گفتم هم عید غدیر رو تبریک بگم بهتون
هم خط زیبایم رو بهتون نشون بدم
برای امان از چشم زخم هم سفارش شده ذکر
ماشاء الله لاحول و لاقوه الا بالله
رو زیاد بخونید
من الان دارم میخونم
@HoseinDarabi
آقا اون قسمت گفتگوی امام علی و ابوبکر از کتاب علی از زبان علی زدم تو کانال نوردیده کلی از برادران اهل تسنن ریختن پیوی 😁
دیگه اینجا نمیگذارم از کانال نوردیده مطالعه کنید👇
http://eitaa.com/joinchat/971833344C27493babe0
رشید پرسید: «ایران چطوره؟» گفتم: «خوب - خیلی خوب!» گفت: «توی ایران سنی هم هست؟ یعنی راحت میتونن زندگی کنن؟» گفتم: «بله، هست. چرا نباید بتونن راحت زندگی کنن؟ البته، اکثر ایرانیا مسلمون شیعه ان. اما نه اونا با اهل تسنن مشکل دارن، نه اهل تسنن با اونا.» گفت: «ایران استثنائه، مسلمونا اکثرا اهل تسننان. من تا امروز دو سه تا شیعه دیدم. اسم همهشون هم على بوده. تعداد شیعه ها کمه.»
- متوجه منظورتون نمیشم
- یعنی اکثر مسلمونا سستی ان. اصلا منظور بدی ندارم. فقط میخوام بگم یه اقلیتی عقاید شیعه ها رو قبول دارن
_خب، این نشون دهنده چیه؟ به نظر شما در عالم خلقت اكثر مردم فهیم و عاقلن؟
- بالاخره اینکه یه عقیدهای طرفدار بیشتری داره بی معنی نیست. حتما این همه مسلمون هم دلیلی دارن برای خودشون
- بله، حتما این مسئله بی معنی نیست. درباره دلیل داشتن» هم هر کس هر دلیلی داشته باشه میتونه مطرح کنه. شاید به درد بقیه هم بخوره؛ البته به شرطی که دلایل بقیه رو هم گوش بده
- من برای کنجکاوی خودم میپرسم؛ شیعه ها روی پسراشون اسم صحابه خاص رو هم میذارن؟ .. عمر ...ابوبکر
- من تا حالا نشنیدم.
- آه خیلی بده! - چه اشکالی داره؟
- اسم عمر رو نمیذارید؛ اما اسم حسین و علی رو استفاده می کنید؟
- این یکی چه اشکالی داره؟
- اشکال اینه که اگه علی(ع) از صحابه بود، عمر ابن خطاب هم بود. باید به همه صحابه احترام گذاشت
. اونا همه شون محترمن. مگه نشنیدهاید حديث «صحابناکالنجوم» رو؟
معتقدن پیامبر فرموده ان که اصحاب ما مثل ستارگانان که اگه اونا رو دنبال کنید، راه رو گم نمی کنید.
_چرا، شنیدهام. البته درباره صحتش چیزی نمیدونم اما شک دارم. اصحاب که یه نفر نبودن. چطور گفته شده از اصحاب پیروی کنید، در حالی که بینشون افرادی هم بودهاند که با هم اختلاف داشتهاند؟ توی این اختلافا هم بالاخره یه طرف حق بوده به طرف ناحق. پس بین اونا هم افرادی بودن که راه رو گم کردهان. باید راه کدوم رو دنبال کرد تا گمراه نشد؟
ریاض، که اون طرف تر نشسته بود و با جدیت بحث رو دنبال می کرد، گفت: «شما میخواید بگید که عمرابن خطاب بین این دسته از صحابه بوده؟» گفتم: «من نمیخوام چیزی بگم! شما اومدید و سر بحث رو باز کردید. اول از همه هم نکات اختلافی رو مطرح کردید. این یعنی شما میخواید چیزی رو بگید وگرنه توی مذهب من اون قدر به وحدت مسلمونا اهمیت داده شده که در وهله اول من با دیدن شمای مسلمون به این چیزا فکر نمی کنم» گفت: «بله. من فکر می کنم در اصل رشید می خواسته امروز صریح تر درباره عقاید شیعه بشنوه.» گفتم: «خب، پس شما هم اول صریح جواب اونی رو که پرسیدم بدید!
من باید راه کدوم یک از صحابه رو برم تا گمراه نباشم؟» رشید گفت: «حدیثی صریح تر از این نداریم.» گفتم: «چرا داریم.» ریاض گفت: «بله، داریم تاکید پیامبر بر برتری خلفا خودش مشخص کننده راهه نه؟ چون خلفا افراد خیلی ویژه و نزدیک به پیامبر بودهان. حتما شما شنیدهاید احادیثی رو که از پیامبر درباره برتری ابوبکر یا وصف عمر روایت شده.» گفتم: «درباره برتری ابوبکر نه اینطور نیست.
غالب مواردی که در وصف ابوبکر نقل شده از عایشهست، دختر ابوبکر، یا از عبدالله ابن عمر، که موضع هر دوشون درباره امام علی روشنه؛ کما اینکه نقل کرده برترین مردم بعد از خدا ابوبکر صدیق بوده، بعد عمرابن خطاب، بعد عثمان، بعد از این سه هم هیچ برتری برای کسی وجود نداره. درباره عمر ابن خطاب هم همین طور. باید دید احادیث از کجا اومده.»
رشید پرید وسط حرفم
سبحان الله خواهر! چیزی به بزرگان نسبت ندید که اون دنیا شرمنده شید.» گفتم: «من چیزی به کسی نسبت ندادم. اینایی که گفتم از صحیح بخاری بود که حتما میشناسینش!» این کتاب بعد از قرآن یکی از رفرنس های مستند اهل تسننه. #قسمت_اول
ادامه دارد...
📚 کتاب خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفرشادمهری از دوران تحصیلش در پاریس
@HoseinDarabi
4_5776221385185559568.mp3
22.9M
🔊 فایل #سخنرانی
📋 #زیارت_امیرالمؤمنین علیه السلام در #روز_غدیر از زبان #امام_هادی علیه السلام ـ جلسه اول
🔴 #حجت_الاسلام_کاشانی
📅 02 شهریور 1397
#قسمت_دوم
رشید گفت: «شما حديث معتبر صریح سراغ دارید؟!» گفتم: «پیامبر فرمودهان که هر کس دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی که خداوند به من وعده داده بشه، علی و ذریه اون رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما رو از در هدایت خارج نمیکنن و شما رو هیچ وقت به ضلالت وارد نمی کنن. این هم یکی از اون احادیث!» رشید به سرعت گفت: البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده» گفتم: «این حدیث به نقل از منابع اهل سنت بود و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم موارد دیگه ای هم هست. جدا از اینا، مطمئنا ما هم منابع ویژه خودمون داریم. اما من از اونا نقل نمی کنم.»
شما ماجرای غدیر خم رو شنیدهاید؟»
- نه! تا به حال اسم غدیر خم رو نشنیدهاید؟ - نه! - نه!
- ماجرای حجة الوداع پیامبر و انتخاب امام علی(ع) به عنوان ولی بعد از رسول الله ..... اون روز اولین کسی که به مناسبت این انتخاب به امام علی تبریک گفت ابوبکر بود. این روایت رو، که هم مورد تأیید علمای اهل تسننه و هم اهل تشیع، نشنیدهاید؟
چیزی نگفتن.
ادامه دادم: «من دوباره تأکید میکنم که علاقه ای به بیان اختلافات ندارم. چون فکر میکنم به اندازه کافی کتاب برای مراجعه هست
اما ظاهرا شما به این منظور اینجا اومدید. اگه به دنیای بی دین فعلی نگاه کنید، می بینید که مشتركات مسلمونا اونقدر زیاده که حرف برای زدن و مشکل برای مطرح کردن و راه حل برای پیدا کردن و غصه برای خوردن کم نیست.» ریاض گفت: «اینی که گفتید . مگه میشه ابوبکر صدیق هم بره تبریک بگه و هم اون فرد رو قبول نداشته باشه؟»
گفتم: «این رو شما باید جواب بدید. چطور ایشون به خودش اجازه میده که بعد از پیامبر بشه خلیفه؛ در حالی که میدونست پیامبر چه کسی رو تعیین کردهان و خودش برای تبریک گفتن به اون فرد پیش قدم شده بوده.» رشید گفت: «واقعا ریاست اون قدرا ارزش نداره که این همه سرش دعوا شده.» گفتم: «بحث سر ریاست نیست .... صحبت از هدایت کردن یا گمراه کردن امتیه که پیامبر به سختی به اون سطح رسونده بودن. ببینید بعد از پیامبر حکومت به کجا رسید .... چه کسایی روی کار اومدن .. حکومت دست چه کسی بود که به دست یزید و معاویه افتاد ... این اون چیزی بود که پیامبر میخواستن؟
چیزی که شما اسمش رو میذارید ریاست، اگه این قدر بی ارزشه، چرا خلفا جانشینای خودشون رو هم تعیین می کردن؟ چطور تعجب نمی کنید که خلفا جانشین خودشون رو تعیین کردهان تا یه نفر قابل اعتماد دستاورداشون رو حفظ کنه، اما به شما گفته شده پیامبر چنین کاری نکرده ان؛ در حالی که بعد از پیامبر این کار خیلی ضروری تر بوده.
ادامه دارد...
📚خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفر شادمهری از دوران تحصیلش در فرانسه
@HoseinDarabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم بوعلی سینا عجب شعری گفته
البته این قسمتی از شعرشه
و
جونم نفس سید مجید بنی فاطمه
حق مطلبو ادا کرد
@HoseinDarabi
کانال حسین دارابی
جانم بوعلی سینا عجب شعری گفته البته این قسمتی از شعرشه و جونم نفس سید مجید بنی فاطمه حق مطلبو ادا
شعر کامل بوعلی سینا در مدح امیرالمومنین
به گردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا
که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا
بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی
ز تیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژدهی یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا
پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی
تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی
علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا
وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله مـا فیها
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر
کلام نیک پیغمبر، ولیّ ایزد دانا
حدیثی خاطرم آمد که میفرمود پیغمبر
به اصحابش شب معراج سرّ لیله الاسرا
بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی
بهر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
بهر محراب صد منبر، به هر منبر علی پیدا
ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
بغیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب
که تا صبح از درون خانه پا ننهد برون اصلا
که ناگه جبر ئیل از حق سلام آورد بر احمد
که ای مسند نشین بارگاه قرب او ادنی
اگر چه بر همه ظاهر شده بر صورتی اما
ولیّت از همه بگذشت، با ما بود در بالا
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم
به هر عالم دو صد آدم به هر آدم دو صد حوا
به حکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی
به هر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا
نه وصفش این چنین باشد که میگویند در عالم
زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشهی هیجا
علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا
علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا
چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او
گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا
ابو علی سینا
@HoseinDarabi
#قسمت_سوم
به نظر شما درایت خلفا بیشتر از پیامبر نبوده؟!» رشید گفت: «سبحان الله . ما جرئت نمی کنیم همچین ادعایی بکنیم. ما معاویه رو قبول نداریم. این متاسفانه اشتباهی بوده که اتفاق افتاده. اما خود خلفا افراد بسیار قابل اعتمادی برای پیامبر بودهان. پیامبر درباره عمر گفتهان که اگه خدا میخواست بعد از من پیامبری انتخاب کنه اون تو میبودی (!) .... حتما درباره عدل عمر ابن خطاب شنیدهاید» ریاض، انگار یهو مطلب مهمی برای گفتن یادش اومده باشه، با خوشحالی گفت: «میگن عمر ابن خطاب داشته توی یه کوچه راه می رفته که الاغی از اون کوچه رد میشه و پاش میره توی به چاله و میلنگه. عمر زار زار گریه میکنه و میگه خدا توی اون دنیا از من سؤال میکنه که چرا در زمان تو حیوونی پاش توی یه چاله رفته و چرا اون راه چاله داشته و ...»
