ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي که شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گويد... «مادر خواب ديدم که در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فکر مي کردم... در اين افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد که چشمها را خيره مي کرد. در حال تعجب و تحير بودم که سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم که هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت:
بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر ثلاثة انجم و الزاهر القمر
ابوهم سيد في الخلق قاطبة بعد الرسول کذا قد جاء في الخبر
«فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اينگونه در خبر آمده است.»
پس از خواب بيدار شدم در حالي که مي ترسيدم. مادرم! تاويل رؤياي من چيست؟!» مادر به دخترک فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دخترکم به زودي تو با مرد جليل القدري که مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي کني. مردي که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار فرزند مي شوي که اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند«پس از صحبت هاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي(عليه السلام) سؤال کرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي داني؟ بدان که خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني - که خادمه اين خانه باشد - قبول کنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟
همسر او که قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: «اي حزام ! به خدا سوگند من او را خوب تربيت کردم و از خداي متعال و قدير خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم، تزويج کن.»[10]عقيل با اجازه از ام البنين عقد بين اين دو بزرگوار را اجرا کرد با مهريه اي که سنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) بود و براي دختران و همسران خود معين کرده بود و آن 500 درهم بود در حالي که پدر او مي گفت: «او هديه اي است از سوي ما به پسرعموي رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ايم.»[11]
تاريخ ازدواج ام البنين با حضرت علي :
علي(عليه السلام) با ام البنين بعد از شهادت حضرت زهرا(س)ازدواج نمود. سالي که ام البنين به همسري امام علي برگزيده شد به طور دقيق معلوم نيست ولي تاريخ نويسان با توجه به اختلاف نظر در سن حضرت عباس (عليه السلام) که در زمان شهادت 32 تا 39 ساله نوشتهاند و ميلاد آن حضرت را در سال 24 يا 26 هجري قيد کردهاند.
معتقدند ازدواج امالبنين به تحقيق قبل از سال 23 هجري واقع شده است.و برخي معتقدند از تاريخ ازدواج فاطمه، امالبنين تا زمان تولد حضرت عباس (عليه السلام) 10 سال فاصله شده و اگر اين قول درست باشد، تاريخ اين ازدواج فرخنده سال 13 يا 16 هجري بوده است.برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند ابوالفضل العباس (عليه السلام) در جنگ صفين حضور داشته و در آن زمان 15 تا 17 ساله بوده است.اگر اين قول درست باشد چون پيکار اصلي صفين در ماه صفر سال 37 هجري اتفاق افتاده، بنابراين تولد آن حضرت در سال ازدواج علي (عليه السلام) با امالبنين صحيح به نظر نميرسد و محتمل است سال 12 هجري اين وصلت ميمون به وقوع پيوسته است.
ورود ام البنين به خانه علي :
فاطمه کلابيه سراسر نجابت و پاکي و خلوص بود. هنگامي که مي خواست پابه خانه علي بگذارد گفت تا دختر بزرگ فاطمه (س) اجازه نفرمايند وارد خانه نمي شوم اين نهايت ادب او را به خاندان امامت مي رساند.
روز اولي که ام البنين عليهاالسلام پا در خانه علي عليهالسلام گذاشت، حسن و حسين عليهماالسلام مريض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادري مهربان به دلجويي و پرستاري آنان پرداخت و همواره مي گفت من کنيز فرزندان فاطمه هستم [12]
از فاطمه تا ام البنين:
فاطمه کلابيه، بعد از گذشت مدت کوتاهي از زندگي مشترک با علي عليهالسلام ، به اميرالمؤمنين پيشنهاد کرد که به جاي «فاطمه»، که اسم قبلي و اصلي وي بوده، او را ام البنين صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام از ذکر نام اصلي او توسط پدرشان، به ياد مادر خويش، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيفتند و در نتيجه، خاطرات تلخ گذشته، در ذهن آنها تداعي نگردد و رنج بيمادري آنها را آزار ندهد. حضرت علي (عليه السلام) در همسرش، خردى نيرومند، ايمانى استو
ز به همراه پسرِ حضرت عباس عليه السلام ، عبيداللّه که همراه مادرش در کربلا حضور داشت و سند زنده اي براي بيان وقايع عاشورا بود، به بقيع مي رفت و نوحه مي خواند و شور و غوغايي بپا مي کرد . مردم مدينه اطراف او گرد مي آمدند و با او هم ناله مي شدند. حتي مروان بن حکم حاکم وقت مدينه نيز در ميان ايشان بود و گريه مي کرد.
