🔵یک صفحه از کتاب کهکشان نیستی
زندگینامه عارف کامل، سیدعلیآقاقاضی
✍ دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب کهکشان نیستی
سفارش اینترنتی با تخفیف 👇
https://b2n.ir/y20477
هدایت شده از مشقِ عشق | برای_او 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب بود و هوای کربلا عالی بود
در مصرع قبل جای ما خالی بود..
#شب_جمعه
#عشق
#شب_زیارتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشق عشق | برای_او
هدایت شده از مشقِ عشق | برای_او 🇵🇸
شبعیدی،دعامیکنمبراتونکهسالبعد،
فطریهتونگردنمحبوبتونباشه (:
و بیایدنمازعیدفطر
#عشق
#نماز_تاریخی
ـ•------✾-🌿🌺🌿-✾------•ـ
مشق عشق | برای_او 👈عضوشوید