#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
من برایت پدرم، پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شبهای مناجات حسن میافتم
میوزد از سر زلف تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازهی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زرهای، نه سپری
من از آنجا که به موساییات ایمان دارم
میفرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری
قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری
تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری
جا به جا میشود این دنده تکانت بدهم
وای عجب دردسری، وای عجب دردسری
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
.. به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت
پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت
ندیده بود مدینه شبیه او پسری
علاوه بر "جگر" مجتبی، "سخاوت" داشت
حسن سرشت، حسن صورت و حسن سیرت
چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت
به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند
به دوست نه! به بیگانه هم محبت داشت
جزامیان مدینه دعاش میکردند
به همنشینی با هرکدام عادت داشت
رسید کرببلا و نشان عالم داد
حسین با حسنش دائماً شراکت داشت
ز بسکه از لبش احلی من العسلها ریخت
همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت
عمو عمامهی خود را بر او کفن کرده
مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت!
نه جوشن و نه زره، نه حمایل و نه سپر
برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت
به پیش ناقهسواران چو یل به میدان رفت
شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت
همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت
تمام لشکر کفار را ز پا انداخت
گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود
چقدر ولوله در این برو بیا انداخت
زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید
چه رعشهای به اراضی کربلا انداخت
به سبک و شیوهی جنگ عمو ابوالفضلش
چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت
علی علی به لبش بود و یک تنه تنها
چهار تک یل سردار شام را انداخت
شکار بعدی ان شیر بیشه، ازرق بود
سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت
ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت
نگاهی از حسد آن قوم بی حیا انداخت
به یک اشاره رسیدند و دورهاش کردند
یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت
نفس میان دو پهلوی او به تنگ آمد
به چشمِ تر نظری سوی خیمهها انداخت
چه شد در آن وسط معرکه نفهمیدند
که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت
گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد
و با دهان شکسته عمو عمو سر داد
میان دشت گل نجمه بود، پرپر شد
ز بوی یاس تنش، کربلا معطر شد
عبا نبود به داد دل عمو برسد
دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد
کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید
بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد
نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی
گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد
کبود شد همهی پیکرش سپس سبب
گریز دیگر من سوی روضهی "در" شد
چه سینهها نشکستند در طی تاریخ
چه ظلمها که به این خاندان مکرر شد
به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله
دو سایهی سر از آخر نصیب مادر شد
چه بر سر حسن بن الحسن مگر آمد
صدای نالهی زهرا بلندتر آمد
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
از تنم چند تن درست کنید
بی سر و بی بدن درست کنید
سنگ را بر تنم تراش دهید
تا عقیق یمن درست کنید
زرهای تن نکردهام تا خوب
از لباسم کفن درست کنید
از پرِ تیرهای چله نشین
بر تنم پیرهن درست کنید
سیزده مرتبه مرا بُکشید
سیزده تا حسن درست کنید
آن قدر قد کشیدهام که نشد
کفنی قد من درست کنید
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
آن خانه که آتش زده بودند درش را
آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را
چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را
پس داد پس از این همه ماتم جگرش را
از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت
تن شعله کشید و همهی پیرهنش سوخت
تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت
فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت
پس گفت به او علت چشمان ترش را
شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم
آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم
در شعلهی غم تشنه دویدند و شنیدیم
بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم
بخشید علی از تن خود بیشترش را
مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد
قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد
چون تیر که بیطاقت از آغوش کمان شد
دانست که هنگام سپر کردن جان شد
تغییر ندادند نظرها نظرش را
مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست
شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست
پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست
با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست
آورد به یاد همه رزم پدرش را
بگذار نپرسم چه شده در دل میدان
بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان
بگذار نگویم که حسین است پریشان
شیر حسنش مانده و انبوه شغالان
رد میشوم از آنچه به هم ریخت سرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که علمدار
هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار:
هی تیر پس از تیر سپس نیزهی بسیار...
بی دست زمین خورده و در خندهی اغیار
سکان سماوات گرفته کمرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که شتابان
شمشیر به دستند همه نامه نویسان
آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان
سوغات برای همه آورده به میدان
دست و سر و پا و تن ایثارگرش را
ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد
در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد
وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد
با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد
تقدیم عمو کرد تمام جگرش را
آن حور نظر کرد تن بی کفنی را
سلطان زمین خوردهی دور از وطنی را
در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را
بی سر تن سادات حسینی حسنی را
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را
با نالهی جانسوز صدا زد پسرش را
ای کاش کسی آب بریزد جگرش را
پایان بدهد منتقم او سفرش را
باید که بیارند به زودی خبرش را...