گفتم: «خدا از عمر ابن خطاب میپرسه که چرا در زمان تو پای یه حیوون توی چاله رفته، اما نمیپرسه چرا به دستور تو خونه دختر پیامبر رو آتیش زدن و چرا دختر پیامبر رو کتک زدی؟ این چه جور عدالتیه؟» رشید، که به وضوح عصبانی شده بود، گفت: «سبحان الله! شما چیزایی به بزرگان نسبت می دید که معلوم نیست از کجا می آرید.»
گفتم:
چرا معلوم نیست؟ تا حالا که هر چی گفتم از منابع شما بود. این ماجرای بیعت گرفتن به زور از امام علی و آتیش زدن خونه دختر پیامبر رو هم که هم شیعه نقل کرده هم سنی. خیلی از علمای اهل سنت بعدها سعی کردن این ماجرا رو از کتاباشون حذف کنن، اما هنوز هم میتونید اون رو توی بعضی از کتابا پیدا کنید.».ادامه دارد...
📚خاطرات سفیر
خاطرات دکتر نیلوفر شادمهری از دوران تحصیلش در فرانسه
@HoseinDarabi
آقا یه سریا فکر میکنن فقط باید امربه معروف و نهیازمنکر بکنن، مخصوصا نهیازمنکر. اصلا نمیدونن نهیازمنکر چی هست.
طرف رفته تو جنگل کنار رودخونه بساط پهن کرده، بعد از چند ساعت دستشوییاش میگیره، یه ظرف آب برمیداره و بصورت یواشکی میره پشت مُشتا، هی دور میشه، هی عقب رو نگاه میکنه ببینه کسی میبینهاش یا نه، هی میره دورتر دوباره عقب رو نگاه میکنه، میشینه رو زمین بازهم پشت سرشو نگاه میکنه، خط مستقیمی از خودش به افراد دوردست رسم میکنه میبینه بازم معلومه، دلش آروم نمیگیره دوباره میره عقب و عقبتر، کیلومترها در دل جنگل راه رو طی میکنه تا خیالش راحت بشه کسی نمیبینش، انقدر دیگه میره جلو که حتی میرسه به حیوانات وحشی. مثلا میبینه میمونها دارن از این درخت به اون درخت میپرن یا صدای خرس و این چیزها میاد، ببخشید موضوع اصلا بحثمون چی بود؟ آهان امربهمعروف ونهیازمنکر، آخه بیشتر شبیه داستان تارزان در سرزمین عجایب بود.
خلاصه منظورم این بود خیلی طرف دور میشه از جمعیت، یدفعه میبینه یه خانواده کنار رودخونه تک وتنها و دور از جمعیت نشستن، حالا خانم خانواده روسری سرش نیست و شلوارشم زده بالا و یکم راحته و رفته تو آب با بچههاش
طرف که این صحنه رو میبینه اصلا فشار دستشویی رو فراموش میکنه و باخودش میگه الان اگر من نرم تذکر بدم و برم کارمو بکنم شاید برگردم چیزی از اسلام باقی نمونده باشه، احساس وظیفه شدید میکنه و میره که تذکر بده خانم حجابت رو درست کن، آخه لامصب این بدبختها انقدر اومدن جلو که کسی نباشه راحت باشن، تو وارد حریمشون شدی باید سرتو بندازی پایین و برگردی، طرف تو خیابون یا توجمعیت که اینطوری نمیگرده که شاید نهیازمنکر بخواد واجب بشه.
امربهمعروف شرایط داره، اینطوری نیست که راه بری به اینواون گیر بدی. تازه اگه واجب هم بشه روش داره
گاهی اوقات بی توجهی خودش امربهمعروفه،
گاهی نگاه کردن با تعجب به طرف نهیازمنکره
گاهی یه تذکر یک کلمهای و رد شدن کافیه،
گاهی اوقات سکوت بهترین نهیازمنکره،
گاهی باید ماهها زمان بگذاری و به فامیلت خدمت کنی، محبت کنی، پول خرج کنی، مشکل حل کنی، بری بیای، با اخلاقت و رفتارت بتونی تاثیر بگذاری و نهی ازمنکر عملی انجام بدی
ما نشستیم فقط یاد گرفتیم گیر بدیم بحث کنیم، دعوا کنیم، اعصاب داغونمونو تخلیه کنیم، ماشالا اخلاق هم که نداریم، بعد وضعیت بدتر و بدتر میشه، وحتی تاثیر معکوس میگذاره. آبروی اسلام و مسلمونی رو هم میبریم.
#امر_به_معروف
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
برخی از مردم نسبت به دین و اسلام بدبین شدهاند، چرا؟ چون مسلمونا و مذهبیا بد عمل میکنن. دراول کار یکمی حق میدیم مردم بدبین بشن. ولی اگه بخوایم دقیقتر نگاه کنیم حق نداریم بخاطر عملکرد بد برخی مذهبیها به اصل دین بدبین بشیم. چرا؟
⬅️ اشتباهی که صورت میگیره اینجاست که ما اول باید اسلام رو بشناسیم بعد خودبهخود مسلمونا شناخته میشن، ولی ما برعکس عمل میکنیم، اول مسلمونارو نگاه میکنیم چهجوری عمل میکنن بعد درباره اسلام قضاوت میکنیم. اون مسلمونی که از اسلام فقط ظاهرش رو گرفته و بد عمل میکنه، مشکل از خودشه نه از اسلام، اتفاقا اسلام هم اونو قبول نداره.
🔻ما حق نداریم وقتی از اسلام چیزی نمیدونیم دربارش نظر بدیم، وقتی میتونیم چیزی رو مورد نقد و بررسی قرار بدیم که احاطه کامل دربارهاش داشته باشیم. مثلا در یک جلسه نقد و بررسی کتاب یا فیلم، اگر کارشناسی اصلا کتاب رو نخونده باشه میتونه بیاد بگه این کتاب اصلا بهدرد نمیخوره و پرت و پلا بگه؟
🔻اگه یه مسلمون بظاهر مذهبی امانتدار نیست، اگه دزده اگه اختلاس میکنه، مگه اسلام بهش اجازه داده؟ احادیث و آیات شدیداللحن درباره مال مردم خوردن و مال حرام خوردن رو ببینید. کجا اسلام اجازه داده؟
👌 بعد از فتح مکه و جمع کردن بتها از دور کعبه، طبیعتا کلید درب خونه خدا رو باید از کلیددار قبلی کعبه میگرفتن، عثمان ابن طلحه که یک فرد مشرک بود، کلیددار کعبه بود، کلید رو ازش گرفتن که یک مسلمون جاش کلیدداری کنه، آیه ۵۸ سوره نساء نازل میشه که 《إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا》، همانا خداوند شمارا امر میکند که امانات رو به صاحبش واگذار کنید.
میگه کلیددار رو عوض کردید درست، ولی اون کلیدها برای شما نیست برای کلیددار قبلی بود، کلیدهاشو بهش برگردونید، مال خودشه، وقتی به عثمان بن طلحه اینو گفتن این سطح از شعور رو که دید مسلمون شد.
🔻آقا اسلام اینه، انقدر حساسه رو مال و اموال دیگرانه، حالا یه حروملقمه ای دزدی میکنه به اسم اسلام نذاریمش، اگه یه مذهبی اخلاقش گنده به اسم خدا پیغمبر نگذاریم، اگه یه چادری دوبههم زن و خاله زنکه حجاب رو زیر سوال نبریم. اگر یک روحانی بد عمل میکنه بهپای دین نگذاریم.
🔻یکی وسط جنگ جمل، اومد به امیرالمؤمنین گفت آیا ممکنه که طلحه و زبیر با اون شخصیت و سابقه درخشان در اسلام و عایشه همسر پیامبر بر باطل گرد هم بیان؟
امیرالمؤمنین فرمود:
《اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ》
حق و باطل را با شخصیتها نمیتوان شناخت، اول حق و باطل را بشناس، اهل حق و اهل باطل را خواهی شناخت
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
آقا گیر دادن به این دختره #نقش لیلا در سریال پدر (دقت کنید نقش لیلا)
که چرا عکسهای بیحجابی انداخته. اصلا کاری با ایشون ندارم که کارش اشتباه بوده یا خودش رو گم کرده یا جوگیر شده و این حرفا.
یه چیزی رو نمیفهمم، اینایی که انتقاد میکنن دقیقا چی میخوان بگن؟ میخوان بگن حجاب و اخلاق و رفتارش در دنیای واقعیش هم مثل نقشش تو فیلم باید باشه؟ خیلی از مذهبیا وحتی روحانیون فعال مجازی، تو پیجشون انواع عکس های فشن و آرایش کرده این خانومو گذاشتن و نوشتن حرمت چادر خاکی مادرمان را نگه نداشتی و.... چه ربطی داره خب، تو فیلم نقشش چادری بود تو غیر فیلم چادری نیست، تو چرا عکسهای اون مدلیشو داری پخش میکنی؟ این که علاوه بر نشر عکس ها، اهانت بیشتری به حضرت زهراست
یعنی از نقش شمر تو سریال مختار باید انتظار داشته باشیم که تو زندگیاش مثل شمر باشه؟
یا مثلا مصطفی زمانی که نقش یوسف پیامبر رو داشته باید مثل یک پیامبر زندگی کنه؟
خب این که انتظار خیلی بیجایی هست، مگه میشه؟ اصلا صدا وسیما و تهیه کنندگان فیلمها معیارشون این نیست که بازیگرهای نقش خوب و مثبت فیلمها تو زندگیشون هم همینطوری باشن، حتی اگه بگردن بازیگر هایی پیدا کنن که خیلی آدمای پاک و سالمی باشن باز هم تضمینی نیست که بعد پخش سریالها همونطوری بمونن، چون خود شهرت و مشهور شدن باعث تغییر افراد میشه.
سه چیز باعث فساده
شهرت، ثروت و قدرت
۹۰ درصد ماهایی که گیر دادیم به این بازیگر، اگر خودمون مشهور بشیم، یا به قدرت و مال منالی برسیم خیلی بدتر از این یارو خودمونو خراب میکنیم
چه بسیار انسانهایی بودن در طول تاریخ که آدمهای خوب و شریفی بودن ولی آخرش خراب شدن بهخاطر همین مسائل. چه بسیار روحانیون و رزمنده ها و جانبازانی که خیلی آدمای خوبی بودن ولی بعدا یه پست و مقامی گرفتن گند زده شد بهشون
فیلمها و سریالها رو باید دید و با نقشهای افراد در سریال ارتباط گرفت نه خود افراد. مثلا در سریال مختار بهجای اینکه با فریبرز عربنیا ارتباط بگیریم با شخصیت مختار ارتباط و تاثیر بگیریم، یا در سریال پدر با نقش لیلا و حامد ارتباط بگیریم و بعدش تمام، چیکار داریم حالا خرابکاری میکنن یا نه. درکل این آدمارو نباید انقدر بزرگشون کنیم که بعدا اینطوری بشن، همین توجهات الکی اینارو بزرگ میکنه
بنده خدا اون بازیگری که تو سریال مختار نقش شمر رو بازی میکرد تا چند ماه تو کوچه خیابون فحشش میدادن، یعنی همچین مردمی داریم، اعتقاد داریم این امام حسین رو کشته، یا مثلا یه بار تو تعزیه دم خونهمون شمر زد امام حسین رو کشت ملت ریختن سر شمر تا میتونست کتکش زدن😃
@HoseinDarabi
آقا یه نفر اومده میگه من حجت خدا، فرزند و فرستاده امام زمان هستم، اسمش هم احمدالحسن هستش. خب تو برخورد اول که آدم یکدفعه ایمان نمیاره بپره پاهاشو بوس کنه، میپرسیم آقا ادعای خیلی بزرگی کردید، از کجا مطمئن بشیم، چندتا حدیث از پیامبر(ص) میارن که در آخرالزمان این اتفاق میفته، میگیم خب اصلا حدیثهاتون درست، از کجا معلوم که منظور ایشونه؟ یه نشانهای، معجزه ای، چیزی به ما نشون بدید،
میگه دوتا دلیل و نشانه به شما معرفی میکنم:
۱_ استخاره😒
۲_خواب😐
🔻تصور کنید، یکی اومده میگه من حجت خدا، فرستاده امام مهدی هستم، امام سیزدهم هستم، اومدم زمینه ظهور امام دوازدهم رو فراهم کنم🙄
شما میگی یهلحظه وایسا یدیقه یه استخاره کنم، بعد بالهجه نقی میگی "اون تسبیح منِ بده داداش"، بعد استخاره میکنی، باصدای بلند میگی
تبریک میگم تبریک، استخاره خوب دراومد شما اصلا خود امام زمانی، چون تو استخاره اشتباهی نیت کردم که شما خود امام زمانی یا نه، خوب دراومد، خیلی مخلصیم، خیلی منتظرتون بودیم
❓خنده دار نیست؟
آقا اصلا استخاره اصول و شرایطی داره، هرجایی استخاره جواب نمیده، استخاره وقتی معنی داره که شما میخوای یه کاری بکنی اول میری تحقیق میکنی، بالا پایین میکنی، عقلت رو به کار میگیری، بعد یه جایی تو دو راهی گیر میکنی نمیتونی تشخیص بدی، اونوقت استخاره (طلب خیر ازخدا) میکنی، نه اینکه زرتی اول کار استخاره کنی، اونم برای تشخیص یه همچین مساله مهمی، تشخیص حجت خدا
🔻یا میگن توسل کن، تو خواب بهت میگن که این حجت خداست، خیلیا این کارو کردن و تو خواب بهشون گفتن که ایشون فرستاده امام زمانه. این دلیل هم مثل دلیل استخاره سبک و غیرعقلی هست، اصلا بین علمای دین، خواب خودش حجت نیست چه برسه به اینکه حجت خدا رو بخوای با خواب بشناسی.