امام باقر(سلام الله عليه)مي فرمايد: آن حضرت به بقيع مي رفت و آن قدر جانسوز مرثيه مي خواند که مروان با آن قساوت قلب گريه مي کرد.
✨✨✨✨✨✨✨
_________________________
ار، آدابى والا و صفاتى نيکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صميم قلب در حفظ او کوشيد.
ثمره ازدواج ام البنين با حضرت علي
ثمره ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نام هاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که به دليل داشتن همين پسران، او را ام البنين، يعني مادر پسران مي خواندند. فرزندان ام البنين همگي در کربلا به شهادت رسيدند و نسل ايشان از طريق عُبيداللّه فرزند حضرت ابوالفضل عليهالسلام ادامه يافت.
ميلاد فرزند شجاعت:
نخستين فرزند پاک بانو ام البنين، علمدار کربلا ابوالفضل العباس(عليه السلام) بود؛ برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى ديده به جهان گشود. هنگامى که مژده ولادت عباس به اميرالمؤمنين(عليه السلام) داده شد، به خانه شتافت او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ريخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجرا کرد.
در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پس پرده هاى غيب، جنگاورى و دليرى فرزند را در عرصه هاى پيکار دريافته بود و مى دانست که او يکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دژم: شيربيشه) ناميد؛ زيرا در برابر کژيها و باطل، ترشرو و پر آژنگ بود و در مقابل نيکى، خندان و چهره گشوده. روزي ام البنين وارد اتاق شد. علي(عليه السلام) را ديد که عباس خردسال را روي پاهايش نشانده، آستينهاي کودک را بالا زده و بازوانش را ميبوسد و به شدت ميگريد. ام البنين حيران و نگران علت را پرسيد.
علي(عليه السلام) با اندوه پاسخ داد: به اين دو دست نگاه ميکردم و آنچه بر سرشان ميآيد، به ياد ميآوردم. تعجب ام البنين به ترس تبديل شد: مگر چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ و پاسخ شنيد که از بازو قطع خواهند شد. پرسيد: چرا ياعلى؟ و آنگاه شرح کربلا را شنيد و اينکه دستان فرزندش در راه پسر ريحانه رسول، قطع خواهند شد. گريه امانش نميداد، اما شکر خدا را ميگفت که پسرش فداي سبط گرامي رسول(صلي الله عليه و آله) ميشود. علي(عليه السلام) مادر عباس را به منزلتي که فرزندش نزد خدا داشت، بشارت داد و گفت که خداوند در عوض دو دست، دو بال به او ميبخشد تا با ملائکه در بهشت پرواز کند. [13]
سفارش به دفاع از ولايت:
هنگامي که امام حسين عليهالسلام آهنگ ترک مدينه و تشرف براي حج و به دنبال آنْ هجرت به سوي عراق کرد، ام البنين عليهاالسلام به همراهان امام حسين عليهالسلام چنين سفارش مي کرد: «چشم و دل مولايم امام حسين عليهالسلام و فرمانبردار او باشيد» مورخان مي نويسند: پس از واقعه کربلا بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد.
ام البنين پس از ديدن وي که فرستاده امام سجاد عليهالسلام بود مي گويد:«اي بشير! از امام حسين عليهالسلام چه خبر داري؟ بشير گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گرديد. ام البنين فرمود: از حسين عليهالسلام مرا خبر ده!» بشير خبر شهادت بقيه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولي ام البنين پيوسته از امام حسين عليهالسلام خبر مي گرفت و با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد:
«يا بشير اخبرني عن ابي عبدالله الحسين(ع). اولادي و من تحت الخضراء کلهم فداء لابي عبدالله الحسين»
اي بشير خبر از [امام من]اباعبدالله الحسين بده فرزندان من و همه آنچه زير اين آسمان مينايي است فداي اباعبدالله(عليه السلام) باد.
چون بشير خبر شهادت امام حسين عليهالسلام را به آن حضرت داد، صيحه اي کشيد و گفت: قد قَطّعتَ نياطَ قلبي: اي بشير! رگ قلبم را پاره کردي و سپس صدا به ناله و شيون بلند کرد. [14] اما فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتي حضرت زينب(س) سپرخونين حضرت عباس را به عنوان يادگاري به ام البنين نشان داد، وي تا آن راديد چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بي هوش بر زمين افتاد.