✍ #حسن_اسحاقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
زره اندازه نشد، پس کفنش را دادند
کمترین سهمیه از سهم تنش را دادند
قاسم انگار در آن لحظه "انا الهو" شده بود
سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند
بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین
بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند
تا که حرز حسنی همره قاسم باشد
عمهها تکهای از پیرهنش را دادند
داشت مجذوب کلیم اللهی خود میشد
سنگها نیز جواب سخنش را دادند
داشت با ریختنش پاي عمو کم شد
چه قدر خوب زکات بدنش را دادند
گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید
گفت یعقوب، ولی پیرهنش را دادند
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
چشمهایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزلهی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمیگفت، فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقهاش
کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت
بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت
بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزهای از بغل آمد، زد و او را انداخت
اسبها تاخته و تاخته و تاختهاند
پس طبیعیست چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود، جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت
✍ #علیرضا_لک
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#شب_ششم
نام اعظم نه فقط، عشق مسلّم حسن است
بهترین زمزمهها نغمهی جانم حسن است
آنکه تا آمده بخشیده و از روز ازل
شده آقای کریم همه عالم، حسن است
بعد یا فاطمه اول ز علی دم بزنید
بعد یا حیدر کرار، مُقدّم حسن است
سر این سفره چه خوب است، نشستن دارد
آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است
صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است
آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است
اولین گریه کن خون خدا فاطمه است
دومین گریه کن ماه محرم حسن است
ششمین شب شده و سائل دست حسنم
حَسَنیهست حُسینیه و ذکرم حسن است
✍ #مهدی_شریف_زاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#غزال
عشق را در بر کشید
از جگر آهی برای غربت دلبر کشید
از کف پای عمو
سرمهای برداشت و روی دو چشم تر کشید
گفت احلی من عسل
شربت عشق حسین بن علی را سر کشید
روضهام آغاز شد
بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید
مرکبی با نعل خود
قد او را چون عمو عباس آب آور کشید
داغ فرزند حسن
دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید
قصه را از سر گرفت
پهلوی قاسم شکست و روضهی مادر گرفت
حرمت حیدر شکست
عاقبت از ساقهی خود غنچهای پرپر شکست
بار شیشه داشت و
سنگی آمد آه! بار شیشهاش آخر شکست
خورد پیشانی به در
آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست
چادرش آتش گرفت
مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست
در میان شعلهها
یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا
هم بدن سالم نماند
هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند
با حساب تیرها
پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند
با حساب نیزهها
آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند
با حساب تیغها
چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند
با حساب سنگها
چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند
با حساب نعلها
هیچ یک از استخوانهای بدن سالم نماند
پیکری باقی نماند
خووود روی سر نبوده، پس سری باقی نماند
✍ #حامد_تجری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادرِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَمِ سفر درآوری
همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را
نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری
سَرِ نترس داری و پدربزرگِ تو علیست
عجیب نیست از تنت، زره اگر درآوری
نداشت قلعه کربلا، وگرنه که برایِ تو
نداشت کار تا ز چارچوب در درآوری
رجز بخوان و خاندانِ خویش را به رخ بکش
که کفرِ این سپاهِ کفر، بیشتر درآوری
نشد حریف تو کسی و میكنند دورهات
خدا کند که جان سالم از خطر درآوری
ز اسب سرنگون شدی به شوقِ شیشۀ عسل
چگونه از میان خاکها شکر درآوری؟!
هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند
تو لخته لخته از دهان خود گُهَر درآوری
سبک نمیشود مصیبتِ تو با دو قطره اشک
تو گریۀ حسین نَه، از او جگر درآوری
از این به بعد همقَدِ پسر عموت میشوی
برو که روی نیزهها ز عشق سردرآوری
✍ #محمد_رسولی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شب_جمعه
#شب_ششم
🏴 «ابوالعباس حمیری» از علماء و محدثین قرن سوم و چهارم هجری در کتاب «قرب الاسناد» به نقل از «ابوالبختری» مینویسد:
امام جعفر صادق (ع) به نقل از پدرشان امام باقر (ع) فرمودند:
«أَنَّ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیهماالسلام كَانَ يَزُورُ قَبْرَ اَلْحَسَنِ علیهالسلام فِي كُلِّ عَشِيَّةِ جُمُعَةٍ»
ترجمه:امام حسین علیه السلام هر شب جمعه به زیارت امام حسن علیه السلام میرفتند.
