eitaa logo
حسینیه کودک ونوجوان معلم شهید جواد زیوداری
332 دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
26 فایل
پابه پای #کودکی ، درفصل رویش زندگی.... حسینیه کودک ونوجوان معلم شهید جواد زیوداری سال تاسیس ۹۵ 👈وابسته به #هیات_عزاداری_حسینی_حزب_الله_اندیمشک @kahfolvara ارتباط با مدیرکانال @ofogh114
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🌼 ‍ ‍ 🍃 من نبودم دستم بود 🍃 راستش من عادت داشتم به وسایل های داداشم دست درازی کنم. یعنی چی می خواند و چی می خورد، و یا چی تو کیفش قایم می کند. یا حتی چی تو سرش می گذرد. داداشم یه روز گفت: بالاخره یه روز دعوای حسابی با تو می کنم. تا دیگر هوس نکنی بفهمی چی توی سرم می گذرد. نمی دانم داداشم از کجا همه چیز را می فهمد. یک روز داشتم شکلاتم را از جیبم در می آوردم. یک هو نمی دانم چه جوری دستم خورد به میز و بعد پایم هم لیز خورد. همه چیز ریخت ریخت روی زمین و پخش و پلا شد. دست پاچه شدم خواستم جمع کنم که داداشم را بالای سرم دیدم . گفتم نمی خواستم به وسایلت دست بزنم. داداشم گفت: دستا بالا، بر نگرد. تفنگ رو به روی من بود. هول شدم گفتم: به من نزن، من می ترسم. به جایش به من دست بند بزن. دستام را بردم جلو. داداشم گفت: نه خیر، دستت را کوتاه می کنم تا دیگر دست درازی نکنی. گفتم: نه هر کاری بگویی انجام می دهم. داداشم خندید و کفت: هر کاری، گفتم: بله هر کاری. داداشم گفت: چند تا شیرین کاری کن تا بخندیم. اگر خندیدم می بخشمت. من هم دو تا انگشت سبابه راست و چپی دستم را گذاشتم گوشه لبم. لبم را کش دادم و زبانم را از تو حلقم بیرون آوردم. داداشم نخندید که هیچ، عصبانی هم شد و گفت: آهان، زبان درازی کردی! من پشت دستم را داغ می کنم تا تورا ببخشم. تومن را دست انداختی. گفتم: این شیرین کاری بود. اصلا به جای شیرین کاری اتاقت را مرتب می کنم. داداشم داد زد: اِهکی! باز هم می خواهی من را دست به سر کنی؟ داداشم دوباره گفت: دستا بالا! راست راستکی فکر می کرد من دزد هستم و او پلیس. بعد دستم را از پشت با نخ کتانی اش بست و من را برد پیش مامان و بابا و همه ماجرا را برایشان تعریف کرد. بابام گفت: چرا به وسایل دست زدی؟ گفتم: من نبودم. بابام گفت: پس کی بود؟ گفتم: دست بود، دستم توی جیبم بود. جیبم رو شلوارم بود. شلوارم توی پام بود. توی جیب شلوارم بود. خواستم شکلات ها را در بیاورم که خوردم به میز. و بعد همه چیز ریخت روی زمین. حالا نمی دونم تقصیر من بود یا پام. که یک مرتبه صدای خنده بابام و مامانم و داداشم بلند شد. می خندیدند و دست می زدند. بابام گفت: خواب این قصه قشنگی بود حالا داداشت این قصه را می نویسد و به معلمش می دهد. من هم خنده ام گرفت و گفتم: پس قصه تمام شد، دستم را باز کنید تا من هم برای قصه ای که ساختم دست بزنم، دست بسته که می شود. داداشم گفت: فعلا با من بیا، و دست بسته من را بردش به اتاقش. بعد هم گفت: تو اتاق را تمیز کن من هم پایه میز را سفت می کنم. تازه فهمیدم نه تقصیر دستم بود نه تقصیر پام. تقصیر پایه میز بود. آخر پایه میز لق بود.. sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🌼به نام خداوند بخشنده مهربان🌼🍂 ⌛️ 🗓 🍂🌼اللهم عجل لولیک الفرج
🍂🌼 ⭕️ اضطراب را ریشه کن کنید 💢اضطراب در کودکان در دوره ­هایی در طی قابل انتظار هستند و این حالتها طبیعی در نظر گرفته می­شوند. (برای مثال روز اول مدرسه) برخی کودکان ممکن است از بیش از اندازه و یا دشواری در تطابق با موقعیت جدید در باشند. با رفتار مناسب در مقابل کودکان خود اضطراب را در آن ها ریشه کن کنید. ❌عواملی که در کودکان تاثیر دارد: 🔺اختلافات پدر و مادر 🔹 دیدن فیلم‌های ترسناک 🔺 تحقیر و سرزنش کودک 🔹 تهدید به تنبیه بدنی 🔺بی‌توجهی به کودک به هنگام تولد نوزاد جدید.: sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
🍂🌼 🔸بر زدن به فرزندان چه در توسط [معلم] و چه در خانه توسط [والدین] خطا در آنهاست. 🔹زیباترین نقاشی را نیز با گذاشتن نقطه ای سیاه میتوان زشت و ناپسند جلوه داد..: sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
🍂🌼 💕 یا مهدی 💕 تو یک گل معطری یا مهدی از همه گل ها بهتری یا مهدی تو گل خوب نرگسی یا مهدی خوشبو تری از اطلسی یا مهدی امام باغ و شبنمی یا مهدی برای من تو همدمی یا مهدی تویی تو یار و یاورم یا مهدی دستی بکش روی سرم یا مهدی 💕یا مهدی یا مهدی 💕 sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا