بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#على_زمانيان
▶️
آره تنهايى رو خيلى دوست دارم
مخصوصا وقتى تو مونسم باشى
اون روزى كه هيچكى نيست دور و برم
تو رو جون مادرت قسم، باشى
@hosenih
اگه قسمتم نشه حرم بيام
يه سلام عرض مى كنم از دور آقا
لحظه هاى آخرم منتظرم
مثل سلمانىِ نيشابور آقا
@hosenih
من با هيچى مثل رفت و آمد از
صحن سقاخونه حظ نمى كنم
يه دقيقه موندن تو حرم و
باهمه دنيا عوض نمى كنم
@hosenih
حرمت اينقده جاى خوب داره
كه يه گوشه ى مشخص ندارم
وقتى فكر و ذكر من امام رضاست
ديگه فرصت واسه هيچكس ندارم
@hosenih
همه لحظه هايى كه از عمر من
توى اين حرم گذشتُ دوست دارم
كفشامم فهميدن از بس اومدم
خيلى كفشدارى هشتُ دوست دارم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_تشکر_بعد_از_دهه_ی_اول_محرم
#علی_زمانیان
▶️
گرچه از دست خودم یه خرده دلخور اومدم
راستش و بخواى برا عرض تشكر اومدم
نه گداىِ خوبیَم نه عاشقى خوب بلدم
اومدم دهشب عزاداریمو تحویلت بدم
@hosenih
یه دهه سینهزنى و گریه هرچى بود گذشت
شب هفتمى كه چشم به راش بودم چه زود گذشت
به صدام تو روضه جون تازه دادى مهربون
برا نوكرى بهم اجازه دادى مهربون
قسمتم شد كه با گریه خیمه رو علم كنم
واسه سینهزناى جد تو چایی دم كنم
راه دادى تا خودمو پا این علم دٌرٌس كنم
شعر بگم نوحه بخونم و دو دم دٌرٌس كنم
واسه مزد نیومدم، گفتى ولی به هرجهت
نمك سفرتونم از خودمون بخواین فقط
جواب حرفاى توى دلمو خودت بده
من گداى خودتونم صلمو خودت بده
@hosenih
حرفاى دلم باید كه هر گوشش بیتى بشه
اولش مىخواستم این ترانه هش(ت) بیتى بشه
ولى این یادم اومد روبروى بابالجواد
روزى كن از این به بعد تنها بیام حرم زیاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#علی_زمانیان
▶️
براى عرض ارادت به يار راه افتاد
درست چنددقيقه به چار راه افتاد
در ازدحام خيابان به راهبندان خورد
وَ قبل از اينكه بيايد،قطار راه افتاد
@hosenih
دويد خيس عرق سمت پنجره فولاد
رسيد،گريه بى اختيار راه افتاد
همين كه گفت به پهلوى مادرت حس كرد
كنار پنجره فولاد كار راه افتاد
@hosenih
تمام راه دو چشمم دو ابر باران بود
خلاصه چشم كه وا كرد مرز مهران بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#علی_زمانیان
▶️
وقتش رسید هم، سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغر شدی کفن دگر اندازه تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
پهلو عوض نکن تو که مجبور می شوی
وقت نماز پیرهنت راعوض کنی
دستت تکان نمی خورد اصلاً نیاز نیست
بادست خود لباس تنت را عوض کنی
باید که یا تحمل بی تابی حسين
یا جای بغچه ي کفنت را عوض کنی
باغ بنفشه شد به خدا غنچه تنت
مویم سفید می شود از راه رفتنت
@hosenih
خیلی رعایت دل بی یار می کنی
داری مرا به خویش بدهکار می کنی
حتی هنوز هم که دگر بی نفس شدی
با این نفس نفس نفسم کار می کنی
پنهان نکن عزیز دلم بی دلیل نیست
تا می رسم تو روی به دیوار می کنی
باشد نگو فقط کمی آرام گریه کن
همسایه را دو مرتبه بیدار می کنی
نیلوفرم قدم به قدم زرد می شوی
پا می شوی دوباره کمر درد می شوی
@hosenih
شکرخدا که ظاهراً امروز بهتری
نان می پزی و دست به دستاس می بری
باشد قبول خوب شدی! جمله ای بگو
تا مطمئن شوم که ز پیشم نمی پری
دلتنگ دست های تو و موی زینبند
آئینه ها و شانه و سنجاق و روسری
این فاطمه که فاطمه این سه ماه نیست
حالا درست مثل زمان پیمبری
قد قامت صلات! زمان نماز شد
باید نماز را سر پا جا بیاوری
اما دوباره پای قیام تو پانشد
حتی قنوت نافله ات هم ادا نشد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
به مناسبت #سالروز_تخریب_بقیع؛ #امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#علی_زمانیان (#عارف)
▶️
دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی
بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قلم شدی
باور نکرد نیست سرانجام در زمین
مهمانِ رسمی شب شعر خودم شدی
@hosenih
تو از زمان آدم و حوا، وَ قبل از آن
بر روی دست های مشیّت علم شدی
بی مرحمت که روز شما شب نمی شود
اصلاً تو آفریده برای کرم شدی
هشتاد سال و خرده ای انگار می شود
از جمع اهل بیتِ حرم دار کم شدی
با اتفاق هشتم شؤال آن زمان
تنها گریزِ روضهٔ من در حرم شدی
ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد
آن موقعی که وارد بازی سم شدی
آن بار هفتمی که لبت رنگ سبز شد
آن بار هفتمی چه قَدَر پر ورم شدی
وقتی که شعله چادر مادر گرفته بود
زخمیِ دست هیزم و چوبِ ستم شدی
@hosenih
حالا بماند این که چه شد بین کوچه ها
حالا بماند این که برای چه خم شدی
«عارف» نگو دگر، نکند فکر می کنی!
مثل مؤید و شفق و محتشم شدی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#على_زمانيان
▶️
آره تنهايى رو خيلى دوست دارم
مخصوصا وقتى تو مونسم باشى
اون روزى كه هيچكى نيست دور و برم
تو رو جون مادرت قسم، باشى
@hosenih
اگه قسمتم نشه حرم بيام
يه سلام عرض مى كنم از دور آقا
لحظه هاى آخرم منتظرم
مثل سلمانىِ نيشابور آقا
@hosenih
من با هيچى مثل رفت و آمد از
صحن سقاخونه حظ نمى كنم
يه دقيقه موندن تو حرم و
باهمه دنيا عوض نمى كنم
@hosenih
حرمت اينقده جاى خوب داره
كه يه گوشه ى مشخص ندارم
وقتى فكر و ذكر من امام رضاست
ديگه فرصت واسه هيچكس ندارم
@hosenih
همه لحظه هايى كه از عمر من
توى اين حرم گذشتُ دوست دارم
كفشامم فهميدن از بس اومدم
خيلى كفشدارى هشتُ دوست دارم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات #پایان_دهه_محرم
#علی_زمانیان
▶️
گرچه از دست خودم یه خرده دلخور اومدم
راستش و بخواى برا عرض تشكر اومدم
نه گداىِ خوبیَم نه عاشقى خوب بلدم
اومدم دهشب عزاداریمو تحویلت بدم
@hosenih
یه دهه سینهزنى و گریه هرچى بود گذشت
شب هفتمى كه چشم به راش بودم چه زود گذشت
به صدام تو روضه جون تازه دادى مهربون
برا نوكرى بهم اجازه دادى مهربون
قسمتم شد كه با گریه خیمه رو علم كنم
واسه سینهزناى جد تو چایی دم كنم
راه دادى تا خودمو پا این علم دٌرٌس كنم
شعر بگم نوحه بخونم و دو دم دٌرٌس كنم
واسه مزد نیومدم، گفتى ولی به هرجهت
نمك سفرتونم از خودمون بخواین فقط
جواب حرفاى توى دلمو خودت بده
من گداى خودتونم صلمو خودت بده
@hosenih
حرفاى دلم باید كه هر گوشش بیتى بشه
اولش مىخواستم این ترانه هش(ت) بیتى بشه
ولى این یادم اومد روبروى بابالجواد
روزى كن از این به بعد تنها بیام حرم زیاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#علی_زمانیان
▶️
براى عرض ارادت به يار راه افتاد
درست چنددقيقه به چار راه افتاد
در ازدحام خيابان به راهبندان خورد
وَ قبل از اينكه بيايد،قطار راه افتاد
@hosenih
دويد خيس عرق سمت پنجره فولاد
رسيد،گريه بى اختيار راه افتاد
همين كه گفت به پهلوى مادرت حس كرد
كنار پنجره فولاد كار راه افتاد
@hosenih
تمام راه دو چشمم دو ابر باران بود
خلاصه چشم كه وا كرد مرز مهران بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#علی_زمانیان
▶️
وقتش رسید هم، سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغر شدی کفن دگر اندازه تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
پهلو عوض نکن تو که مجبور می شوی
وقت نماز پیرهنت راعوض کنی
دستت تکان نمی خورد اصلاً نیاز نیست
بادست خود لباس تنت را عوض کنی
باید که یا تحمل بی تابی حسين
یا جای بغچه ي کفنت را عوض کنی
باغ بنفشه شد به خدا غنچه تنت
مویم سفید می شود از راه رفتنت
@hosenih
خیلی رعایت دل بی یار می کنی
داری مرا به خویش بدهکار می کنی
حتی هنوز هم که دگر بی نفس شدی
با این نفس نفس نفسم کار می کنی
پنهان نکن عزیز دلم بی دلیل نیست
تا می رسم تو روی به دیوار می کنی
باشد نگو فقط کمی آرام گریه کن
همسایه را دو مرتبه بیدار می کنی
نیلوفرم قدم به قدم زرد می شوی
پا می شوی دوباره کمر درد می شوی
@hosenih
شکرخدا که ظاهراً امروز بهتری
نان می پزی و دست به دستاس می بری
باشد قبول خوب شدی! جمله ای بگو
تا مطمئن شوم که ز پیشم نمی پری
دلتنگ دست های تو و موی زینبند
آئینه ها و شانه و سنجاق و روسری
این فاطمه که فاطمه این سه ماه نیست
حالا درست مثل زمان پیمبری
قد قامت صلات! زمان نماز شد
باید نماز را سر پا جا بیاوری
اما دوباره پای قیام تو پانشد
حتی قنوت نافله ات هم ادا نشد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
#علی_زمانیان
▶️
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
@hosenih
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
@hosenih
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
#علی_زمانیان
▶️
آسمان باز پر قمر شده است
شب اندوهمان سحر شده است
به همه سائلان نظر شده است
چونكه اربابمان پدر شده است
آمد از راه قرص ماه حسين
دومين حيدر سپاه حسين
@hosenih
خلق و خويش پيمبرى ديگر
على اكبر نه،حيدرى ديگر
پهلوان دلاورى ديگر
تو بگو شير لشكرى ديگر
هست پيغمبرى سراپايش
به عمو رفته قدوبالايش
@hosenih
چهره اش ماه آسمان حرم
سايه اش قوت زنان حرم
حنجرش گرمى اذان حرم
چشم بد دور از جوان حرم
مثل عباس سايه ی سرهاست
سرپناه تمام خواهرهاست
@hosenih
آمد از هر نظر على باشد
از همه بيشتر على باشد
بازهم يك نفر على باشد
چقدر اين پسر على باشد!
مثل حيدر قويست او عزمش
چند بيتى بگويم از رزمش
@hosenih
بين گرد و غبار مى آيد
روى مركب سوار مى آيد
پسر ذوالفقار مى آيد
حيدر روزگار مى آيد
عشق مى ريزد از سر و رويش
ذوالفقار است تيغ ابرويش
@hosenih
پاش تا در ركاب مى افتد
دشت در پيچ و تاب مى افتد
سر ز تن بى حساب مى افتد
به تلاطم عقاب مى افتد
بهت در چشمهاى اين دشت است
بسكه در حال رفت و برگشت است
@hosenih
خوب فهميده رزم فن دارد
هنر جنگ تن به تن دارد
فن از روبرو زدن دارد
اين شگرد از عمو حسن دارد
آى لشكر ببين جوان اين است
پسر شير نهروان اين است
@hosenih
خشم او تيغ و نيزه وشدير است
هرنگاهش دو قبضه شمشير است
چقدر رزم او نفسگير است
نوه ی شير غالبا شير است
تيغ مى زد همين كه از چپ و راست
ازحرم بانگ ياعلى برخاست
@hosenih
رزم با اين جوان گره خورده
حنجرش با اذان گره خورده
در دهان ها زبان گره خورده
ابرويش آنچنان گره خورده
كه همه ياد حيدر افتادند
ياد آن روز خيبر افتادند
@hosenih
رعد و برق است يا كه طوفان است
كه دقيقا ميان ميدان است
يا جوان حرم رجز خوان است
روى لب هاى عمه ها جان است
شور و غوغاست در دلش هرچند
دارد ارباب مى زند لبخند
@hosenih
مى رود دشت را به هم بزند
وسط معركه علم بزند
خواست تا حرف مى روم بزند
ديد بايد كمى قدم بزند
پيش چشم پدر جوان مى رفت
داشت ازجسم شاه جان مى رفت
@hosenih
رفت در نيزه زارها افتاد
بين گرد و غبارها افتاد
زير پاى سوارها افتاد
وسط نيزه دارها افتاد
پاى نيزه به پيكرش وا شد
به زمين خورد اربااربا شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_هفتم
#على_زمانيان
▶️
فکرکردم که قلم یار نشد دیدم شد
لحظهی فهم تو آغاز نفهمیدم شد
ساقی شعرشدی جام شراب آوردی
مثل هربار مراهم به حساب آوردی
درخیابان جنون می روم عابر باشم
یازده صفحه ورق خورد که شاعر باشم
@hosenih
بنویسم به تو ازخون جگر بیت به بیت
وتورا گریه کنم وقت سحر بیت به بیت
لطف کن پرده از این پلک نگاهم بردار
این همه فاصله را از سر راهم بردار
راه رفتن به تورا من که ندانم،به خودت
از خودم دورکن اما برسانم به خودت
بام کعبه است مهیای تو ودلبریت
ای به قربان اذان های علی اکبریت
کاش این ندبه ی مانیز به جایی برسد
بازهم از طرفت کرببلایی برسد
کربلایی بروم من به جوانی باتو
دور شش گوشه ولی جامعه خوانی، باتو
راستش دیگر از این فاصله ها دلسردم
از نوشتن به امید صله ها دلسردم
مدتی هست که ظرف گله ام سر رفته
خودم از دست خودم حوصله ام سر رفته
نه امید است به من تاکه امیدت باشم
نه مفیدم که مگر«شیخ مفیدت» باشم
دلم آن دل که خودت دست دلم دادی نیست
نفسم آن نفس پنجره فولادی نیست
نیتم پاک نشد فال دلم خوب شود
بازذبا روضه مگر حال دلم خوب شود
روضه گفتم چه بلایی به سرم درآمد !
اشکها ریخت صدای جگرم درآمد
@hosenih
تیر از پنجره عاطفه آخر رد شد
حرمله گفت که دیدید سه تاپر رد شد!
