eitaa logo
حُسینیه‌دل
292 دنبال‌کننده
459 عکس
229 ویدیو
0 فایل
- به دلت بقبولان دنیا فانی است ! | امیرالمومنین | - کپی؟ فعلا فقط فورواد
مشاهده در ایتا
دانلود
حُسینیه‌دل
دلم‌اسیره ؛ سحرهای ِکربلاروک ِ یادم‌نمیره :))💔 #مرورخاطرات
حال ُهوای ِزندگیمو هوای ِکربلا عوض کرد ؛ واسم دعاکردی ُ بی شک منو همون دعا عوض کرد :) 💔
جمیعا سلاملیکم با اجازتون ؛ به فضل خدا این پنج روز رو بریم تو خلوت خودمون آماده شیم برای ماه عاشقی . . روحمونو جلا بدیم که شب اول حضرت زهرا -س- بگه خوش اومدی . .🕊 دیگه بدی دیدین قبل محرمی حلالمون کنین ((:💔
حُسینیه‌دل
این پریشانی ، خسته‌جانی و روضه گردانی آبروی ِ ماست !💔
لاحول ِولا قوه باالله به رقیه . .
حُسینیه‌دل
آدمی بی‌خیر بودم خادم ِهیئتت شدم ؛ من‌ همانم کِ‌به دست امام‌حسن امام حُسینی شدم . . #هیئتی‌نوشت
۵ سال ِ پیش دقیقا همین روز و شبا بود که اتفاقی اومدم هیئتت یهو به خودم اومدم و دیدم چندین ساله نمک گیرم کردی ؛ . . خلاصه که دستمو ول نکن مشتی 💔
من به شما جوانهای ِ عزیز توصیه میکنم قدر هیئتهایتان را بدانید ! این هیئت ها گنجینه هست ؛ حقیقتا گنجینه‌ای معتبر و با ارزش هیئت ِحسینی به معنای یاد و تبیین است . یعنی هیئت باید طوری باشد که هم یاد را زنده کند و هم مرکز تبیین باشد 🌿
حُسینیه‌دل
نکند تازه جوانم به محرم نرسد :)))
خودمانیم ولی مادرم گفت پیراهن سیاه چقدر به جوانم می‌آید . .
و باشد که به عهد ِمان وفا کنیم !
مشهد اینطوریه که تا میای بخوابی میبینی عه اذان گفتن 🗿
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن کربلا آمدند این دو به امضای حسن 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرشب برایِ زخم لبت گریه میکنم ؛ غم‌هایِ روضه‌یِ تو مرا گوشه گیر کرد
امشب یه بنده خدایی تو هیئت بهم گفت الهی علی اکبر امام زمانت بشی خادم ؛ تموم خستگیم در شد . . + به حق ِ چشای خیس و دل ِ شکسته عزادارهات الهی العفو 💔
هرکدوم از کتیبه‌های اینجا خودش روضه‌اس💔 - همین‌الان -
حُسینیه‌دل
هرشب برایِ زخم لبت گریه میکنم ؛ غم‌هایِ روضه‌یِ تو مرا گوشه گیر کرد #هیئتی‌نوشت
کبودی کف دستام و سینم و سردرم که چیزی نیست من امشب باید تو هیئت واست جونمو میدادم💔
حُسینیه‌دل
پاشو بگو اینا همش خوابه . .
همه میگن : کاش صدای ِ برادر به خواهرش برسه من میگم کاش صدای ِ برادر به خواهرش نرسه💔
درد ِمشترک . .
این ۱۰ شب دق کردم از بس ذهنم مرور ِ خاطرات ِ قتلگاه و خیمگاه رو کرد ؛ . .
حُسینیه‌دل
این ۱۰ شب دق کردم از بس ذهنم مرور ِ خاطرات ِ قتلگاه و خیمگاه رو کرد ؛ . .
د ِ اخه گودال به اون تنگی و کوچیکی اون همه ادم چطور جا شدن بالا سرت ؟💔
حُسینیه‌دل
د ِ اخه گودال به اون تنگی و کوچیکی اون همه ادم چطور جا شدن بالا سرت ؟💔
اون یه هفته‌ای که کربلا بودم پاتوق ِ همیشگیم شده بود کنجِ قتلگاه . . خیره میشدم به شبکه‌ها و نورهای ِ قرمزش
حُسینیه‌دل
اون یه هفته‌ای که کربلا بودم پاتوق ِ همیشگیم شده بود کنجِ قتلگاه . . خیره میشدم به شبکه‌ها و نورها
غافل بودم ازینکه قراره بعده‌ها کنج ِهیئتش هرهفته پای مقتل خوانی و یادآوری تنگی گودال دق کنم ؛