موسى بن جعفر علیه السلام فرمودند:
إن الأنبياء و أولاد الأنبياء و أتباع الأنبياء خصوا بثلاث خصال السقم في الأبدان و خوف السلطان و الفقر.
سه خصلت مخصوص پيامبران و فرزندان پیامبران و پيروان پیامبران است:
۱. بيمارى در بدن.
۲. ترس از حاكمان(ستمگر).
۳. فقر.
📚 الخصال ؛ ج1 ؛ ص88.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
عسر الأمر مقدمة اليسر.
سختى و دشوارى كار، مقدمه آسانى و گشايش است.
📚 نثر اللآلئ / ترجمه شيخى ؛ النص ؛ ص86.
حکایت
بیرون آمدن دو پرتو نور از چشمان آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی
آیت الله شیخ جواد کربلایی فرمودند:
آقای بهجت حدود 30، 40 سال پیش یا بیشتر یک وقتی صحبت ایشان ( آیت الله آقا سیدجمال الدین گلپایگانی ) را می فرمودند، نقل کردند که:
یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء دیدم ایشان (آیت الله گلپایگانی) می خواهند به وادی السلام بروند. من هم همراه ایشان راه افتادم.
حالا هر دو ساکت بودیم و حرفی نمی زدیم و مشغول ذکر بودیم در تاریکی وادی السلام، گوشه ای نشستیم.
در آن تاریکی ایشان (مرحوم آیت الله گلپایگانی) مشغول ذکر بودند. یک دفعه دیدم که از دو تا چشمهای ایشان مثل دو لوله نور بیرون زد. و تمام آن فضا را روشن کرد.
هیچ حرفی هم با هم نداشتیم او مشغول خودش بود. و دوباره برگشتیم و به منزل رفتیم.
📚 جمال عرفان
امام رضا عليه السّلام در ضمن حديثى طولانى فرمودند:
كَانَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلَامُ إِذَا طَلَعَ هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ يَغْلِبُ نُورُهَا الْهِلَالَ وَ يَخْفَى فَإِذَا غَابَتْ عَنْهُ ظَهَرَ.
هر گاه هلال ماه رمضان طلوع مى كرد نورانيت فاطمه عليها السّلام بر نور ماه غلبه مى كرد به طورى كه نور هلال قابل مشاهده نبود، اما هنگامى كه فاطمه غايب مى گرديد نور هلال مشاهده مى شد.
📚 بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج43 ؛ ص56.
امام رضا ع:
جبلت القلوب على حب من أحسن إليها و بغض من أساء إليها.
دلها آن گونه آفريده شده اند كه چون كسى به آنها نيكى كند او را دوست مي دارند، و چون كسى به آنها بدى كند او را دشمن مي دارند.
📚 من لا يحضره الفقيه ؛ ج4 ؛ ص419.
تاثیر صدقه
قال جعفر الصادق ع عن أبيه ص قال: كانت أرض بيني و بين رجل فأراد قسمها [قسمتها] و كان الرجل صاحب نجوم فنظر إلى الساعة التي فيها السعود فخرج فيها و نظر إلى الساعة التي فيها النحوس فبعث إلى أبي فلما اقتسما الأرض خرج خير السهمين لأبي فجعل صاحب النجوم يتعجب فقال له أبي ما لك فأخبره الخبر فقال له أبي فهلا أدلك على خير مما صنعت إذا أصبحت فتصدق بصدقة تذهب عنك نحس ذلك اليوم و إذا أمسيت فتصدق بصدقة تذهب عنك نحس تلك الليلة.
امام صادق عليه السلام از پدر خود روايت كرده، كه آن حضرت فرمود: من با كسى زمين مشتركى داشتم، او كه مرد ستاره شناسى بود تصميم گرفت زمين را تقسيم كند، بدين جهت نگاه به ساعتى كرد كه آن را «سعد» مى دانست، بعد خارج شد، و نگاه به ساعتى كرد كه آن «نحس» مى دانست و آنگاه به سراغ پدرم فرستاد، اما وقتى زمين تقسيم گرديد، مرد ستاره شناس با تعجب متوجه شد، كه قسمت بهتر زمين نصيب پدرم شده، پدرم به او گفت: چرا تعجب مى كنى؟ مرد موضوع «سعد» و «نحس» اوقات را براى پدرم توضيح داد، ولى پدرم فرمود: آيا نمى خواهى تو را به كار بهترى از آنچه تو انجام دادى راهنمايى كنم؟
اگر مى خواهى «نحسى روز» از تو برطرف شود، صبح صدقه بده، و اگر مى خواهى از «نحسى شب» محفوظ بمانى عصر صدقه بده.
📚 النوادر (للراوندي) ؛ ص53.
حکایت
زیارت امام حسین با همراهی امام زمان علیهما السلام
حجت الاسلام هاشمی نژاد از قول فرزند سید جمال الدین گلپایگانی نقل می کنند:
شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه و ایشان (سید جمال الدین گلپایگانی) خودشان را رسانده بود به کربلا، کنار صحن امام حسین ع یک جائی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود.
حرم خیلی شلوغ بود. می فرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزرده اش کرده بود. دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند. به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که :
آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم ؟
آیت الله گلپایگانی فرمودند آقا دوست دارم اما نمی شود.
فرمودند که بیا، دنبال آن بزرگوار راه افتادم. می گوید کوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست، ازدحامی نیست جمعیتی نیست. رسیدیم درب حرم، اذن دخول خواندند و آوردند مرا پای ضریح، زیارت خواندند.
خلاصه اش را عرض می کنم .آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، گرفتم این را تو دستم، یکمرتبه دیدم ایشان نیستند.
فشار جمعیت بقدری من را آزرده کرد که عمامه ام داشت از سرم می افتاد فقط این سکه را نگه داشتم. جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم شلوغ بود.
باز دوباره رفتم یک گوشه ای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع هیأت لباسم بهم خورد و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستم را باز کردم دیدم که یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحب الزمان. قرینه ای بود که آقا امام زمان ع بودند. آقا هدیه دادند.
فرزند ایشان می فرمودند بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.
یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه، این را گذاشته بود درون جیبش، هر وقت وضو می گرفت در می آورد می بوسید به چشمهایش می کشید هدیه آقا را و می گذاشت درون جیبش.
می فرمودند یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر همراهش بودند. با پای پیاده رفته بودند، یکی از همراهان طلبه بود. دل درد شدیدی گرفت هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد. این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.
بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی آب، متبرکش کرد گفت بخور، اون هم خورد و خوب شد. در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه چی است. این چه سری بود. ایشان فرموده بودند که تو می خواستی خوب شوی، خوب شدی، اصرار زیاد کرد. سید هم مأخوذ به حیاء شده بود.
ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا امام زمان رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند. اون بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است می زنی. مثل خیلی ها که می گویند این حرفها چی است که می زنی.
منزل بعدی رسیدند. پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش درآورد. دید سر کیسه بسته شده است. خودش دو تا گره زده، باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان علیه السلام داخلش نیست. رفت که رفت که رفت.
📚 جمال عرفان.
امير المؤمنين علیه السلام فرمودند:
اغتنموا الدعاء عند خمسة مواطن عند قراءة القرآن و عند الأذان و عند نزول الغيث و عند التقاء الصفين للشهادة و عند دعوة المظلوم ليس لها حاجب دون العرش.
در پنج مورد دعا كردن را غنيمت بشماريد:
۱. هنگام خواندن قرآن.
۲. هنگام اذان.
۳. هنگام آمدن باران.
۴. هنگام رويارویى صفهاى جنگ براى شهادت.
۵. هنگام دعا كردن مظلوم كه براى آن مانعی جز عرش نيست.
📚 روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ؛ ج2 ؛ ص326.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
استنزلوا الرزق بالصدقة.
روزى را با صدقه دادن بر خود نازل کنید.
📚 عدة الداعي و نجاح الساعي ؛ ص69.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
إن الله تعالى و ملائكته يصلون على المسحرين [المتسحرين].
خداوند متعال و فرشتگان او، بر افرادى كه براى روزه گرفتن سحرگاهان بر مى خيزند، درود مى فرستند.
📚 النوادر (للراوندي) ؛ ص35.
حکایت
یکی از بزرگان نقل می کند که:
مرحوم سید محسن امین عاملی را در تشییع جنازه یکی از بزرگان علماء سنی در بازار جمعه حمیدیه شام دیدم. با سرعت به سویش شتافتم سلام کرده و دستش را بوسیدم. و دنبال او حرکت کردم تا آنکه به مسجد اموی رسیدیم.
مسجد مملو از جمعیت شد. سید بر آن جنازه نماز خواند. پس از نماز مردم می خواستند دست سید را ببوسند تا آنجائی که گاهی یک نفر دست سید را می بوسید و می رفت و جهت بوسیدن دست سید دوباره بر می گشت.
می گوید: من از این مقام سید تعجب کردم و با خود گفتم چرا این همه سنی دست یک عالم شیعی را می بوسند؟ از سید درباره این همه احترام که نسبت به او شده است سوال کردم.
سید فرمودند: این نتیجه ده سال خوش رفتاری و معاشرت و سلوک با مردم است. بعداً فرمودند:
من وقتی به شام آمدم بعضی از نادانها سختترین دشمنان را بر من شوراندند و هر وقت در خیابان راه می رفتم فرزندان خود را دستور می دادند که به من سنگ بزنند. بعضی اوقات عمامه ام را از عقب می کشیدند و من بر همه آزارها صبر می کردم. با آنها خوش رفتاری کرده، آنها را احترام نمودم، در تشییع جنازه آنها شرکت می کردم، به عیادت مریض های آنان می رفتم جویای احوال آنها می شدم، با آنها با خوش رفتاری و مهربانی صحبت می کردم تا آنکه دشمنی آنها مبدل به دوستی شد.
📚 مردان علم در میدان عمل، ص 435.