از روی اسب زمین خورد...بماند اما
بعدها از وسط قافله با سر رد شد
همه اینها به خدا باعثش آن آتش بود
که اجازه به خودش داد وَاز در رد شد!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_ولادت
#علی_زمانیان
▶️
به روى پر جبرئيل آرميده
همانكه دلم را به مستى كشيده
فرشته بيا در زمين بار ديگر
ببين كودكى هاى زهرا رسيده
عجب سيب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سيب سرخ آفريده
گمان مى كنم اينكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنيده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشيدمان زهره آمد
@hosenih
پدر، عاشق بوى پيراهنش بود
و گرم طواف ضريح تنش بود
ميان همه خانواده يكى هم
هميشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ريسمان هاى اين راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گريه او بى رمق شد
و يك مرتبه روبرو با طبق شد
@hosenih
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كوير زمين مثل دريا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا هميشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غير از تو و عمه زانوى سقا
براى كس ديگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در ميان بيابان بماند
چه بهتر كه اين راز پنهان بماند
@hosenih
مسيح از نگاه تو درمان گرفته
به يمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار ديگر
نخ چادرت را سليمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دريا
كسى را كه راه بيابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
@hosenih
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمين خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو ديدى كه قران برنيزه رفته
ورق در ورق خيزران خيزران شد
تو ديدى كه بر نيزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلويت
پدر آمد اما بدون عمويت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
#علی_زمانیان
▶️
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای وا عطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود
@hosenih
به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تو نیزه خورده ای اصلا ز پشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچۀ یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در آن نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی
@hosenih
به شام قافله را با عذاب آوردند
برای دست یتیمان طناب آوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود؟
که بعد چند دقیقه شراب آوردند
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب آوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد آید
مدام روبرویش ظرف آب آوردند
به روی نیزۀ دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#بحر_طویل
چه می شد از شب تنهایی من نور رد می شد
مسیر خانه ام از کوچه سرشور رد می شد
چه می شد بودم آن روزی که مولایم ز نیشابور رد می شد
به اینها زیر باران فکر می کردم …خیابان در خیابان فکر می کردم
دلم رفت و دلم برگشت…دلم با هر قدم برگشت
در این حال و هوا ناگاه سرم سمت حرم برگشت
@hosenih
به من باب الجواد آغوش بازش را نشان می داد
و گنبد روی دوش پنجره فولاد دستش را تکان می داد
حرم لبریز زایرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
یکی در آفتاب داغ شالی کار می کرده
یکی یک سال پای دار قالی کار می کرده
و حالا هرکدام آرام زبان وا کرده در این ازدحام
" ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا
به بیخوابی دوچشم خویش رامجبور کردم من
به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی بالای گلدسته اذان میگفت
صدا پیچید در صحن و حرم، گویا درو دیوار با انصاریان میگفت:
"اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی…"
. یکی بغض میان آه را میگفت
یکی هم خستگی راه را میگفت
جوان زایری در گریه هایش"آمدم ای شاه" را میگفت
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند
همانهایی که جاماندند و حالا پای تصویر حرم هستند
یکی یاد رواق افتاده تنهایی
یکی بیمار و حالا در اتاق افتاده تنهایی
دلش میخواست نایی داشت
جوانتر بود و پایی داشت
میان این همه زائر
دلش میخواست جایی داشت...
کنار حوض گوهر شاد وقتی حرف آب آمد
دو سه بیتی که خواندم برلبم جانم رباب آمد
زیارت آخرش شد اول روضه ،سفر کردم به سمت مقتل روضه
@hosenih
حسین آمد، به هم گفتند که شمشیر آورده
ولی نه روی دستش کودک بی شیر آورده
از این سو یک نفر نیزه،یک نفر شمشیر ،آن هم تیر آورده
میان نیزه ها،شمشیره ها،از میان تیرها،تیر سه شعبه دست بالاکرد
دهان چله را وا کرد،خودش را در میان دندان کمان جا کرد
سفیدی گلو را تاکه پیدا کرد،چنان خود را کشید و داد پیچ و تاب یک لحظه
که تا پرتاب شد کودک پرید از خواب یک لحظه...
