای هم چندوقت پیش شنیدم که حکمش همین بود. خانمی با مردی صیغه محرمیت خونده بود‌ ولی سعی کرده بود کسی نفهمه. و خواستگار براش اومده بود و بدون این‌که از نفر اول جدابشه و عدّه بگذرونه با خواستگار ازدواج میکنه. در اینجا خانم بعد از رابطه جنسی بعد از ازدواج به نفر دوم حرام‌ابد میشه. (نکته؛ اگر خانم با نفر اول رابطه برقرار نکرده باشد چون عدّه ندارد می‌تواند به محرمیت خاتمه بدهد‌. دراین صورت مشکلی پیش نخواهدآمد) @hoseindarabi
تا کانال به کلاس خارج فقه تبدیل نشده این بحث رو تموم میکنیم. قصدمون سه چیز بود ۱_کمی آگاهی خودمون، ۲_ اهمیت احکام ۳_ و اینکه مشاوران و روانشناسان که با خانواده ها و مشکلاتشون در ارتباطن باید این مسائل رو مسلط باشن. یه چیزم بگم امروز من خودمم استرس گرفتم. چون من و دایی کوچیکم تقریبا هم سن هستیم. به مامانم پیام دادم پرسیدم مادربزرگ بهم شیر داده یا نه؟ گفت نه. خیالم راحت شد. وگرنه باید مراسم گودبای پارتی برا بابام می گرفتیم😃😱
دوستان شیرخشک جزو احکامی که گفتیم نمیشه. آخه بعضیا شیرخشکی بودن ولی استرس گرفتن نکنه مادر بزرگ شیشه شیر گرفته باشه دم دهنشون.😀
پیامک تایید همایش جمعه براتون ارسال شد. فکر کنم هرکی از اینجا پیامک داده ثبت شده. چون قبل نوردیده زدم دوستان اگر میتونید بچه با خودتون نیارید هم به ما کمک میکنید هم خودتون بهتر استفاده میکنید ظاهرا جمعه برنامه خیلی شلوغی داریم. اگر‌میتونید دوساعت پیش خاله‌ای عموایی مادربزرگی جایی بذارید بمونن(فقط بگید شیر ندن به بچه) تک و تنها بیاید همایش راحت. اگر بهیچ وجه نمیتونید، بیارید مشکلی نیست ما سرگرمشون میکنیم
آقا نگفتیم جمعه اصلا بچه نیارید. یا نیایید بخاطر بچه‌هاتون. گفتیم اگر امکانشو دارید. اگر امکانشو ندارید بچه‌هاتونو بیارید ما سرگرمشون می‌کنیم. البته با مسئولیت خودتون. اگه گم شد یا دزدیده شد یا اتفاقی براش افتاد به ما ربطی نداره😝😅
شاید سوال پیش بیاد که آقا این‌ حکم که مادربزرگ یه مدت به نوه‌دختری شیر داد. داماد و دختر برهم حرام‌ابدی میشن قابل درک نیست. چه اتفاقی افتاد که زن و مرد دیگه نمی‌تونن مثل قبل همسر هم باشن و رابطه زناشویی مثلا داشته باشن؟ قصد جواب دادن دقیق و قطعی ندارم. بلد هم نیستم. ولی یه مثال شبیه این رو میشه در نظر گرفت. فرض کنید یه زن یا مردی بر اثر یه جراحت مقداری از خون کسی که ایدز داره به خونش منتقل شده و ایدز گرفته. میره دکتر میبینه بله ایدز گرفته و دکتر هم میگه اگر با همسرت رابطه برقرار کنی اون هم دچار ایدز میشه. این خانم یا آقا میاد خونه به همسرش میگه چه اتفاقی افتاده. خب اینجا چی میشه؟ زن و شوهری که عاشق هم هستن و زندگی خوبی دارن بخاطر یه اتفاق دیگه نمی‌تونن باهم رابطه جنسی برقرار کنن. البته این دو اتفاق باهم متفاوته ولی خیلی شبیه هست. اینجا اگه بگیم چه اتفاقی افتاد که اینا دیگه مثل قبل نمی‌تونن باشن. میگیم بخاطر سلامتیشون که اون یکی هم ایدز نگیره. عقل حکم می‌کنه. در حکم شیردادن هم همین‌طور. قطعا دلیلی داره و صلاح زن و مرد همینه. حالا ما نمیفهمیم یا نمیدونیم. قرار نیست حکمت همه چیز رو ما تو این دنیا بفهمیم. چون طبق روایت امام‌صادق(ص) علم ۲۷ حرف (قسمت) دارد و تا قبل ظهور حضرت‌حجت تنها دو قسمت اون رو مردم میدونن. قرار نیست همه چیزرو بلد باشیم. ولی میدونیم حکم خداست و حکم خدا رو باید قبول کرد و انجام داد. چه دلیلش رو بدونیم چه ندونیم. اتفاقا اگر دلیل برخی احکام رو ندونیم و با میل و رغبت و بدون چون و چرا عمل کنیم هنره @Hoseindarabi
تو یه جلسه‌ای یه بنده‌خدایی بلند شد گفت برای ازدواج و محرمیت این چندتا جمله‌ صیغه عقد که به عربی می‌گیم مگه چیکار می‌کنه که زن و مرد به هم محرم میشن؟ مگه کلام تاثیر داره؟ بنظر من که چندتا جمله هیچ تاثیری نداره. یه‌نفر بلند شد خطاب به اون بنده‌خدا گفت: فلان فلان‌شده، مادرفلان، چندتا فحش خواهر و مادر ناجور بهش داد. یارو سرخ و سفید و عصبانی شد و گفت این چه حرفاییه میزنی؟ لطفا مودب باش طرف بهش گفت اگه چندتا جمله تاثیری نداره چرا عصبانی شدی؟ حالا دیدی چندتا جمله چقدر تاثیر داره؟ بسیار علمی و مستدل و با منطق طرفو قانع کرد. @hoseindarabi
4_6037279891257296520.mp3
17.41M
. این سخنرانی از استادفیاض بخش رو گوش بدید یکم حالی به حالی بشید و کمی پرواز کنید. با سخنرانیهای قبلی که از ایشون گذاشتم خیلی فرق داره. فقط باتمرکز وقتی بچه هاتون خوابن گوش بدید جلسه شرح @hoseindarabi
اقا گوش بده. وگرنه دیگه ازاین جلسات خصوصی نمیذارما. اینم کلی اجازه گرفتم
برای همایش جمعه خیلی پیامک بدست ما رسید. حدود 4 برابر ظرفیت آمفی تئاتر. مابرای هرکی زودتر پیام فرستاده بود پیام ثبت و تایید فرستادیم. کسانی که تا شنبه 10شب پیامک زدن ثبت شدن. کسایی که پبامک دریافت نکردن لطفا نیان. همایش رو از اینستاگرام خودم زنده پخش میکنم 👇 Instagram.com/hosein__darabi
دیشب با بچه‌هام رفته بودم بیرون. گفتم براشون دوتا از این بستنی قیفی‌ها بگیرم دوست دارن. بعد باخودم گفتم بعضی از بچه‌های مردم نمی‌تونن از این بستنی‌ها بخورن. حسرت یدونه از این بستنی‌هارو دارن. آخه بچه‌ها عاشق بستنی هستن. خلاصه بیخیال شدم نخریدم براشون. بعدش دوباره بیرون یه کاری داشتم تنهایی رفتم بیرون. این‌دفعه خودم هوس بستنی قیفی کردم. بعد دیدم هیچ مردی حسرت بستنی خوردن نداره. عاشق بستنی هم نیست. خیلیاشونم اصلا بستنی دوست ندارن. به‌علاوه اینکه تو این هوای سرد کسی بستنی نمی‌خوره. خلاصه با این استدلال‌های منطقی براخودم بستنی خریدم از این کرم شکلاتی‌ها هم روش ریختم. انقدر خوشمزه و شیرین بود مزه بستنی می‌داد. مث قند روی زبون آب می‌شد. الان که دارم باشما حرف میزنم از کرده خودم پشیمونم. @hoseindarabi
👆 یکی از جملات این خانم رو بررسی کنیم