⬅️اصلا شما یک شبانه روز به دستهبیل فکر کن، شب خوابش رو میبینی، اینایی هم که خواب دیدن همین بوده احتمالا، یکی دو روز با حال خوش و اشک و زاری به ایشون فکر کردن بعد یه خوابی در این زمینه دیدن. این که نشد دلیل، هر کی میتونه بیاد ادعای مهدویت بکنه، دلیلشم استخاره و خواب باشه.
🔻اصلا حالا که اینطوریه من میخوام برم ادعای مهدویت بکنم ، چند تا از شماها هم بیاید بگید خواب دیدید و استخاره کردید یقین پیدا کردید که من فرستاده امام زمانم، خدایی ضایعمون نکنیدا، تو شادیهاتون جبران میکنم.
میگن یکی ادعای پیامبری کرد گفتن کتابت کو؟ گفت کتاب ندارم، جزوه میگم بنویسید
مگه شهر هرته این مسائل؟
🔻یکی از علما، فکر کنم سیدبن طاووس بود یا محقق حلی، یه شب پیامبر(ص) اومد تو خوابش نکته ای به این عالم گفت، صبح که بلند شد با خودش گفت خواب که حجت نیست، به اون خواب اعتنایی نکرد، چند شب پشت سر هم پیامبر(ص) به خواب اون عالم اومد و نکتهای بهش گفت و باز هم اون عالم به خواب اعتنایی نکرد، روز آخر پیامبر در خواب جهت تایید حجت ندانستن خواب، بهش گفت الحق که بی دلیل به این مقام علمی نرسیدی
البته همین خواب آخر هم نباید بهش اعتنا کرد😊.
#احمدالحسن (قسمت دوم)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
ام سليمه وارد شد و به دنبالش عمروبن حجاج به اتاق آمد و گفت: خداوند شما را دوست دارد که از دست این حرامیان جان به دربردید.
ربیع خود را جمع و جور کرد و عمرو کنار او نشست. ام ربيع گفت: و بزرگی چون #عمروبنحجاج به ما پناه داد.
عمرو گفت: همه ی اینها از بی کفایتی یزید است که در شام به خوشگذرانی مشغول است و مسلمین در کوفه و جاهای دیگر، این چنین گرفتار هستند.
ربيع و مادر از شنیدن این حرف خوشحال شدند. ربيع گفت: و همین، شامیان را جسور کرده که بی گناهان را میکشند و چنان هراسی در دلها میاندازند که هیچ کس جرأت نکند به خونخواهی کشته اش برخیزد
عمرو گفت: «تو از چه سخن می گویی؟!»
ربیع گفت: من نمی توانم خاموش و خوابزده در قبیلهام بمانم در حالی که پدرم به ظلم کشته شده.
عمرو گفت: «کشته شده؟!»
-شامیان او را کشتند؛ به جرم این که علی را لعن نکرد. ام ربيع بغض خود را فرو خورد. عمرو به فکر فرو رفت. بعد گفت:
پس تو برای خونخواهی به شام میروی، نه تجارت
ام ربيع بغض آلود رو به ربیع گفت:
اما تو یکه و تنها در شام سرنوشتی غیر از آنچه بر پدرت گذشت، نخواهی داشت، و بعد به زخم دستش اشاره کرد و گفت:
این تازه شروع راه است و اگر ابن حجاج در آن بیابان نرسیده بود، الان خوراک مرغان آسمان بودیم؛ و اگر عبدالله به داد کاروان سلیمان نرسیده بود، همه ی اموالمان نیز به باد رفته بود.»
عمرو از ربیع پرسید: تو چگونه #عبدالله_بن_عمیر را دیدی و از او جدا شدی؟!» بعد رو به ام ربيع و بقیه گفت:
اگر بنی کلب فقط عبدالله را داشت، هیچ چیز از شرف و عزت کم نداشت. به قبیلهات باز گرد و آنچه به من گفتی به عبدالله بگوا من در جنگ های بسیاری در کنار عبدالله بودم. او وقتی بر اسب می نشست و بر مشرکان می تاخت، چون رعد آسمان صفوف آنان را در هم می ریخت و چون گردباد همه را پراکنده می کرد. دور نیست که با یاری او و دیگر جنگاوران کوفه، انتقام خویش را از شامیان بگیریم.»
ام ربیع گفت: «جنگ؟! با یزید؟!
عمرو گفت: ما در انتظار هستیم. به زودی خبرهایی از مکه می رسد که همه از آن آگاه می شوند(نامه به حسین بن علی).
ربیع گفت: «به خدا سوگند! اکنون من خود را به عمروبن حجاج که بزرگ مَذحِج است، نزدیک تر می دانم تا مردان بنی کلب
عمرو به او لبخند زد. گفت:
با هم به دیدار عبدالله میرویم. تو نیز خشم خود را از شامیان در سینه نگه دار! که روز انتقام نزدیک است.»
در میان راه به سراغ شَبَثبنرِبعی رفتند تا اورا با خود همراه کنند، شبث آنها را به داخل منزل دعوت کرد: عمر به شبث گفت که عبدالله وارد بنی کلب شده است. شبث با تعجب پرسید؟
"عبداللهبنعمیر کلبی؟"
عمرو گفت "به تازگی از فارس آمده باید اورا به همراهی بزرگان کوفه دعوت کنیم"
شبث گفت: "عبدالله مرد دلیر و با ایمانیست. ما به همراهی او و بنی کلب احتیاج داریم. من هم با شما میآیم". ادامه دارد....
📚 کتاب #نامیرا (قسمت اول)
@Hoseindarabi
👆 آقا چند قسمت از این کتابو میخوام بگذارم و هدف خاصی دارم، ولی باید از همین قسمت اول رو باید بخونید
قول میدم آخرش مختون سوت بکشه. هر کس کتابو کامل خونده، میدونه چی میگم، من چند ساله منتظرم جلد دوم این کتاب بیاد بیرون، ولی نمیاد. با ما همراه باشید
این کتاب نامیرا شخصیت خیلی زیاد داره، من دو سه تا شخصیت رو میخوام معرفی کنم و برم جلو، که در پیام اول دیدید
۱_عمروبن حجاج مذحجی، بزرگ و رئیس قبیله شجاع مذحج هست، از محبین اهل بیت و بزرگان کوفه که به امام حسین نامه نوشتن بیاد علیه یزید قیام کنن
۲_شبث بن ربعی هم از بزرگان کوفه و از دوستداران اهل بیت مثل عمروبن حجاج
۳_عبدالله بن عمیر کلبی از بزرگان قبیله بنی کلب که به اهل بیت ارادت داره ولی حکومت معاویه و یزید هم قبول داره و اونارو امیرالمومنین میدونه، از لحاظ شجاعت و جنگآوری خیلی خفنه، بخاطر همین عمروبن حجاج سفر کرده به بنی کلب راضیش کنه به جمع اونا بپیونده تا علیه یزید قیام کنن،
و ادامه داستان.....
من با زحمت دارم قسمت هایی که این سه شخصیت هستن رو جدا میکنم براتون میگذارما، خدایی بخونید
مهمانان #عبدالله_بن_عمیر در اتاق گرداگرد نشسته بودند. #عمروبنحجاج پارچهپیچی را باز کرد و شمشیر هدیهی عبدالله را بیرون آورد و آن را به همه نشان داد و بعد رو به عبدالله گرفت و گفت: این شمشیر را می شناسی؟»
عبدالله فکر کرد. گفت:
غنیمت دیلمان بود؟ عمرو گفت: «قسطنطنیه!»
عبدالله گفت: «ها! از آن سردار دلیری که ابو ایوب انصاری به دست او به شهادت رسید و تو او را از پای درآوردی.
عمرو گفت: «خوب به یاد آوردی!»
عبدالله گفت: «در آن جنگ یزیدبن معاویه فرماندهی سپاه را بر عهده داشت.»
#شبثبنربعی گفت: «یزید؟! او در تمام روزهای جنگ در خیمهی خویش با ام كلثوم (همسرش) مشغول بود و کباب بره به دندان می کشید
عبدالله دلگیر به شبث نگاه کرد. عمرو که نمی خواست احساسات عبدالله با حرف شبث تحریک شود، سریع شمشیر را به عبدالله داد. عمرو گفت:
و حالا این شمشیر را برای سر سلامتی بهترین دوست و همراهم در جنگ های جهادی، هدیه می کنم.
عبدالله گفت: «تو در نیکی و دوستی بر من سبقت گرفتی!» بعد با تردید به شبث و بعد به عمرو نگاه کرد و گفت: اما من در مقابل، هدیهی درخوری ندارم که جبران کنم.»
شبث گفت: «جبران تو تصمیم توست در امر مهمی که همهی بزرگان كوفه در آن اتفاق کرده اند.»
عمرو گفت: تو بهتر از همه می دانی که معاویه در سالهای خلافتش پیوسته کوفیان را تحقیر کرد و خزانه را به شام برد و مخالفانش را از میان برداشت تا پس از مرگش سلطنت خویش را به یزید واگذارد.»
شبث گفت: او حق نداشت به رسم پادشاهان، بعد از خود جانشین و ولیعهد تعیین کند و همه را به اطاعت از او وادارد
عبدالله شمشیر را زمین گذاشت و تلخ خندی زد. گفت: پیش از این هم حسن بن علی جانشین پدر شد. اگر این کار خلاف سنت رسول خدا بود، هرگز علی بن ابی طالب چنین نمی کرد
شبث گفت: على فرزندش را جانشین خود نکرد، مردم خود گرد حسن جمع شدند و با او بیعت کردند.
عبدالله گفت: «الان هم مردم، خود با یزید بیعت کرده اند.»
عمرو گفت: «مردم شام آری! اما بزرگان کوفه و مکه و مدینه بیعت نکردند.»
شبث گفت: «و حسین بن علی با همه ی خاندانش از مدینه به مکه پناه برده تا با یزید بیعت نکند.»
عمرو گفت: «عبدالله بن زبیر و ابن عباس و عبدالله بن عمر نیز بیعت نکردند. ما چگونه بیعت کنیم، در حالی که معاویه و یزید بیشترین ستم را بر کوفیان روا داشته اند؟!»
عبدالله با تأسف گفت: از این سخنان بوی شقاق و فتنه بلند است.»
