ادامه مقدمه علت ها 🔅 #پندانه
✍️ قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن
🔹در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابلاستفاده بود.
🔸روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید.
🔹مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود.
🔸دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
🔹روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
🔸مرد خردمند گفت:
چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟
🔹روستاییان گفتند:
نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!
🔸در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشهای را کشف کنید و آن را از بین ببرید.
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
🔰#نکته های مقدمی #راهکارها 👈همیشه یادمان به باشد که: #پندانه
🔴عادات اشتباهمان را کنار بگذاریم
✍️روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید.
از او پرسید:
چرا تو اینجا قدم میزنی و برای چه نگهبانی میدهی؟
سرباز دستپاچه جواب داد:
قربان! من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید:
چرا این سرباز اینجاست؟
افسر گفت:
قربان! افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده، من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی که شاهد این صحنه بود، او را صدا زد و گفت:
من علت را میدانم، زمانی که تو سه سالت بود، این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! از آن روز ۴۱ سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟ چقدر از این نیمکتها (کارها و عادتهای بدون منطق) داریم؟
↶【به ما بپیوندید 】↷
@Dastan1224
مقدمه راهکارها احتمالا تکراریست 🔅 #پندانه
✍️ قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن
🔹در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابلاستفاده بود.
🔸روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید.
🔹مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود.
🔸دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
🔹روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
🔸مرد خردمند گفت:
چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟
🔹روستاییان گفتند:
نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!
🔸در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشهای را کشف کنید و آن را از بین ببرید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/hugifig