خانم کارشناسی در شبکه سلامت گفتن: به فرزندانمون یاد بدیم که قبل از دست زدن به دوست دختر یا دوست‌پسرشون ازشون اجازه بگیرن. بعضیا درجواب گفتن آقا دست زدن به نامحرم چه با اجازه چه بی اجازه از لحاظ شرعی حرام است. که کاملا درست گفتن. ولی اگه یکم بیشتر دقت کنیم میبینیم که اصلا دست زدن موضوع نیست. در وهله اول خود دوستی پسر با دختر مشکل داره. وقتی تو جواب میگیم اصلا نباید دست بزنن چه با اجازه چه بی‌اجازه و از خود دوستی حرف نمی‌زنیم یعنی داریم دوستی دختر و پسر رو به رسمیت می‌شناسیم. اگه یکم بیشتر دقت کنیم می‌فهمیم این جمله واقعا جمله مضحکی هست. که اجازه بگیرید بعد به هم دست بزنید. مث اینه که یه کبریت رو آتیش بزنیم بندازیم رو بنزین بگیم قبل از اینکه آتیش بگیری اجازه بگیر. اصلا رسیدن شعله به بنزین همان و سوختن همان. مگه میشه یه دختر و پسر که اوج عاطفه و اوج شهوت هستن کنار هم باشن و بعد از یه مدت دست همو نگیرن؟ (درمرحله اول) وقتی دوستی و صمیمت ادامه پیدا کرد دیگه دست گرفتن فایده نداره بایددست انداخت دور گردن. همینو بگیرید برید جلو بخاطر همین جمله این خانم مضحکه. اصلا اجازه گرفتن نیاز نیست. دختر و پسر سرتاپا اجازه هستن تو این سن. هردوتا از خداشونه. هم بخاطر احساسات‌عاطفی و هم لذت‌جنسی. تو یکی احساسات بیشتر غلبه داره تو یکی شهوت. که هردوی این نیازها با تماس می‌تونه برطرف بشه. هیچکس نمیتونه ادعا کنه که میتونه جلوی خودشو بگیره. حضرت یوسف که فرستاده خداست در قضیه زلیخا میگه《و ما اُبَرّئُ نفسیَ اِنّ النَفس لَامّاره بالسّوء الّا مارَحم رَبّی》من نفس خودم را مبرّا نمیدونم، همانا نفس اماره آدم رو وسوسه میکنه و به بدی دستور میده، مگر اینکه پروردگارم بمن رحم کنه. چه‌جوری ما جواز صادر میکنیم که اولا دوستی دختر و پسر مشکلی نداره و ثانیا دست زدن هم باید بااجازه باشه. ✍ حسین دارابی @Hoseindarabi
من فقط قصد داشتم این جمله خانم رو بررسی کنم درباره دوستی دختر و پسر والدین انتظار دارن به نوجوانشون بگن دوستی دختر و پسر مشکل شرعی داره پس نباید کسی باکسی دوست بشه. اوناهم بگن عه نمیدونستم. چشم؟ قدیم دختر وپسر ۱۵سالگی ازدواج میکردن دیگه وقت به دوستی نمیرسید. الان سن ازدواج رو خود ما بزرگترا بردیم رو ۳۰سال با هزارتا دنگ و فنگ و خرج و قر و فر. بعداز جوانمون انتظار داریم ۱۵سال تقوا پیشه کنه تا وقت ازدواجش برسه. ماهم بشینیم هیچ کاری نکنیم. این یعنی ما نه نوجوانو میشناسیم نه دورانی سخت جوانی رو. بالارفتن سن ازدواج یه بحث بود. فضای مجازیو دسترسی آسون به همه چی فضای داغون جامعه و خیلی مسایل دیگه رو وقتی در نظربگیریم موضوع خیلی پیچیده میشه. وظیفه بزرگترها الان خیلی فرق میکنه تا قدیم. البته بنده قصد بحث مفصل درباره این موضوعو ندارم. وقتشم ندارم. فقط خواستم بگم انقدراهم بحث ساده نیست. ده ها عامل رو باید بررسی کرد. والدین و دیگران برای عملی کردن حکم خدا که رابطه دوستی دونامحرم حرام است باید خیلی کار کنن. تاشرایط فراهم رو فراهم کنن. صرف گفتن تاثیرش خیلی کمه. @hoseindarabi