شاعر: #علی_زمانیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات؛ #زمزمه؛ #محاوره؛ #فرزندآوری
وقتی مىخوره به كار من گره
وا مىشه بازم به روم يه پنجره
نديدم يک نفرو جواب كنى
نديدم كسی رو نا اميد بره
چهقَدَر مريض اومد دوا گرفت
سرطانيام ازت شفا گرفت
يه نفر چند سالى بود بچه نداشت
اومد از تو يك غلامرضا گرفت
حَرَمت يعنى تموم زندگى
يعنى خاطرات خوب بچگی
تو امام رضاى مهربونمى
تو نمىتونى به هيچكی نه بگى
نمی تونى به كسى بگی برو
به جوادت كه قسم بِدَن تورو
واست هيچ كارى نداره بخدا
خوب كنى مريضِ روی ویلچرو
✍ #علی_زمانیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_جواد_ع_شهادت
قدمش ناگهان شتاب گرفت
طرفش رفت و ظرف آب گرفت
آب را بر روی زمین تاریخت
درهمان لحظه قلب زهرا ریخت
روضه کوتاه نکته سربسته
حجره تاریک، حجره دربسته
جگری رفته رفته سم میخورد
پشت در دستها به هم میخورد
عرش را نالهای تکان میداد
تشنهای روی خاک جان میداد
زهر بی تاب کرد جانش را
سوخت تا آب کرد جانش را
مثل اکبر شده ولی بهتر
ظاهر جسمش از علی بهتر
این جوان آن جوان تفاوت داشت
زخم زهر و سنان تفاوت داشت
این جوان پیکرش که سالم بود
جگرش نه سرش که سالم بود
موقع دفن لااقل سرداشت
بدنش میشد از زمین برداشت
به تنش پای نیزه بازنشد
در نهایت عبانیاز نشد
بگذرم؟ نگذرم؟ نمیدانم
وسط چند روضه حیرانم
تا بفهمم گریز آخر را
میروم بیتهای دیگر را
تشنه در آفتاب بنویسم
از زبانِ رباب بنویسم
آدم تشنه تار میبیند
همه جا را بخار میبیند
بدتر اینکه غبار هم باشد
یک بیابان، سوار هم باشد
تازه حالا حساب کن دورش
چندتا نیزهدار هم باشد
در میان هجوم نامردان
خواهری بیقرار هم باشد...
✍ #علی_زمانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_ولادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
آسمان باز پُر قمر شده است
شب اندوهمان سحر شده است
به همه سائلان نظر شده است
چونكه اربابمان پدر شده است
آمد از راه، قرص ماه حسين
دومين حيدر سپاه حسين
خلق و خويش پيمبرى ديگر
على اكبر نه، حيدرى ديگر
پهلوان دلاورى ديگر
تو بگو شير لشكرى ديگر
هست پيغمبرى سراپايش
به عمو رفته قدوبالايش
چهرهاش ماهِ آسمان حرم
سايهاش قوت زنان حرم
حنجرش گرمى اذان حرم
چشم بد دور از جوان حرم
مثل عباس سايهی سرهاست
سرپناه تمام خواهرهاست
آمد از هر نظر على باشد
از همه بيشتر على باشد
بازهم يك نفر على باشد
چقدر اين پسر على باشد!
مثل حيدر قويست او عزمش
چند بيتى بگويم از رزمش
بين گرد و غبار مىآيد
روى مركب سوار مىآيد
پسر ذوالفقار مىآيد
حيدر روزگار مىآيد
عشق مىريزد از سر و رويش
ذوالفقار است تيغ ابرويش
پاش تا در ركاب مىافتد
دشت در پيچ و تاب مىافتد
سر ز تن بى حساب مىافتد
به تلاطم عقاب مىافتد
بُهت در چشمهاى اين دشت است
بسكه در حال رفت و برگشت است
خشم او تيغ و نيزه و تیر است
هرنگاهش دو قبضه شمشير است
چقدر رزم او نفسگير است
نوهی شير غالباً شير است
تيغ مىزد همين كه از چپ و راست
از حرم بانگ ياعلى برخاست
رزم با اين جوان گره خورده
حنجرش با اذان گره خورده
در دهانها زبان گره خورده
ابرويش آنچنان گره خورده
كه همه ياد حيدر افتادند
ياد آنروزِ خيبر افتادند
رعد و برق است يا كه طوفان است؟
كه دقيقاً ميان ميدان است
يا جوان حرم رجزخوان است؟
روى لبهاى عمهها جان است
شور و غوغاست در دلش هرچند
دارد ارباب مىزند لبخند
مىرود دشت را به هم بزند
وسط معركه علم بزند
خواست تا حرفِ مىروم بزند
ديد بايد كمى قدم بزند
پيش چشم پدر جوان مىرفت
داشت از جسم شاه، جان مىرفت
رفت در نيزهزارها افتاد
بين گرد و غبارها افتاد
زير پاى سوارها افتاد
وسط نيزهدارها افتاد
پاى نيزه به پيكرش وا شد
به زمين خورد اِرباً اِربا شد
✍ #علی_زمانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
نخل زردم، جوانه میخواهم
کفترم، آب و دانه میخواهم
بر فراز منارههای حرم
گوشهای باز لانه میخواهم
روی پرهای من بزن مُهری
بی نشانم، نشانه میخواهم
کفتر خانگی این حرمم
دانه از اهل خانه میخواهم
در کنار رواق دار الزُّهد
منزلی جاودانه میخواهم
خانه جز این حرم نمیخواهم
پَرِ پرواز هم نمیخواهم
آستان بوس خود خطابم کن
بد حسابم، ولی حسابم کن
برکهی خشکم و گِل آلودم
کوثر معرفت! گلابم کن
قَسَمت میدهم به جان جواد
بعد اگر خواستی جوابم کن
من شبیه دعای بی روحم
روح ادعیّه! مستجابم کن
ای خداوند عشق! اى احساس!