مادر چهار شهيد:
با شهادت چهار فرزند ام البنين عليهاالسلام در کربلا، اين بانوي شکيبا، به افتخار مادر شهيدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهيد بودن، افتخاري ديگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.
وقتي خبر شهادت فرزندانش به او رسيد، سرشک اشک از ديده فرو ريخت و با روحيه اي قوي در اشعاري گفت: «اي کسي که فرزند رشيدم عباس را ديدي که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علي عليهالسلام همه شيران بيشه شجاعتند. شنيده ام بر سر عباس عمود آهنين زدند، در حالي که دست هايش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسي مي توانست نزد او آيد و با او بجنگد؟»
ام البنين، پاسدار خاطره عاشور:
از ويژگي هاي بسيار مهم ام البنين، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وي پس از واقعه عاشورا، از مرثيه خواني و نوحه سرايي استفاده کرده تا نداي مظلوميت کربلاييان را به گوش نسل هاي آينده برساند.
ايشان هر رو
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
🔮🔭
🔭
💎 *تقویم نجومی* 💎
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
✴️ یکشنبه 👈 26 دی/جدی1400
👈13جمادی الثانی 1443👈16 ژانویه2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴سالروز وفات حضرت ام البنین علیها سلام " 64ه.ق".
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌺 روز تکریم مادران و همسران شهدا.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛اصلاح سر و روغن زدن به سر.
📛 دعوا و منازعه و کشمکش.
📛 و دیدار با روسا و بزرگان خوب نیست.
👼 مناسب زایمان نیست.
✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز: قمر در برج سرطان است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️ بذر افشانی.
✳️ درختکاری.
✳️ سر تراشیدن.
✳️ و خط نوشتن و نگارش خوب است.
📛 ولی ازدواج.
📛 و آغاز بنایی و خشت نهادن خوب نیست.
💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند چنین شبی حافظ قرآن شود.ان شاءالله.
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب ملال می شود.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم" علیه السلام است.
و لنسکننکم الارض من بعد هم ...
و چنین استفاده میشود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده به وی برسد. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
◼️کمک ونیکوکاری به نیت رفتگان فراموش نشود
❤️شرکت در حساب قرض الحسنه
🍒کمک به بیماران و نیازمندان
💟کمک به مناطق سیل زده
🌹کمک ماهانه به مرکز فرهنگی حسینیه
❤️ تهیه جهیزیه برای دختران
از درگاه خداوند متعال برای شما پاکان ونیکان روزگارسلامتی و توفیق خدمتگذاری بیشترآرزومندیم
🌹🌴🌹💚🤍❤️
لطفا کمک های خود را به👇 حساب ذیل واریز وپیرینت ارسال نمایید
💟کسانی که استطاعت مالی دارند 👇 بیشتر کمک کنند
6037
6974
2954
8081
بانک صادرات مرکز فرهنگی ونیکوکاری شهید مهدی محمد
https://eitaa.com/hosiniya
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
🔭
🔮🔭 https://chat.whatsapp.com/HdSRRZTIh0UJibL3oogvrh
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
✨ *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*✨
🦋࿇🏵 ذکرروزانه 🏵࿇🦋
⬛🔳◼️🕯️◼️🔳⬛
🥀 *ای مادر چهار کشته ی عاشورا*
🕯️ *ای مرثیه خوانِ ماتم تاسوعا*
🥀 *هر جا که تو را زینب کبری میدید*
🕯️ *میگفت که ای وای، نیامد سقا*
⬛🔳◼️🕯️◼️🔳⬛
🏴 *وفات حضرت امالبنین سلام الله علیها تسلیت باد*
تفسیر📗 *هرروزیک آیہ ازکلام نور*
*┉❈❀ *موضوع *❀❈┉*
✍🏻 *قیامت*📋
💠📖💠📖💠📖💠📖💠
*«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم*