دوستی دختر و پسر به هر نحوی باشه مشکل شرعی داره. دوستی سالم نداریم. اینا همش گول زدن خودمونه. انسان کمال‌طلبه به کم راضی نمیشه. ارتباط دختر و پسر شاید با یه پیام شروع بشه مثلا. ولی محاله به پیام راضی بشن. بمرور زمان دوستی نزدیک وصمیمی تر میشه. البته دوستی پیامکی و چتی هم مشکل داره. چیزی که دل رو مشغول کنه. ذهن رو مشغول کنه. آدمو از تعادل روحی روانی خارج کنه مشکل شرعی داره. @hoseindarabi
دوستانی که پیام ثبت و تایید همایش که روز دوشنبه فرستادیم بدستشون رسیده فردا ساعت ۹در مکان جلسه حاضر باشن.اگر اسمس نیومده نیاید. اگر تونستن بچه‌هاشونو پیش اقوام بگذارن چه بهتر اگر نتونستن بیارن ما با مسئولیت خودتون نگهشون میداریم. کسایی که خونه هستن میتونن از اینستاگرام بصورت لایو تماشا کنن. و فایل صوتی جلسه هم بعدا درکانال قرار میدم. لوکیشن مکان برگزاری👇 https://goo.gl/maps/UM9AvpP13oM2
جلسه امروز فوق العاده بود. ممنون ازدوستانی که وفای به عهد کردن و تشریف آوردن. یه عده هم اسمس دادن و ثبت هم شدن و نیومدن. اگه مشکلی براشون پیش اومد که هیچ. ولی اگه بدون دلیل نیومدن خدا هدایتشون کنه. واگر قابل هدایت نیستن ...... فایل صوتی جلسه رو روزهای آینده در کانال قرار میدم
آقا بعضیا این چند روزه همش منو دارن نصحیت می‌کنن و پند و اندرز می‌دن. بخاطر اون مطلب بستنی که برا بچه‌هام نخریدم و خودم خوردم. یکی گفت بچه های دیگه میبینن دلشون میخواد. یه سری هوس کردن و از حال رفتن و نفرینمون کردن. یکی گفت عامل بی عسل مثل زنبور بی عمله. یکی یه داستان از پیامبر فرستاد و بجای بستنی، خرما تو داستان بود و معادل سازی کرده بود. کلا ربطشو نفهمیدم. یه جورایی نقش ابوسفیان رو داشتم تو داستان. آقا واقعیتش اصلا من بستنی نخوردم. فقط چون ذهنم فعاله و دیدم بامزه اس تو ذهنم یه مطلب طنز ساختم. این مطلب طنز بود بخدا. نه مطلب اخلاقی و علمی. اصلا حالا که اینطور شد الان میخوام برم تنهایی بستنی بخورم تا مشتی باشه بر دهان دشمنان اسلام. تو مطلب قبل گفتم پشیمونم. الان اصلا هم پشیمون نخواهم شد. تازه فردا صبح هم میخوام برم تنهایی کلپچ بزنم. آخ آخ دوتا پاچه دوتا چشم یه بناگوش با آب گوشت ساده. آب مغز نمیزنم که خیلی لاکچری نشه. همون فقیرانه، محقرانه و زاهدانه با اندکی پاچه و چشم و بناگوش میگذرونم. باشد که مورد رضای خدا قرار بگیره. بعدشم میرم نیم کیلو نون خامه ای میخرم میخورم که کله پاچه رو هضم کنه بشوره ببره پایین که به امید خدا برای کباب ترکی ظهر آماده بشم. بعدشم یه مقدار آلوچه یا لواشک ترش از این چرب و چیلیا میخورم که چربی کلپچ و نون خامه ای رو خنثی کنه. اصلا میخوام مثل عبدالله بن زبیر تو مختار غذا بخورم. بسه؟ یا بگم بازم؟ اصلا هم عذاب ویجدان ندارم. فقط شاید سکته کنم که چیزی از ارزشهای من کم نمیکنه. الان که دارم براتون توضیح میدم کلی بزاقم ترشح شد. شماچی؟ پیام اخلاقی: به فرزندانتون بخصوص نوجوانانتون یاحتی همسرانتون گیر الکی ندید. به لجبازی میفتن. گیر دادن تو مسائل دینی و اشتباه عمل کردن خیلی خطرناکتره چون آدمهارو از دین زده میکنه. @hoseindarabi
