..حاج قاسم و فرماندھ بزرگ داعشے؛
.
حاج قاسم در سوریه از جایےعبور مےکرد،
ماشینے دید که خراب شده، نزدیك رفت
دید آقایے به همراه خانم باردارش که وضع
حملش هم نزدیكِ داخل ماشین هستند؛
چراغ انداخت چھرھ مرد رو که دید هر دو
همدیگر رو شناختند!
.
او سردار سلیمانے را شناخت و سردار هم او
را که فرماندھی یك بخش عَظیمے از داعش
بود شناخت؛
سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان و
ماشین را هم به تعمیرگاھ برسانند..
خودِ سردار هم دنبال کار خودش رفت!
چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایے با
دسته گُل آمدھ و مےخواهد شما را ببیند!
وقتے سردار آمد، دید همون فرماندھ داعش
هست!
.
و سردار میگه: به ما گفتند ایرانےها ناموس
شما را ببینند سَر مےبرند و... اما من دیدم تو
به زن حاملهام و من کمك کردی؛
۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند
و همه در خِدمت شما هستیم!
.
قاری خاطرھ: سَردار رفیعے، فرماندھ سپاھ
صاحِبالامر ۱٤۰۰.۱۰.۹
#جان_فدا | #حاج_قاسم_سلیمانی
#همسفرتابهشت
.
ظرفهای شام معمولاً، دو تا بشقاب
و یك لیوان بودو یك قابلمه. وقتے
مےرفتم آنها را بشویم، مےدیدم
همانجا در آشپزخانہ ایستاده، بہ
من مےگفت:
«انتخاب كن، یا بشور یا آب بكش».
به او مےگفتم: مگر چقدر ظرف است؟
در جواب مےگفت:هر چہ هست،
باهم مےشوییم…
.
همسر#شهیدیوسف_کلاهدوز
💍!- @hur_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــ ــ تو مرا وَصلہی جانے😍
#ازدواجموفق | #شهاب_مرادی
رفقا کسے هست با تبادل آشنایی داشته باشه و
دلش بخواد فعالیت کنه؟! به آیدی زیرپیام بدھ
•➺ @MaJnOnEmAdAr
🌱؛
.
سر سفره عقد نشسته بوديم؛
عاقد کہ خطبہ را خواند، صدای اذان بلند شد.
حسين برخاست، وضو گرفت و بہ نماز ايستاد.
دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد برای تو
شوهر نمےشود.
متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟!
گفت: کسے کہ اينقدر بہ نماز و مسائل عبادیاش
مقيد باشد، جايش توی اين دنيا نيست.
.
#شهیدحسیندولتی
علے جان!
آن گاه که خواستے مرا به خاک بسپاری،
این کاغذ را بدون آن که ببینے در کفنم
قرار بدھ.
امیرالمؤمنین فرمودند: چه در این کاغذ
است؟
+ راز است.
- تو را به پیامبر قسم مےدهم که بگویے
در آن چیست؟
پس از آن حضرت فاطمه"سـ" فرمودند:
آن زمان که پدرم خواست مرا به عقدِ تو
درآورد فرمود: آیا به ازدواج با علے و
مھریهٔ ٤٠۰ درهم راضے هستے؟ گفتم: به
ازدواج باعلے بله ولے به مھریهٔ ٤٠٠درهم
راضے نیستم!
🖤 ــــــ ــ
جبرئیل آمد و گفت: خداوند میفرماید:
بھشت و آنچه در آن است را مھریهٔ فاطمه
قرار دادم. گفتم: نمیخواهم! پدرم گفت:
چه میخواهے دخترم؟ گفتم: چارھای برای
امتت! پس جبرئیل رفت و بااین کاغذ
بازگشت که در آن نوشته شده است:
شفاعت امت محمد"صـ" را مھریهٔ فاطمه
قرار دادم!
- برشے از وصیتنامه حضرت مادر"سـ"
#فاطمیه | #وارثیاسنبی
#فاطمیه..
بعد از عزاداری، سفره را انداختند. یکے
از خادمین نانھا را بدون خم شدن روی
سفرھ مےانداخت.
جلو رفت و آهسته به او گفت: این سفرھٔ،
نان و میھمان، حرمت دارند؛ اگر نمی توانے
خم شوی و نانها را روی سفرھ بگذاری، کار
را به دیگری واگذار کن.
#جان_فدا | #شهیدحاجقاسمسلیمانی
27.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ــــــ ــ هرچہ داریم؛ همہ از نوکری یاسِ خداست..🖤