عمرو گفت: «سال ها از فتنه های معاویه رنج بردیم و سکوت کردیم. غنائم فتح ارمنستان چه شد؟ خراج کوفیان کجاست؟ مردان بزرگی چون حجربن عدی را چه کسی کشت؟
«ما می گوییم وقتی حسین بن علی در میان ماست، فرزند معاویه را چه به حکومت؟!»
ادامه دارد....
#نامیرا (قسمت دوم)
@HoseinDarabi
اصلا قسمت اول رو نمیخواد بخونید، همین قسمت دوم بعلاوه پیام قبلش که ۳ شخصیت اصلی داستان رو بخونید
داشتم آمار طلاق رو میدیدم یه نکته جالب به ذهنم رسید. آمار طلاق در جنوب تهران حدودا ۲۵ درصده و در مناطق بالای تهران که وضعیت مالی بهتری دارن حدودا ۵۰ درصده.
به دختر پسرهای بالا شهری میخواستم بگم:
آقا ۵۰ درصد احتمال داره طلاق بگیری
یعنی اگر دو تا جشن عروسی تو بالاشهر رو در نظر بگیری، یکیش چند ماه بعد طلاق میگیرن به امید خدا😐
حالا نیاید بگید من و داداشم یا خواهرم ازدواج کردیم هیچکدوممونم طلاق نگرفتیم، این احتماله، شما طلاق نگرفتید ، دو تا طلاق تو محله بغلی اتفاق افتاده. یعنی شما هزار تا ازدواج رو در نظر بگیری ۵۰۰ تاش به طلاق منجر میشه.
🔻خب حالا که اینطوریه، اصلا بهصرفه نیست که سالن چندمیلیونی بگیری پونصد نفرو شام بدی، بعد طلاق بگیری، تازه بعد طلاقتون هم کلی حرف میزنن پشتتون. پیشنهاد ما اینه که فقط کارت عروسی بدید به اقوام و توش آمار طلاق رو مرقوم فرمایید، و بگید چون احتمالش زیاده طلاق بگیرید در همین حد بسنده میکنیم. ولی اگر هدیهای دارید به فرستنده کارت دعوت بدید به ما برسونن، البته اونا هم احتمالا با همین استدلال که احتمالا طلاق میگیرید تُف هم کف دست حامل کارت نمیندازن.
🔻یا چه دلیلی داره بری آتلیه؟ وقتی قراره چند وقت دیگه همه عکسهای خاکبرسری ضایعتون رو پاره کنید و حالتون از هم بههم بخوره؟ خب چرا دهها میلیون پول آتلیه و باغ و کوفت و زهرمار میدید؟ آیا نمیدانید که به زودی مجرد خواهید شد؟
🔻آقا پسر بالا شهری، تو به احتمال ۵۰درصد زندگیات میپوکه، چرا جوگیر میشی چندصد سکه مهریه رو قبول میکنی؟ چرا نمیفهمی؟ بِفهم نَفهم
🔻دختر خانم بالاشهری، تو به احتمال یکدوم (۱/۲) زندگی مشترکت دیری نمیپاید، چرا جهیزیه خفن و کامل میگیری؟ یه زیرانداز با یه پیکنیک بذار تو خونه با چهارتا ظرف و قابلمه همین کافیه، تلوزیونم نمیخواد ببینی چون یا داره جومونگ نشون میده یا یوزارسیف یا اخبار داره میگه همه جا بحران و آشوبه و فقط ایران خوبه😃، اگرم خواستی ببینی، از موبایل پخش زنده ببینید، اگه طلاق نگرفتید آروم آروم جهیزیه بگیرید و کاملش کنید
بهمین ترتیب از خرجهای اضافی دیگر جلوگیری کنید. همچنین از رسمهای غلط. این طرح پیشنهادی رو میخوام تقدیم به دولت کنم، فکر کنم در مهار تورم، نقدینگی و بالارفتن سکه و ارز کمکش کنه.😁
⬅️ ولی واقعا آمار طلاق خیلی نگران کنندس، دلیلش اینه که عروس دامادا بدون آگاهی میرن سر زندگی، هیچی بلد نیستن، نه خودشون رفتن دنبالش نه والدین یادشون دادن، چون والدین خودشونم بلد نیستن، مدرسه و دانشگاه هم که هیچی، دانش آموز و دانشجو ۱۵ سال درس میخونه، تو صدتا کتابی که میخونه دوتا کتاب آموزشهای مهارتهای زندگی پیدا نمیشه کرد، ولی تا دلتون بخواد کتاب های شرّو وِر به خورد بچهها میدن که به هیچ دردشون نمیخوره
#رسم_های_غلط (قسمت۷ _ عدم آگاهی)
✍حسین دارابی
@HoseinDarabi
#عبدالله_بن_عمیر گفت: از نویسندگان نامه به حسینبنعلی، دیگر چه کسانی هستند؟
#عمروبنحجاج گفت: رفاعة بن شداد، حبیببنمظاهر، مسیب بن نجبه، مختار و دیگران.
مختار؟! عمرو گفت: «بله، مختاربن ابی عبیده. داماد نعمان امیر کوفه » عبدالله گفت: «اینان چگونه در یک جا جمع شده اند
عمرو گفت: همه یکدل شده اند و اختلافات خویش را کنار گذاشته اند.»
شبث گفت: «تو نیز مایه ی شرف و عزت بنی کلب هستی و اگر با بزرگان کوفه همراه شوی و به حسین نامه بنویسی، مردان بنی کلب به تو اقتدا می کنند و از پیمان خویش با بنی امیه چشم می پوشند.
عمرو گفت: «دیر نیست که فرزند رسول خدا با سپاهی از مردان کوفه بر یزید غلبه کند و عزت و شرف را به ما باز گرداند.
شبث گفت: تصمیم های بزرگ، برازنده ی مردان بزرگ است که اگر در آن تأخیر کنند، شاید هرگز فرصت جبران نیابند
همه بیصبرانه منتظر پاسخ عبدالله بودند، عبدالله گفت:
هنوز زخم های گذشته التیام نیافته، می خواهید زخمهای تازه بر پیکر مسلمین وارد کنید. بعد رو به عمرو کرد و گفت: در جنگ مازندران به خاطر داری که مردم آن سرزمین برای دیدن یک نفر از صحابهی رسول خدا، چگونه بی تابی می کردند و از یکدیگر سبقت می گرفتند؟! در فارس نیز مردم تازه مسلمان شده به یک سلمان فارسی که صحابهی رسول خدا بود، چنان خشنودند و به خود میبالند که عرب از رسول خدا آن قدر خشنود نیست.»