مدتی است که بحث های تربیتی را پی گیری می کند و حالا فهمیده باید کودک را آزاد بگذارد؛ اما یک مشکل اساسی دارد وآن اینکه از چهار طرف به او حمله می شود. دو پدر بزرگ و دو مادر بزرگ که هر چهار تا معتقدند که کار او اشتباه است. آنها می گویند اگر همین طور ادامه بدهی بچه به قدری سوارت می شود که دیگر هر چه التماس کنی٬ پایین نمی آید. او نیز همهٔ توان خود را به کار گرفته برای آن که به این چهار نفر بفهماند اگر فرزندم را آزاد نگذارم چه می شود و چه نمی شود. آنها هم وقتی نمی توانند جواب بدهند می گویند: مگر ما چطور بزرگ شدیم؟ مگر پدر و مادر های ما چقدر آزادمان گذاشتند؟ تکان می خوردیم٬ با یک داد و هوار نگه مان می داشتند. اگر داد و هوار هم افاقه نمی کرد٬ یک پس گردنی خرجمان می کردند تا سر جایمان بنشینیم. حالا هم می بینی که چه شدیم. ما اینطور که تو می گویی شده ایم؟ چهار نفر حیّ و حاضر در مقابلت نشسته اند. تازه ما چهار نفر روی هم ۱۳ تا بچه بزرگ کرده ایم. دو تایش شما دوتا هستید اینقدر هم ناز و نوازش تان نکردیم. حالا کدامتان منحرف شده اید؟ او دیگر حسابی خسته شده و از من خواسته تا در یک مهمانی شرکت کنم. در این مهمانی٬ چهار پدر بزرگ و مادر بزرگ حضور دارند. در اصل٬ این جلسه یک مناظره است تا یک مهمانی. سن این چهار نفر را که می پرسم روی هم دویست سالی می شود شاید هم کمی بیشتر. مسأله مورد اختلاف طرح می شود. جبهه مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها به شدت خودشان را حق به جانب می دانند. احترامشان هم واجب است؛ اما احترام حق٬ از همهٔ احترام ها بالا تر است. يکی از پدر بزرگ ها که پدر مرد هم هست، به نمايندگی از جبهه مخالفین می گوید: ما به این بچه هامان می گوییم ما خودمان آزاد نبودیم و این قدر ها هم که تو به بچه ات آزادی می دهی به شماها - ما با هم سیزده تا بچه بزرگ کرده ایم- آزادی ندادیم و اتفاقی هم نیفتاد. یکی از یکی بهتر و مودب تر. حالا چه اتفاقی افتاده که شما این قدر به بچه ات آزادی می دهی؟ آب بازی می خواهد بکند٬ می گویی چشم. با غذایش می خواهد بازی کند می گویی چشم٬ با کتاب بازی می کند حرف نمی زنی و... معلوم است از دست پسرش عصبانی است. حالا من باید شروع کنم. رو به پدر بزرگ دوم که پدر همسر این مرد است می کنم و می گویم: پدر جان! می شود کمی برگردیم به عقب و دربارهٔ خانه٬ محله و کودکیتان برایمان بگویی؟ پیر مرد کمی تعجب می کند که در میان این بحث داغ٬ چرا باید به گذشته برگردد؛ اما اعتراضی نمی کند و حرفش را شروع می کند: - یادش بخیر! ما ده تا بچه بودیم. مادرمان دوازده شکم زایید. دوتاشان مرده به دنیا آمدند و ده تاشان ماندند. روستای خوش آب و هوایی داشتیم در این روستا هم یک خانهٔ بزرگ داشتیم در حیاط مان یک باغچه بود و در کنارش هم پدرم یک لانه برای مرغ و خروس های خانه مان درست کرده بود. در وسط حیاط مان یک حوض بزرگ هم بود. از خواب که بیدار می شدیم٬ صبحانه خورده و نخورده می رفتیم حیاط. اول کمی با جوجه هایمان بازی می کردیم و بعد هم کنار باغچه می