📚قرب الإسناد حمیری، ص۱۳۹
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشابهحال هرآنکس که شاعر حسن است
تمام خلق شب جمعه کربلا هستند
ولی حسین شب جمعه زائر حسن است
✍ #مجتبی_خرسندی
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ماهْرویان، از عطش در پیچ و تاب
کامها، خشکیده و دلها کباب
بر گل رخسارشان، جاری گلاب
ذکرشان با التهاب و اضطراب
آب آب و آب آب و آب آب
تشنگان از گریۀ سقّا، خجل
آب از سقّا، در آن صحرا خجل
آب و سقا هر دو از زهرا خجل
دور سقا ذکر آل بوتراب
آب آب و آب آب و آب آب
اشکها خشکیده دیگر از عطش
میمکد انگشت اصغر از عطش
میزند در خیمه پرپر، از عطش
گوئیا آهسته گوید با رباب
آب آب و آب آب و آب آب
چهرهها، بیرنگ، چون مهتاب بود
عکس اصغر، روی موج آب بود
بلکه سقّا هم دگر بیتاب بود
مشک با او داشت دائم این خطاب
آب آب و آب آب و آب آب
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد
باطناً اما علی اکبر به نظر میرسد
خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است
آینهی حُسن برادر به نظر میرسد
میچکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور
کودک شش ماهه پیمبر به نظر میرسد
وقت جلوسش به سر دست امام زمان
حجت حق بر روی منبر به نظر میرسد
چشم زمین محو شکوه اسداللهیاش
در دل قنداقه چو حیدر به نظر میرسد
کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین
یک نفر اما دو سه لشگر به نظر میرسد
در قد و بالا نه! ولی در دل و جرأت چرا
با عمو عباس برابر به نظر میرسد
بعد علمدار علمدار حرم میشود
بسکه ابوالفضل دلاور به نظر میرسد
با قدمش، با جنمش، با نفسش، با دمش
محسن صدیقهی اطهر به نظر میرسد
::
مشک، عمو، آب، عطش، خیمه و اشکِ رباب
روضه از اینها که فراتر به نظر میرسد
حرمله گر تیر سه پر را نزند هم، علی
با لب خشکش گل پرپر به نظر میرسد
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسِیِ پیغمبر است؟
در کرامت با عمو همشانه است
در امامت با پدر همجوهر است
صبح محشر فاش خواهد شد به ما
این پسر میزانِ روز محشر است
نسل زهرا خیر زهرا میدهد
شعبهی کوثر، خودش هم کوثر است
امتحانش کن به هنگام خطر
از دوصد مردِ خطر غوغاتر است
حرمله تیر و کمان آورد اگر
این پسر راهی میدان با سر است
در کمان انگار تیر آماده است
یا رب این تیر است یا که خنجر است!
تیر لازم نیست این لبتشنه را
از عطش این شاخهی گل، پرپر است
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شوریدهسر در بین سرها سر برآوردی
رفتی به میدان، کفر لشکر را در آوردی
چشم انتظار پاسخ هل من معینش بود
تو انتظار سخت بابا را سر آوردی
باب الحوائج بودنت را خوب ثابت کرد
آن حاجتی که از امام خود برآوردی
یاریِ بابا را در آن باران تیر و تیغ
آه ای لبِ خشکیده حلقومِ تر آوردی
طوفان به پا شد، لشکر دشمن به خود لرزید
با خود به میدان تا که نام حیدر آوردی
وقتی که دیدی بین خنجرها امامت را
فریاد مظلومیتش را حنجر آوردی
تیری رها شد... تا سپر باشی به مولایت
آه ای کبوتر بچه! بال و پر در آوردی
::
ای باغبان! آخر چه حالی داشتی وقتی
نشکفته بردی غنچهات را، پرپر آوردی؟!
✍ #حسن_زرنقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_هفتم
پای این سفره به پایت چقدر افتادیم
ما از آن روز که در بند توأیم آزادیم
ما همه گوشهنشینانِ خرابات توأیم
از غمت خانه خرابیم، ولی آبادیم
ما محال است که از عشق تو دلسرد شویم
ما ندیدیم تو را، باز به تو دل دادیم
از تو جز خوبیِ بسیار ندیدیم حسین
خودمانیم ولی ما که پُر از ایرادیم!