*٩٩» ﻭَﺗَﺮَﻛْﻨَﺎ ﺑَﻌْﻀَﻬُﻢْ ﻳَﻮْﻣَﺌِﺬٍ ﻳَﻤُﻮﺝُ ﻓِﻲ ﺑَﻌْﺾٍ ﻭَﻧُﻔِﺦَ ﻓِﻲ ﺍﻟﺼُّﻮﺭِ ﻓَﺠَﻤَﻌْﻨَﺎﻫُﻢْ ﺟَﻤْﻌﺎً*
*«١٠٠» ﻭَﻋَﺮَﺿْﻨَﺎ ﺟَﻬَﻨَّﻢَ ﻳَﻮْﻣَﺌِﺬٍ ﻟِّﻠْﻜَﺎﻓِﺮِﻳﻦَ ﻋَﺮْﺿﺎً*
*«١٠١» ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﺎﻧَﺖْ ﺃَﻋْﻴُﻨُﻬُﻢْ ﻓِﻲ ﻏِﻄَﺂءٍ ﻋَﻦ ﺫِﻛْﺮِﻱ ﻭَ ﻛَﺎﻧُﻮﺍْ ﻟَﺎ ﻳَﺴْﺘَﻄِﻴﻌُﻮﻥَ ﺳَﻤْﻌﺎً*
*┄┉┉❈۩(الكهف/۹۹و۱۰۰و۱۰۱)۩❈┉┉┄*
ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ (ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ)، ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﺗﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﻮﺝ ﺩﺭﺁﻣﻴﺰﻧﺪ ﻭ(ﭼﻮﻥ) ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﺷﻮﺩ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻳﻜﺠﺎ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺁﻭﺭﺩ.
ﻭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ، ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ، ﺑﺮ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﻱ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ (ﺍﺯ ﺷﺪّﺕ ﺗﻌﺼّﺐ ﻭ ﻟﺠﺎﺟﺖ) ﺗﻮﺍﻥ ﺷﻨﻴﺪﻥ (ﺳﺨﻦ ﺣﻖّ) ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ.
📚🌺تفسیرنور🌺📚
🥀 *نکته ها*
١- ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺍﻣﻨﻴّﺖ ﻫﺴﺖ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﺪ، ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺃﻣﻦ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺗَﺮﻛﻨﺎ ﺑﻌﻀﻬﻢ...»
٢- ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺳﺪّ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﺳﺖ. «ﺍﺫﺍ ﺟﺎء ﻭﻋﺪ ﺭﺑّﻲ... ﻧُﻔِﺦ ﻓﻲ ﺍﻟﺼّﻮﺭ»
٣- ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﺯﻣﻴﻦ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻗﻮﺍﻣﻲ ﺑﻪ ﻫﺮﺝ ﻭ ﻣﺮﺝ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. «ﺗﺮﻛﻨﺎ... ﻳَﻤﻮﺝ» ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎم ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺍﻳﻦ ﻫﺮﺝ ﻭ ﻣﺮﺝ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.
٤- ﺭﺍﻩ ﺷﻨﺎﺧﺖ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﺎﻥ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻮﺷﺸﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﻖّ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻭ ﺣﻖّ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ، ﻭﺍﻟﺎّ ﺫﻛﺮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ! «ﺍﻋﻴﻨﻬﻢ ﻓﻲ ﻏﻄﺎء ﻋﻦ ﺫِﻛﺮﻱ»
٥ - ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﻨﻮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﻨﺎﺩ، ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﻖّ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. «ﻟﺎﻳﺴﺘﻄﻴﻌﻮﻥ ﺳﻤﻌﺎً»
٦- ﺩﻟﻴﻞ ﻋﺮﺿﻪ ﻱ ﺟﻬﻨّﻢ ﺑﺮ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ، ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﻭ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ. «ﻋَﺮﺿﻨﺎ ﺟﻬﻨّﻢ...ﺍﻟﺬّﻳﻦ ﻛﺎﻧﺖ ...»
*┄┅••❀ حدیث روز ❀••┅┄*
◼️ *پيامبر صلي الله عليه و آله*
*فِى التَّخويفِ مِنَ القيامَةِ وَ الحِسابِ : اُذكُروا وُقوفَكُم بَيْنَ يَدَىِ اللّه ِ جَلَّجَلالُهُ ؛ فَاِنَّهُ الْحَـكَمُ الْعَدْلُ ، وَ اسْتَعِدُّوا لِجَوابِهِ اِذا سَأَلَكُمْ*
🏴🕯️🏴
درباره ترس از قيامت و حسابرسى: لحظه ايستادنتان در پيشگاه خداوند ـ جلّ جلاله ـ را به ياد آوريد، چراكه او حاكم عادل است و خودتان را براى پاسخگويى آماده سازيد كه از شما مى پرسد.