نظری کن به خاطر عباس
مهربانی که روح احسانی
درد من را تو خوب میدانی
حقّ همسایه جا نیاوردم
نیست این شیوهی مسلمانی
ولی ای با وفا! پناهم ده
هرچه باشد تو از بزرگانی
لحظهای که جنازهام آمد
وایِ من گر که رویگردانی
وای آقا چه قدر میآید
به تو لفظ شریف سلطانی
گفتهام هر کنار، در هر سو
ضامنم هست ضامن آهو
✍ #علی_زمانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
نخل زردم، جوانه میخواهم
کفترم، آب و دانه میخواهم
بر فراز منارههای حرم
گوشهای باز لانه میخواهم
روی پرهای من بزن مُهری
بی نشانم، نشانه میخواهم
کفتر خانگی این حرمم
دانه از اهل خانه میخواهم
در کنار رواق دار الزُّهد
منزلی جاودانه میخواهم
خانه جز این حرم نمیخواهم
پَرِ پرواز هم نمیخواهم
آستان بوس خود خطابم کن
بد حسابم، ولی حسابم کن
برکهی خشکم و گِل آلودم
کوثر معرفت! گلابم کن
قَسَمت میدهم به جان جواد
بعد اگر خواستی جوابم کن
من شبیه دعای بی روحم
روح ادعیّه! مستجابم کن
ای خداوند عشق! اى احساس!
نظری کن به خاطر عباس
مهربانی که روح احسانی
درد من را تو خوب میدانی
حقّ همسایه جا نیاوردم
نیست این شیوهی مسلمانی
ولی ای با وفا! پناهم ده
هرچه باشد تو از بزرگانی
لحظهای که جنازهام آمد
وایِ من گر که رویگردانی
وای آقا چه قدر میآید
به تو لفظ شریف سلطانی
گفتهام هر کنار، در هر سو
ضامنم هست ضامن آهو
✍ #علی_زمانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#زیارت_اربعین
زائرِ اربعين سلام رفيق
آب قدرى بنوش خسته شدى
چند ساعت پياده آمدهاى؟
به نظر مىرسد شكسته شدى
زيرِ چشم تو گود افتاده
استراحت مگر نمىكردى؟
شب خود را ميان چادرها
به گمانم سحر نمىكردى
ناخودآگاه در پيادهروى
كف پا زود درد مىگيرد
دختر چار پنج ساله كه هيچ
بهخدا پاى مرد مىگيرد
تازه اين در مسير هموار است
كه در آن نه بلا، نه آزاریست
نه بيابانِ پيچ در پيچُ
نه كه يك دانه بوته خاريست
فكر كن دخترى همين اطراف
عقب كاروان زمين بخورد
وسط راه، شب، به طور مثال
بى هوا ناگهان زمين بخورد
چه بلايى سرش مىآيد بعد؟!
خُب زمين گير مىشود قطعاً
با چنین وضع، خوب معلوم است
دخترک پير میشود قطعاً
مىروى كربلا پياده ولى
دست و پايت ميان سلسله نيست
در تمام مسير، همسفرت
شمر و زجر و سنان و حرمله نيست...
✍ #علی_زمانیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e