ارث اجدادیِ ما نوکریِ این خانهست
تا ابد جیرهخورِ خیرِ همان اجدادیم
یادی از ما بکنی یا نکنی، حرفی نیست
ما به این نوکرِ دربارِ توبودن شادیم
پُشت ما که همهجوره به تو گرم است حسین
ما بدهکار شما در همهی ابعادیم
جز همین اشک نداریم برایت چیزی
با همین گریه به غمهای تو، از عُبّادیم
به خدا نام تو هم دیدهی ما را تَر کرد
مادرت خواست که در گریه به تو استادیم
تا ابد گریهی آرام حرام است به ما
سالیانیست که در روضه پُر از فریادیم
::
آب خوردیم به یاد جگر سوختهات
یادِ خشکیِ لبِ اصغرِ تو افتادیم
حرمله خیر نبیند که تو را حیران کرد
بیش از آن تیر و کمان، دلخور از آن صیادیم...
✍ #وحید_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست
امّا به دلرباییِ این ماهپاره نیست
گهوارهاش به بحر گنه، دستگیر ماست
این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست
"در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست"
نامش علیست، شیر بخوان، شیرخواره نیست
قنداقه را به معرکهی عشق میبرند
"در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست"
با یک نظر گرفت گلوی سهشعبه را
نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست!
با گریهاش ز مادر و با خنده از پدر
اشکی گرفته است که آن را شماره نیست
بر غربت حسین، گلوی علی گواست
با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست
دیشب صدای گریهاش از عرش هم گذشت
امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟
باید کنار گریه، صبوری کند رباب
جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست
با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است
این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست
در آسمان که سرخ شود موقع غروب
آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟
"تربت"! بس است شرح غم بی کرانهاش
بحریست بس عمیق که آن را کناره نیست
✍ غزلی عاشورایی در ۱۲ بیت از ۹ شاعر به ترتیب ابیات:
#مهدی_محبزاده
#فصیحالزمان_شیرازی_رضوانی
#فریدون_مشیری + #حمیدرضا_اسلاملو
#مهدی_محبزاده + #حافظ_شیرازی
#جواد_هاشمی_تربت
#مهدی_حسینقلیان
#احمد_گرجی
#علی_کاملی_کرمانشاهی
#جواد_هاشمی_تربت
#محمدحسین_مهدیپناه
#جواد_هاشمی_تربت
#عباس_بردبار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله»
حرفهاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمههاتان همگی از دِه بالا گِل بود
بیگمان در صدف خالیشان دُرّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست
بیوفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟!
چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر...
دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر»
در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک ششماهه علم را برداشت
همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهوارهنشین مردی نیست
مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پایین انداخت
خویش را از دل گهواره میاندازد ماه
تا نماند به زمین حرف اباعبدالله
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همهٔ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی
پسرم میروی آرام و پر از واهمهام
بیشتر دلنگران پسر فاطمهام
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»...
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید...
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانهات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده، ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا...
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده
**
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت...
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب
طناب حرملهها قسمت رباب شده
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
✍سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_امام_حسین_ع
خون از لبان چاکچاکش پاک میکردم
با دست خود ششماههام را خاک میکردم
شرمندهی ششماههام هستم خبر دارید؟
چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید؟
هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم
با تکهای قنداقه طفلم را کفن کردم
بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم
خیره به رگهای ظریف گردنش بودم
در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم
آنجا به تنهایی نمازش را خودم خواندم
من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد
بابایِ بچهمرده از حالم خبر دارد
چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم
از روز میلادش به فکر جوشنش بودم
حالا تمام هستیام در گور خوابیده
داغش به روی خیمه، خاکِ مرده پاشیده
یادم نرفته آن ترکهایی که بر لب داشت
یادم نرفته روزهای آخری تب داشت
لرز سرش، ضعف تنش، آتش به جانم زد
با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد
از مادرش هم نیز کاری بر نمیآمد
از فرط بی حالی صدایش در نمیآمد
از وصلهی جان دلبریدن گریه هم دارد
از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد
بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد
تیر سه شعبه عاقبت خانهخرابم کرد
از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته
آمد برای کشتن طفل زبان بسته
ای کاش مثل اکبرم من را صدا میزد
طفل عزیزم روی دستم دست و پا میزد
دیگر رباب از فکر او بیرون نمیآمد
راحت سه شعبه از گلو بیرون نمیآمد
در راه دین، ششماهه مثل مادرم دادم
در راه خیمه بود یاد محسن افتادم
با حسرت دیدار او عمری برادر سوخت
محسن، همان که پشت در همراه مادر سوخت
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
وقتی به هم لبهای طفل محتضر میخورد
بر قلب مادر تیر نه، که نیشتر میخورد
در روضههایش آمده مثل علی اکبر
او آب از تسنیم لبهای پدر میخورد
یاقوت لبهای علیاصغر ترک برداشت
یاد لب او، آب هم خونِ جگر میخورد
این شیرخواره مثل شیر نر رجز میخواند
دشمن "شکست" از تشنهکامی بی سپر میخورد
شاهی سخن گفت و سپاهی هلهله کردند
خیلی به کوه غیرت شهزاده بر میخورد
بی شک شفیع برزخ و دنیا و محشر اوست
از این جهت بر نای او تیر سه پر میخورد
هرگز نمیبخشید حلق خویش را تا حشر
تیر سه پر بر قلب بابایش اگر میخورد
داده سلامی بر لب خشکیدهی بابا
از تیرهای آبدیده هر قَدَر میخورد
✍ #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
از زبان تیر...
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم
به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم
هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم
دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم
به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم
✍ #محمدحسین_ملکیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
دُرّ گونه، زیبا و سپید: از گوش تا گوش
گلبوسه تنها میدوید از گوش تا گوش
هر بار که بابا بغل کرد اصغرش را
دست نوازش میکشید از گوش تا گوش
در گوش جبرائیل بی شک روضه خوانده
وقتی خداوند آفرید از گوش تا گوش
"روح الامین" را از شب هفتم بگویید
باید تصاویری کشید از گوش تا گوش
فردای محشر "گردنش" باشد "مدالش"
دارد نشان، طفل شهید از گوش تا گوش
جای تورق گریه باید کرد زیرا
میآورد "شیخ مفید" از گوش تا گوش...
با اینکه قد و قامتش در تیررس بود
یکباره فرمانی رسید از گوش تا گوش
از خستگی خوابیده بود آشفتهاش کرد
تیری که نازش را کشید از گوش تا گوش
تیری که راحت حرمله آن را رها کرد
حلقوم اصغر را برید از گوش تا گوش
چون برگ پاییزی سرش از نیزه افتاد
باد خزان وقتی وزید از گوش تا گوش
وقتی رباب از حنجر او یاد میکرد
با گریه ناخن میکشید از گوش تا گوش
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمیخواست، فرات!
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟!
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد؟
خون حیدر به رگش، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
شعلهور میشود این داغ دوباره؛ وقتی
شیر در سینهی بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته، به خودش میگوید:
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
✍ #علیرضا_لک
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#نوکری_اهل_بیت_ع
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم
شرمندهام آقا بدرد تو نخوردم
تو فکر من بودى ولیکن من نبودم
اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردى
راه مرا از کربلا نزدیک کردى
گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم
حتى اگر غرق گناهى، من حسینم
گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من
آواره ام، آواره را آوارهتر کن
بیچارهام، بیچاره را بیچارهتر کن
آوارگى در این حسینیه میارزد
بیچارگى در این حسینیه مىارزد
هرشب اسیرم میکنى پاى بساطت
دارى تو پیرم میکنى پاى بساطت
من چاى میریزم گناهم را بریزى
یکجا تمام اشتباهم را بریزى
شأن نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادى جاى آن من سربلندم
وقتى گذر کردند خیلیها ازینجا
رفتند تا معراج تا بالا ازینجا
اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را
اینجا خدا بخشید آخر آدمش را
من خام بودم غصه و غم پختهام کرد
این پخت و پزهاى محرم پختهام کرد
میبینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانهست یا طور مقدس
اینجا همانجاییست که مولا میآید
زینب میآید، بیشتر زهرا میآید
من عالمى دارم در اینجا با رقیه
هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه
منت ندارم بر سرت... تو لطف کردى
حالا که هستم نوکرت، تو لطف کردى
یک شب غذاى خواهرت را بار کردم
یک شب غذاى دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیرکربلا شست
دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست
خدمت تجلى ارادتهاى شیعهاست
بالاترین نوع عبادتهاى شیعهاست
ما به ولایت میرسیم از این مودت
ما به مودت میرسیم از راه خدمت
خدمت درِ این خانه تنها فرصت ماست
گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست
این پارچه مشکى فداى روى ماهش
دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش
از سوخته دلها نگیر آقا غمت را
یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را
بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم
کنج حسینیه براى تو بمیرم
منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم
منکه به غیر از کار تو کارى ندارم
آنقدر بین دستههایت ایستادم
نذر على اصغر تو آب دادم
اى کاش بین ایستادنها بمیرم
آخر میان آب دادنها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد
خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشهاى عطشان بیفتیم
در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم
خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد
این کفشها را جفت کردن آبرو داد
در هرکجا که نام پیراهن میآید
زهرا میآید پیش ما، حتماً میآید
من دست بر سینه دم در مینشینم
در مجلس فرزند، مادر را ببینم
من مینشینم کار و بارم پا بگیرد
شاید به من هم چادر زهرا بگیرد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e