🍂🌼
#معرفی_بازی
بازی #بشقاب_میوه
✂️تعداد بازیکنان: بیشتر از ۶ نفر
🔺نام چهار میوه را انتخاب کنید و سپس هر یک از بازیکنان، از میان نام این ۴ میوه، نام یکی را برای خود انتخاب کند (به عنوان نمونه ۲ نفر پرتقال، ۲ نفر هلو، سه نفر موز و ۴ نفر سیب داشته باشید). توجه داشته باشید نام هر میوه باید حتماً بیشتر از یک فرد را دربرگیرد بنابراین نمیتوانید از نام یک میوه فقط یک نفر داشته باشید.
🔻پس از انتخاب نامها، بازی آغاز میشود. گروه بازیکنان به شکل دایرهوار میایستند. یک نفر، نام میوهای را بلند میگوید، افرادی که نام آن میوه را انتخاب کردهاند، باید سریع جای خود را با یکدیگر عوض کنند. سپس نفر سمت راستی آن بازیکن نام میوه دیگری را میگوید. اگر یکی از بازیکنان به جای گفتن نام میوه، بگوید بشقاب میوه همه بازیکنان باید جای خود را تغییر دهند.
🔴هدف:
این بازی ساده هیچ برنده یا بازندهای ندارد اما کودکان افزون بر اینکه در این بازی هیجان و خنده زیادی را تجربه خواهند کرد، توجه، تمرکز و سرعت عملشان نیز تقویت میشود. همچنین کودکان خود میتوانند با خلاقیتهای خود، هیجانات و قوانین بیشتری به این بازی بیافزایند..
#شهید_جواد_زیوداری #تربیت_دینی_فرزندان
#حسینیه_کودک_و_نوجوان
sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan
https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
حسینیه کودک ونوجوان معلم شهید جواد زیوداری
🍂🌼 #معرفی_بازی بازی #بشقاب_میوه ✂️تعداد بازیکنان: بیشتر از ۶ نفر 🔺نام چهار میوه را انتخاب کنید و س
🍂🌼
#هم_خوانی اسباب بازی با #ارزش_های_فرهنگی_جامعه
🔹متخصصان اسباب #بازی ای را طراحی می کنند که #آداب، #رسوم ، #لباس ، #سبک و #شیوه رفتاری مورد قبول در آن جامعه را #تبلیغ و از ترویج رفتارها و مدل های پوششی #بیگانه جلوگیری کند. در کشورهایی مانند هند ، چین و مالزی به فرهنگ بومی در ساخت اسباب بازی بیشتر توجه می شود. #شهید_جواد_زیوداری #تربیت_دینی_فرزندان #حسینیه_کودک_و_نوجوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🌼
به همین راحتی #ساخت یک بازی جذاب برای بچه هاتون درست کنید.
#شهید_جواد_زیوداری #تربیت_دینی_فرزندان
#حسینیه_کودک_و_نوجوان
sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan
https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
🍂🌼
#قصه_شب
🍃 من نبودم دستم بود 🍃
راستش من عادت داشتم به وسایل های داداشم دست درازی کنم. یعنی چی می خواند و چی می خورد، و یا چی تو کیفش قایم می کند. یا حتی چی تو سرش می گذرد.
داداشم یه روز گفت: بالاخره یه روز دعوای حسابی با تو می کنم. تا دیگر هوس نکنی بفهمی چی توی سرم می گذرد. نمی دانم داداشم از کجا همه چیز را می فهمد.
یک روز داشتم شکلاتم را از جیبم در می آوردم. یک هو نمی دانم چه جوری دستم خورد به میز و بعد پایم هم لیز خورد. همه چیز ریخت ریخت روی زمین و پخش و پلا شد.
دست پاچه شدم خواستم جمع کنم که داداشم را بالای سرم دیدم . گفتم نمی خواستم به وسایلت دست بزنم.
داداشم گفت: دستا بالا، بر نگرد. تفنگ رو به روی من بود. هول شدم گفتم: به من نزن، من می ترسم. به جایش به من دست بند بزن.
دستام را بردم جلو. داداشم گفت: نه خیر، دستت را کوتاه می کنم تا دیگر دست درازی نکنی.
گفتم: نه هر کاری بگویی انجام می دهم.
داداشم خندید و کفت: هر کاری، گفتم: بله هر کاری.
داداشم گفت: چند تا شیرین کاری کن تا بخندیم. اگر خندیدم می بخشمت.
من هم دو تا انگشت سبابه راست و چپی دستم را گذاشتم گوشه لبم. لبم را کش دادم و زبانم را از تو حلقم بیرون آوردم.
داداشم نخندید که هیچ، عصبانی هم شد و گفت: آهان، زبان درازی کردی! من پشت دستم را داغ می کنم تا تورا ببخشم. تومن را دست انداختی.
گفتم: این شیرین کاری بود. اصلا به جای شیرین کاری اتاقت را مرتب می کنم.
داداشم داد زد: اِهکی! باز هم می خواهی من را دست به سر کنی؟
داداشم دوباره گفت: دستا بالا! راست راستکی فکر می کرد من دزد هستم و او پلیس.
بعد دستم را از پشت با نخ کتانی اش بست و من را برد پیش مامان و بابا و همه ماجرا را برایشان تعریف کرد.
بابام گفت: چرا به وسایل دست زدی؟
گفتم: من نبودم. بابام گفت: پس کی بود؟
گفتم: دست بود، دستم توی جیبم بود. جیبم رو شلوارم بود. شلوارم توی پام بود. توی جیب شلوارم بود. خواستم شکلات ها را در بیاورم که خوردم به میز. و بعد همه چیز ریخت روی زمین. حالا نمی دونم تقصیر من بود یا پام.
که یک مرتبه صدای خنده بابام و مامانم و داداشم بلند شد. می خندیدند و دست می زدند.
بابام گفت: خواب این قصه قشنگی بود حالا داداشت این قصه را می نویسد و به معلمش می دهد.
من هم خنده ام گرفت و گفتم: پس قصه تمام شد، دستم را باز کنید تا من هم برای قصه ای که ساختم دست بزنم، دست بسته که می شود.
داداشم گفت: فعلا با من بیا، و دست بسته من را بردش به اتاقش.
بعد هم گفت: تو اتاق را تمیز کن من هم پایه میز را سفت می کنم.
تازه فهمیدم نه تقصیر دستم بود نه تقصیر پام. تقصیر پایه میز بود. آخر پایه میز لق بود..
#شهید_جواد_زیوداری #تربیت_دینی_فرزندان
#حسینیه_کودک_و_نوجوان
sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan
https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
🍂🌼به نام خداوند بخشنده مهربان🌼🍂
⌛️ #جمعه_شنبه
🗓 #هشتم_فروردین
🍂🌼اللهم عجل لولیک الفرج
🍂🌼
#حدیث
🔰امام صادق (علیه السلام): به پدران خود #نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.
#شهید_جواد_زیوداری #تربیت_دینی_فرزندان
#حسینیه_کودک_و_نوجوان
sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan
https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan