❤️ #عاشـقانه❤️
🔴 #مردها، #زنی پر نشاط میخواهند نه وسواس وبدبین وکارای #پلیسی
اینکه همش یکجا بشینید کتاب بخونید
فیلم ببینید
مدام سرتون تو گوشیتون باشه!
اینکه همش، بنالید، #غر بزنید
❌اینکه همش بگید #ولش کن
حوصله ندارم📛
ولم کن📛
برو بابا📛
کم کم
#مردتان را از دست میدهید🚫
تـــــا میتوانید مردرا نوازش کنید
غـــرور بیجا ممنوع
👈 #تواضع و#مهربانی زن،یه شاه کلیده تامرد عشق بازی با زن داشته باشه
البته فیلم بازی نکن، از عمق وجود بخوادش✅
┏━ᬉ━ℒℴνℯ〰️🌺〰┓
https://eitaa.com/joinchat/3612409958Cb7831b5a24
┗━〰️〰️〰️〰️〰〰━ ⃟ᬉ
✋#زنی که بشکند ؛
شاید #بماند ...
#کنارت بخوابد ...
غذایت را #گرم کند ...
کودکانت را #بزرگ کند ...
👀اما #دوستت_نخواهد داشت ...
┏━ᬉ━ℒℴνℯ〰️🌺〰┓
https://eitaa.com/joinchat/3612409958Cb7831b5a24
┗━〰️〰️〰️〰️〰〰━ ⃟ᬉ
#زنی که به #سکوت طولانی می رسد، کم توقع نیست. #نمونه نیست. #قانع نیست. به این نتیجه رسیده
👈 که حرف زدنش مساویست با #قضاوت یا هیاهو... هیچ گاه از #سکوت ادامه دار یک زن #خوشحال نباشید.
زن اغلب ساکت،
یا مرده ای است در درون؛
یا آتشی است که فقط در درون دارد...
┏━ᬉ━ℒℴνℯ〰️🌺〰┓
https://eitaa.com/joinchat/3612409958Cb7831b5a24
┗━〰️〰️〰️〰️〰〰━ ⃟ᬉ
❌ #حسودی_ممنوع
الحسود لایسود
#داستان
روزگاری در سرزمینی، #زنى بود بسیار #حسود، همسایهاى داشت به نام خواجه سلمان كه #مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مىبرد ونسبت به او حسادت می کرد و مىكوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛
ولى كارى از پیش نمىبرد و خواجه به حال خود باقى بود.
✒️عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن #زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است.
خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد.
در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فىالحال مردند.
خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت.
حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است.
خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع، پس از یكى دو روز مرد...
این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد.
┏━ᬉ━ℒℴνℯ〰️🌺〰┓
https://eitaa.com/joinchat/3612409958Cb7831b5a24
┗━〰️〰️〰️〰️〰〰━ ⃟ᬉ