eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ حساب می کنم اصلا چه غصه ای دارم به محشرم چو رسد دست من به پای حسن #کریم_اهلبیت #انظرالینایاکریم #وحید_محمدی @hoseiniye_ye_del
☘ 🌸🍃الهی و ربی_مناجات آورده ای دوباره بدهکارمان کنی فکری به حال غم زده و زارمان کنی اینجور که دوباره به ما راه می دهی اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم یک دم نخواستی تو خدا، خوارمان کنی تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی ما را زمین زده است گناهان بی شمار باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد تا با شهید کرببلا یارمان کنی با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی آتش گرفته ایم در این اضطراب تا پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی @hoseiniye_ye_del ╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘☘☘☘ 🌸🍃یا مجیر ... دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم @hoseiniye_ye_del ╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘☘☘☘ 🌸🍃مناجات با خدا سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن دست خالی آمدم، با دست خالی می روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن جان آقای خراسان، جان سلطان غریب هم وطن های علی، موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن های غم کرببلا را عفو کن جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن @hoseiniye_ye_del ╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘ 🌸🍃یا حسین(ع) واللهِ یا حسین ، برابر نمی شود؛ شش گوشه ی تو با همه عالم دقیقه ای... اصلا چه می شود که بخوانی کنار خود؛ مثل زهیرِ خسته، مراهم دقیقه ای... #وحيد_محمدی @hoseiniye_ye_del
☘☘☘☘ 🌸🍃یاصاحب الزمان(عج) حرفی که دارم با شما گفتن ندارد این حرف های بی صدا گفتن ندارد این دردها درمان ندارد غیر وصلت این غصّه ی بی انتها گفتن ندارد چشم گنهکار من و دیدار رویت دردی که باشد بی دوا گفتن ندارد هر بار توبه کردم و هر بار ... بگذر این ماجرای توبه ها گفتن ندارد آقا اگر کاری برایت کرده باشم باشم اگر بی ادعا، گفتن ندارد هر صبح و شب گریان غمهایت نبودیم حال دل این بی وفا گفتن ندارد آقا خودت یک کربلا روزی من کن اصلاً فراق کربلا گفتن ندارد @hoseiniye_ye_del ╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘☘☘☘ 🌸🍃امام زمان(عج) دارد دوباره رنگ می بازد حنایم پس با چه رویی سوی تو آقا بیایم دریا تویی، مولا تویی، آقا تویی تو من دست خالی آمدم، آقا ... گدایم راه گلویم را دوباره بغض بسته آقا ببین که در نمی آید صدایم دستی بکش بر این دل غربت گرفته شاید کمی آرام گردد دردهایم پشتم به تو گرم است، از من رو مگردان من بی تو مثل کودکی بی دست و پایم آقا زمین خورده دوباره نوکر تو فکری به حالم کن که مشغول هوایم این حرف ها، از روی دلتنگی است آقا بدجور دلتنگ اذان کربلایم @hoseiniye_ye_del ╰─═ঊঈ🌸⚜💠⚜🌸ঊঈ═─
☘ 🌸🍃حسین جان اصلا چه می‌شود که بخوانی کنار خود؛ مثل زهیرِ خسته، مراهم دقیقه‌ای... #اللهم_ارزقنا_حرم #وحيد_محمدی @hoseiniye_ye_del
☘ 🌸🍃حسین(ع) ای آبروی دوعالم دارم از این حسرت کرببلا دق می‌کنم من که از دوری جانانم خجالت می‌کشم جان زهرا آبرویم را بخر فردای حشر فاش گردد روی پنهانم خجالت می‌کشم #صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله✋ #مرابخرآقا😔 #وحید_محمدی @hoseiniye_ye_del
☘ 🌸🍃حسین جانم دردم تویی، درمان تویی، آقای عالم بی تربتت حتی شفا لطفی ندارد #جان‌به‌قربان‌شماآقاجان❤️ #وحید_محمدی @hoseiniye_ye_del
دلخوشی یعنی خدا را داشتن در بهشت لطف او جا داشتن بین سینه حب مولا داشتن مادری مانند زهرا داشتن دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست روز محشر فاطمه دنبال ماست بندگی یعنی عبادات شبش ذکر تسبیحات بر روی لبش سجده های غرق نور زینبش آن حجابی که رسید از مکتبش بندگی یعنی حجاب فاطمه سجده های ناب ناب فاطمه عشق یعنی خنده های فاطمه پر گرفتن در هوای فاطمه نوکری کردن برای فاطمه با امید یک دعای فاطمه عشق یعنی یک نگاه مادری سر پناهی در پناه مادری زندگی یعنی سکوتی پر سرور انعکاس نور در سیمای نور و بساط عاشقی ها جورِ جور دور باد از زندگیشان چشم شور زندگی یعنی هوای بندگی زندگی کردن برای بندگی سادگی یعنی به کم ها ساختن در تنور خانه نان را ساختن و حصیری زیر پا انداختن نه به دنیا و طلا دل باختن سادگی یعنی دو لیوان گلی وصله نعلین مولایم علی @hoseiniye_ye_del
🏴 من امام هدایتم مردم من مسیر سعادتم مردم من دلیلم به کل این خلقت من امام به پاکی و عصمت دورم از زشتی و پلیدی ها دورم از هر چه رجسِ این دنیا حق به ما داده اینچنین عزت رزق عالم ز ما رسیده فقط کار و بار جهان به شانه ی ماست در و دیوار آن نشانه ی ماست نه خدائیم و با خدا مائیم ذات آیات انّما مائیم منم از نسل حیدر و زهرا از تبار خدیجه ی کبری منم آن ابنِ زمزمَ و صَفا منم آن ابنِ مکهَ(تَ) و مِنا گرچه ما اهل بیت زهرائیم آه امّا غریب و تنهائیم زیر این چرخ و گنبد مینا نیست از ما غریب تر ابدا من غریب مدینه ام، باقر داغ سختی به سینه ام، حاضر گرچه از داغ زهر تب دارم روضه ی دیگری به لب دارم گرچه از دل غمم جدا نشود هیچ جا مثل کربلا نشود کربلا بودم و ستم دیدم من هزاران هزار غم دیدم به زمین خوردن علم دیدم دست هایی که شد قلم دیدم مشک خالی ز آب را دیدم گریه های رباب را دیدم بدن پاره پاره را دیدم گوش بی گوشواره را دیدم لحظه های غروب یادم هست نیزه و سنگ و چوب یادم هست لشکر نیزه دارها بودند ده نفرها ، سوارها بودند جد ما را غریب کشتندش آه مردم ، عجیب کشتندش روضه های نگفته را دیدم سر بر نیزه رفته را دیدم دست بسته من و رقیه و زجر عمه و التماس و گریه و زجر روزها گرم بود و قحطی آب نیمه شب سرد بود و مثل عذاب مستی نیزه دارها هم بود کف و رقص سوارها هم بود دم دروازه ها چه ها دیدیم ما چهل شهر، کربلا دیدیم از سر ناقه ها زمین خوردیم وسط دست و پا زمین خوردیم شام و بازار شام ما را کشت آه، بزم حرام ما را کشت از حسادت، لعینِ بی ادبی چوب می زد چنان به روی لبی آن چنان زد که لب پریشان شد خواهری با نسب، پریشان شد ماجرای رقیه یادم هست وضع پای رقیه یادم هست نه توانی به پا و دستانش نه رمق مانده بود در جانش نیمه شب بود عمه ام جان داد در کنارِ سر پدر افتاد ... @hoseiniye_ye_del
حرفی که دارم با شما گفتن ندارد این حرف های بی صدا گفتن ندارد این دردها درمان ندارد غیر وصلت این غصّه ی بی انتها گفتن ندارد چشم گنهکار من و دیدار رویت دردی که باشد بی دوا گفتن ندارد هر بار توبه کردم و هر بار ... بگذر این ماجرای توبه ها گفتن ندارد آقا اگر کاری برایت کرده باشم باشم اگر بی ادعا، گفتن ندارد هر صبح و شب گریان غمهایت نبودیم حال دل این بی وفا گفتن ندارد آقا خودت یک کربلا روزی من کن اصلاً فراق کربلا گفتن ندارد @hoseiniye_ye_del