نشستیم برای گِل بازی. تابستان اگر بود٬ به ظهر که نزدیک می شدیم٬ می پریدیم در حوض آب. آب بازی که می کردیم٬ جانمان در می آمد از بس که خسته می شدیم. بعد هم ناهار را می خوردیم و می خوابیدیم. بلند که می شدیم می رفتیم در کوچه های خاکی روستا با بچه های دیگر بازی می کردیم. گاهی هم می رفتیم تا لب رودخانه؛ اما تا تاریک نشده بر می گشتیم. اول شب هم شاممان را می خوردیم و دیگر نای کاری را نداشتیم. می خوابیدیم تا فردا صبح. سری تکان می دهم و می گویم همین کافی است. تصویر قشنگ و دل چسبی بود. فقط همه لطف کنند و این را در ذهن خود نگه دارند. بعد هم رو به یکی از مادر بزرگ ها می کنم و می گویم: اگر می شود شما کمی از دوران بچگی پسرتان برایمان بگویید. مادر بزرگ کمی چادرش را جابجا می کند و شروع می کند: حاج آقا از سربازی که بر گشتند دیگر در روستا نماندند. در همین شهر کاری پیدا کردند و فقط چند وقت یکبار می آمدند روستا به پدر و مادرشان سر می زدند. با عرض معذرت یک بار که آمده بودند به روستا به مادرشان می گویند که مرا خواستگاری کنند. ما همسایه شان بودیم. باید ببخشید وقتی که عروسی کردیم مرا مستقیم به شهر آورد. یک خانه ای اجاره کرد؛ اولین بچه مان که به دنیا آمد٬ خدا کمک کرد و توانستیم یک زمین دویست متری بگیریم و آرام آرام بسازیم. از همان اول حاج آقا گفتند باید ۷۰- ۸۰ متر این زمین حیاط باشد. یک باغچهٔ کوچک کنار حیاط زد و یک لانهٔ کوچک مرغ و خروس هم درست کرد. خدا به ما شش تا بچه داد. این بچه ها از صبح که بلند می شدند یا در حیاط بودند و مشغول بازی با همدیگر و یا در باغچه مشغول خاک بازی. ادامه⬇️
ادامه مطلب قبل⬆️ ابتدا مطلب بالارو بخونید پرسیدم: چه بازی هایی می کردند؟ گفت: توپ بازی٬ وسطی٬ لِی لِی٬ زو٬ نمی دانم از همین بازی های قدیمی دیگر. هر روز هم می رفتند کنار مرغ ها می نشستند‌. اگر تخم کرده بودند که بر می داشتند و به من می دادند؛ اما اگر تخم نکرده بودند٬ آنقدر می ایستادند تا تخم کنند. کمی بذر تره و ریحان و تربچه هم گرفته بودم و در باغچه کاشته بودم. اینها هم هر روز عصر می رفتند کنار باغچه برای من سبزی می چیدند و می آوردند. پسر ها ده دوازده ساله که می شدند تابستان ها می رفتند سر کار. دختر ها هم از همین سن در کارِ خانه کمکم می کردند. عصرها هم یکی دوساعتی برنامه کودک داشت که با هم می نشستند و تماشا می کردند. حرف های مادر بزرگ که به اینجا می رسد به پسر می گویم: ما از دوران بچگی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و از دوران کودکی شما تا اندازه ای باخبر شدیم٬ حالا شما از وضعیت زندگی کودکتان بگویید. پسر فهمیده است که من چه نقشه ای در ذهنم دارم. احساس پیروزی در نگاهش موج می زند. با لبخند معنا داری شروع می کند: چهار سالی هست که ازدواج کرده ایم و در طبقهٔ سوم یک آپارتمان چهار طبقه زندگی می کنیم. در هر طبقه از این آپارتمان٬ چهار واحد مسکونی وجود دارد. خانه برای خودم نیست مستأجر هستم. یک پسر سه ساله