📚✍🏻امالى صدوق ، ص 354، ح 432
💠📖💠📖💠
✋🏻 *هرروزبه رسم ادب* 🤚🏻
🚩 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
*السَّلامُ عَلَیکِ یَا زَوجَةَ وَصِیِّ رَسَولِ الله*
🌾🥀🌾🥀🌾🥀🌾🥀🌾
*السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَزِیزَةَ الزَّهرَاءِ عَلَیهَا السَّلام*
*السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع فَاطِمَةَ بِنت حزَام الکلابیّةالمُلَقَّبةُ بِأُمّ البَنِین وَ بَاب الحَوَائِج*
🥀🌾🍂🥀🌾🍂🥀🌾🍂
🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒
🗓️امروزیکشنبہ
☀️۲٦/دیماه/١٤٠٠/۱۰
🌙١۳/جمادی الثانی/١٤٤۳/۰٦
2022/01/Jan/16🎄
🥀🌾🍂🥀🌾🍂🥀🌾🍂
🌸👈ذڪــــــــــرروز📿
🕋 *یا ذالجلال والاکرام؛ ای صاحب جلال و بزرگواری*
◾◼️🏴◼️◾
🔷🔸ذکر روز یک شنبه موجب فتح و نصرت می شود. ذکر روز یکشنبه به اسم امیرالمومنین(عليهالسلام) و حضرت زهرا (سلامالله علیها) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (عليهالسلام) و زیارت حضرت زهرا (سلامالله علیها) خوانده شود.
🥀🌾🍂🥀🌾🍂🥀🌾🍂
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ*
🥀🌾🍂🥀🌾🍂🥀🌾🍂
لطفابانشر ذکرروزانه درثواب آن شریک باشید...
___
🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
https://chat.whatsapp.com/HdSRRZTIh0UJibL3oogvrh
╯┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅╰
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
https://chat.whatsapp.com/HdSRRZTIh0UJibL3oogvrh
چیکن استراگانف🌺🍃🌺
👇👇👇
یه غذای روسی که اگه با گوشت گوساله درست بشه میشه بیف استراگانف و اگه با مرغ میشه چیکن استراگانف .
این غذا خیلی خوشمزه است 😋
اصل این غذا با گوشت و خامه است حالا به مرور قارچ و یه عده فلفل دلمه ای هم می ریزن . .
برای ۲ تا ۳ نفر👇👇
سینه مرغ ۱ عدد
قارچ ۷ تا ۸ عدد
خامه صبحانه ۲ تا ۳ ق غ
پیاز ۱ عدد
آرد سفید شیرینی پزی ۱ ق غ
کره ۲۵ گرم
شیر گرم ۱ لیوان
سیب زمینی ۲ عدد
🍃🍃🍃🍃🍃
سینه مرغ رو خلالی برش داده، پیاز رو خلالی کرده و با روغن تفت داده ، سینه مرغ رو بهش اضافه کرده و تفت داده . قارچ ها رو هم ورقه ورقه کرده و بهش اضافه کرده و تفت داده تا خوب سرخ بشه .
برای تهیه سس سفید: آرد رو تفت داده و کره رو بهش اضافه کرده و بعد شیر گرم رو اضافه کرده ، شیر گرم باشه تا گوله نشه ، بعد زیر حرارت ملایم مدام هم زده تا بجوشه . این سس سفید رو داخل موادم ریخته و بهش کمی نمک زده و خوب هم بزنید . مواد رو از روی حرارت برداشته و خامه رو اضافه کرده و هم زده. پس خامه اضافه می کنیم نباید دیگه روی حرارت باشه .
سیب زمینی رو هم پوست کنده و خلالی کرده و سرخش کنید
حالا توی ظرف سرو مواد رو ریخته و دورش سیب زمینی خلالی بچینید.
این غذا با نون بیشتر سرو میشه ، با پاستا و پلو هم میشه خورد ولی نظر من رو بخواین با نون و پاستا خوشمزه تره .🍃🍃🍃🍃🍃
اصل این غذا با خامه است اگه رژیم دارین براتون ضرر داره می تونین نریزین ولی با خامه خیلی خوشمزه است .
نکات : این غذا ادویه خاصی نداره . نهایتا فلفل سیاه ، یه عده آویشن می ریزن یه عده هم سیر .نوش جان 🌺🍃🌺