شبث گفت: «ما نیز فرزند رسول خدا را به کوفه خواندیم تا هدایتمان کند و ما را از ستم بنی امیه برهاند.»
عبدالله گفت: «از کدام ستم میگویی، از یزید؟ او که تازه خلیفه است و هنوز کاری نکرده، از معاویه می گویید که او را نزدیکترین صحابی رسول خدا به حکومت شام گماشت و در دوران خلافت خویش نیز چنان مشرکان را ذلیل کرد که هنوز هم رومیان از شنیدن نام سپاه شام برخویش میلرزند! یقین داشته باشید که چه شام ضعیف شود، چه کوفه، آنکه بهره اش را می برد رومیان هستند، نه مسلمانان.
در همین حال، صدای اذان بلند شد.
در میان راه مسجد بنی کلب عبدالله گفت: «یقین بدانید که حسین پاسخی به شما نخواهد داد و هرگز بر یزیدبن معاویه خروج نخواهد کرد.»......
عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی پیشاپیش یارانشان سوار بر اسب آهسته درحال برگشت به کوفه بودند. انگار هر دو در سکوتی سرد به سخنان عبدالله میاندیشیدند. شبث گفت:
عبدالله سالهاست که از خزانه ی شام ارتزاق می کند. حق دارد از حکومت یزید دفاع کند. ما نباید از او چنین درخواستی می کردیم
عمرو گفت: بعد از جنگ قسطنطنیه من به کوفه بازگشتم، اما عبدالله به فارس رفت و من نمیدانستم که در این چند سال این قدر تغییر کرده است او عبدالله آن سال ها نیست.» ادامه دارد...
#نامیرا (قسمت سوم)
@HoseinDarabi
#عمروبنحجاج آشفته و نگران وارد خانه شد. یکراست به اتاقی رفت و سرگردان به دور خود چرخید. ام سليمه وارد اتاق شد. آشفتگی عمرو را دریافت. پرسید:
چه شده عمرو... اتفاقی در کوفه افتاده؟» عمرو عصبی بود. گفت: نه... کاسه ای آب بیاور
ام سليمه گفت: من باور کنم که هیچ اتفاقی نیافتاده؟ پس آشفتگی تو از چیست؟
عمرو گفت: چون هیچ اتفاقی نیافتاده.. آخرین پیک های کوفه از مکه باز گشته اند، اما پاسخی از سوی حسین بن علی دریافت نکرده اند. فقط نامه ها را گرفته و آنها را راهی کرده؛ همین!»
.
.
سواری در گذرهای اصلی کوفه به تاخت می رفت. از چند گذر عبور کرد و جلو در خانه ی #شبثبنربعی که رو به باغ بزرگی داشت، ایستاد. لختی دوروبر را نگاه کرد و وارد خانه شد. شبث بن ربعی از در خانه بیرون آمده و سوار به او سلام کرد و خبری به او رساند. شبث از شنیدن خبر، چهره اش باز شد. چیزی به سوار گفت و خود به خانه بازگشت. سوار برگشت و بر اسب نشست و از کوچه پس کوچه های کوفه با عجله گذشت.
در مقابل خانه ی عمرو بن حجاج ایستاد پیاده شد و در زد.
سلام به عمروبن حجاج!
سلام به بنده خدا! مسلم بن عقیل از سوی حسین بن علی به کوفه وارد شده و می خواهد بی آنکه شهر شلوغ شود، با بزرگان کوفه دیدار کند و پیغام حسین بن علی را به آنان برساند.، عمرو از شادی دست به سوی آسمان بلند کرد.
خدای را شکر که دل حسین بن علی را به دعوت کوفیان نرم کرد و او را وسیله پیروزی ما بر دشمنان قرار داد.
بعد رو به سوار پرسید: اکنون مسلم بن عقیل کجاست؟
سوار گفت: در خانه ی مختار! اما گفتند که شبانه بیایید که رفت و آمدها آشکار نباشد
همان شب، عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی، در حالی که مراقب اطراف بودند، به سمت خانه ی مختار می رفتند. شبث گفت:
مختار چگونه از ورود مسلم بن عقیل باخبر شده که او را به خانه ی خود برده است؟
عمرو گفت: «شاید حسین بن علی به او سفارش کرده که به خانه ی مختار برود.»
شبث گفت: «باید هر طور شده مسلم را به خانه ی خود بیاورم؛ یا خانهی تو، مختار از حضور مسلم در خانه اش بیشترین بهره راخواهد برد.»
عمرو گفت: «همین که حسین بن علی پاسخ نامه هایمان را داده باید خدا را شکر کنیم. چه فرقی می کند مسلم به خانه ی چه کسی رفته باشد.
در گذر بعدی به در خانه ی مختار رسیدند. عمرو بی درنگ در زد.
لحظه ای بعد غلام مختار در را باز کرد. عمرو و شبث وارد خانه شدند. حیاط بزرگ بود؛ با چند درخت نخل و اصطبل و چند اسب در گوشه ی حیاط. با راهنمایی غلام وارد ساختمان شدند. مختار و چند نفر دیگر، از جمله هانیبنعروه و ابوثمامهصائدی در اتاق حضور داشتند.
مسلم بن عقیل با دیدن عمرو برخاست. بقیه نیز بلند شدند. عمرو گرم آغوش باز کرد. سلام بر مسلم بن عقیل، به کوفه خوش آمدی!» سلام بر بزرگ مذحج، عمروبن حجاج، مسلم سپس شبث را گرم در آغوش گرفت. شبث گفت:
به کوفه خوش آمدی، ورود تو همه ی بزرگان کوفه را از نگرانی به در آورد و انتظارها به پایان رسید.»
مسلم آنها را نزد خود نشاند.....ادامه دارد
#نامیرا (قسمت چهارم)
@Hoseindarabi