دارم. یک کوچه ده متری داریم که اول تا آخرش مجموعه های آپارتمانی است. روبرویمان هم یک آپارتمان چهار طبقه است. اگر پنجره را باز کنیم آن ها تا ته خانه ما را می بینند و ما هم هم چنین. شیشه های پنجره مان از این شیشه هایی است که در طول روز خانه را نشان نمی دهد؛ اما انگار که صبح تا شب خانهٔ ما غروب است. شب هم که می شود پرده ها را می کشیم که خانه معلوم نباشد. همسایه های پایینی از این که بچه٬ زیاد بدو بدو می کند٬ گلایه داشتند. ما هم چند وقتی است دویدنش را ممنوع کرده ایم. کوچه هم که امنیت ندارد. چند روز پیش ماشین به یکی از بچه ها زد و پایش شکست. خدا رحم کرد که به همین جا ختم شد. چند ماه پیش یک پرندهٔ قفسی گرفتم؛ اما حساسیت تنفسی ایجاد کرد و ردش کردم رفت. ما و همسایه های بغلی از همهٔ صداهایی که در خانه مان رد و بدل می شود باخبریم. برای همین است که بچه نباید سر و صدا کند وگر نه با اعتراض همسایه ها مواجه می شویم. هر از چند گاهی هم اگر وقت کنم٬ او را به پارک سر کوچه مان می برم. اما از بس که شلوغ است نوبت بازی به بچه ام کمتر می رسد. او هم حوصله اش سر می رود و به خانه بر می گردیم.خوراک اصلی پسرم تلوزیون است. همین. اما از وقتی که فهمیدم باید او را آزاد بگذارم تا اندازه ای که توانایی ام اجازه می داده او را آزاد گذاشته ام. الان روحیه اش خیلی بهتر از گذشته است. صحبت های او که به اینجا می رسد٬ رو به پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها می کنم و می گویم: یک سوال. نمایندهٔ جبههٔ مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها می گوید: بپرسید. می گویم: شما در ابتدا گفتید در دوران کودکی آزاد نبوده اید؛ اما من به وسیلهٔ خود شما سه تصویر از سه کودک در سه موقعیت زمانی ترسیم کردم. حالا شما با کنار هم گذاشتن این سه تصویر بگویید کدام یک از این کودکان در دوران بچگی آزادی را بهتر از دیگران تجربه کرده و چشیده اند؟ پدر بزرگ وقتی کودک بود؟ پدر وقتی کوچک بود؟ یا پسر حالا که کودک است؟ هیچ کسی حرفی نمی زند. سکوتشان معنا دار بود. کودک یعنی همان پسری که اعتراض جبههٔ پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها را بر انگیخته٬ در گوشهٔ خانه نشسته بود. او از مشغول بودن همه استفاده کرده و با پارچ و لیوان بازی می کرد. پدر متوجه او شد. قبل از این که یکی از پدر بزرگ ها یا مادر بزرگ ها اعتراضی کند٬ بلند شد و به سوی پسر رفت. پارچ آب را از دستش گرفت. کودک گریه کرد. پدر بزرگی که نمایندهٔ جبههٔ پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها بود٬ صدایش بلند شد؛ اما نه بر سر نوه اش؛ بر سر پسرش: چه کار داری بچه را بگذار آزاد باشد [کتاب منِ دیگرِ ما] جلدسوم / موضوع آزادی استادعباسی ولدی @hoseindarabi
ادامه تالیفات استاد عباسی ولدی کتابی مخصوص قبل از ازدواج برای مجردها جلد اول_ از من بودن تا ما شدن (مهارت های، انتخاب همسر) جلد دوم_ از ما شدن تا تا شدن( موانع ازدواج) @hoseindarabi