𝔹𝕖𝕙𝕚𝕟𝕕 𝕖𝕧𝕖𝕣𝕪 𝕤𝕥𝕣𝕠𝕟𝕘 𝕡𝕖𝕣𝕤𝕠𝕟 𝕚𝕤 𝕒 𝕤𝕥𝕠𝕣𝕪 𝕥𝕙𝕒𝕥 𝕘𝕒𝕧𝕖 𝕥𝕙𝕖𝕞 𝕟𝕠 𝕔𝕙𝕠𝕚𝕔𝕖
پشت هر آدم قوی یه داستانی وجود داره
که بهشون انتخاب دیگهای نداده♥️
.
━━━━⪻✿@RRR138✿⪼━━━━
روامن: یکی از3⃣1⃣3⃣نفر.
زهرا؛:؛
نزدیکای غروب بود و داشتم آماده میشدم برم شب مرخصی تصمیم نداشتم برم خونه اول می خواستم برم بهشت زهرا بعد بیام خونه یا دوباره بر گردم سایت .
تلفن زدم به آقا محمد
زهرا: آقا محمدشما نمیاید مرخصی
آقا محمد : نه زهرا جان شما برو .مستقیم میری خونه دیگه؟!؟
زهرا : باشه پس خودم میرم . نه اول میررم بهشت زهرا بعد.
آقا محمد: باشه مواظب باش .
زهرا: چشم
محمد: خدا حافظ
زهرا: یاعلی
از اداره خارج شدم داشتم می رفتم سوار تاکسی شم ، خیابون خیلی خلوت بود یه ذره ترسیده بودم یهو یه ضربه ای پشت سرم حس کردم و دیگه هیچی نفهمیدم .
آقامحمد ؛:؛
شب بود اومد خونه در رو که باز کردم عطیه رو دیدم با عزیز که دارن چایی می خورن تو حیاط من رو که دیدند خوشحال شدن .
محمد: سلام👋
عطیه: سلام خسته نباشی
عزیز : سلام قربونت برم
محمد: 😊
عطیه: محمد پس زهرا کو ؟
محمد : مگه نیو مده؟!؟😳
عزیز : نه
عطیه : فکر میکردیم با شما قراره بیاد!
محمد: نه چیزه😓 غروب می خواست بده بهم گفت می رم بهشت زهرا بعد میام فکر کنم الان برسه 😕.
عطیه : حالا بهش زنگ بزن
محمد : باشه
چند بار زنگ زدم به زهرا گوشی خاموش بود اومدم تو حیاط .
عزیز: محمد جان چی شد ؟ زهرا خیلی دیر کرده!
محمد: جواب نمیده میاد ایشا لا چیزی نیست😓
عطیه: محمد خب زنگ بزن به محل کارت شاید رفته اونجا .
محمد : باشه
زنگ زدم به داوود
محمد : الوو! سلام داوود خوبی ؟
داوود: الو سلام آقا ممنون
محمد: اداره ای؟؟؟
داوود: بله آقا . مشکلی پیش اومده؟
محمد: نه. ببین خانم عبداللهی هست؟؟
داوود : یه لحظه آقا گوشی.
محمد: ....
داوود : نه محمد جان خانم عبداللهی اینجا نیستند.
محمد : دستت درد نکنه. خسته نباشی .
داوود : خواهش می کنم آقا
محمد : خداحافظ
داوود: خدا نگهدار...
اومدم پیش عزیز و عطیه
عطیه: چی شد آقا محمد؟؟
محمد : محل کار هم نبود.🤔
عزیز: ساعت ۱۱ تاحالا زهرا تا این وقت شب بیرون نبوده ، حداقل خبر میداد.!
عطیه: محمد جان برو بهشت زهرا بخش شهیدان یا ...
شاید اونجا باشه 😕
محمد: باشه می رم
عزیز: زود بیا یا
محمد : به روی چشم
لباس پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم بازم تماس می گرفتم بوق می خورد یا خاموش بود .
رسیدم بهشت زهرا همه جارو گشتم نبود ساعت ۱۲ شب بود . رفتم اداره .
رسول و بچه ها: سلام آقا!! مگه شما نرفته بودید خونه؟!
محمد : سلام . سلام. چرا رسول بیا پاسیسم بدو بدو.
رسول :😳چشم آقا . اتفاقی افتاده ؟
محمد: بزن ساعت ۶:۳۵ خیابون پشتی ساختمان .
رسول :چشم 😨
محمد: ببین خانم عبداللهی خارج میشه کجا می ره دنبالش کن.
همه باتعجب: 😳😳😳
داوود : آقا نگران شدیم چیزی هست؟؟
رسول :به فرمائید آقا
محمد: دنبالش کن
رسول : آقا دارن می رن بهشت زهرا
محمد : ....
رسول : آقا متاسفانه ما از اینجا دوربین نداریم دیگه .
محمد:🤦🏻♂
رسول: آقا نمی خواهید بگید چی شده؟؟
محمد : خانم عبداللهی از ساعت ۶ونیم که رفتن و تا الان خونه نیومدن و تلفنشون هم خاموش هست .
همه:😳
داوود: آقا شما با خانم عبداللهی...
محمد : ببینید خانم عبداللهی خواهرم هست آما نمی خوام این موضوع رو به غیر از ما کس دیگه ای بدونه متوجه شدید.؟
رسول و داوود:😳چ .ش..م
داوود :حالا آقا چی کار کنیم ؟
محمد : نمی دونم خودم هم گیج شدم .
یهو تلفنم زنگ زد........
پارت چهار⬆️
⭕️ خبر شهادت مسلم رو که آوردن، اباعبدالله فرمود: «إنا لله و انا الیه راجعون، لا خَیرَ فِی الحَیاةِ بَعدَکُم»
دیگه هیچ خیری تو دنیا نیست
رفتن پیش حمیده دختر مسلم، بغلش کردن و موهاشو نوازش کردن
حمیده گریون گفت: وقتی اینطوری بغلم میکنید یعنی بی بابا شدم؟!...
السلام علیک یا رقیه خاتون
،بابا مرا نبوس ! ببین دختر سفیر
با دیدنم میان تنت گریه میکند ...
#عرفه
فردا روز عرفه و شهادت حضرت مسلم بن عقیل است 🥀
التماس دعا
🔴 هشدار
دوستان تصویری که داره به عنوان وضعیت خوزستان وایرال میشه و آقای دلاوری هم اونو استوری کردن ، اولین بار حدود ١٠ سال پیش در عراق یا کویت منتشر شده است! 😳
🔴خواهشاً پخش کنید تا همه متوجه بشن
#آگاه_باشیم
#گاندو
#خوزستان