eitaa logo
گــــاندۅ😎
341 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گــــاندۅ😎
التماس دعا🌸🖇❤️
نوشته کار خودمونه✌️ @RRR138
فریاد ما در گوش عالمه لبیک یا حسین @RRR138
زندگی زیباست مثل خون تو رگ ها @RRR138
خب خب خب.... تا اینجا نیمچه طوفان داشتیم😜🔪...از چن پارت دیگه .....نیمچه طوفان به توان دو.....با به چوخ رفتن دو نفر شروع میشه😐🔪.... بمانید در خماریییی😊🔪 تسبیحاتون رو آماده کنید...📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿📿 ها راستی یه خبر خوب یا شایدم بد در راهه..... منتظر آینم باشید.... انرژی بدید بزارم من امسال سال سرنوشتمه باید سخت بخونم دعام کنید که قبول شم گرچه که من خدا رو دارم خدام پشتمه.....❤️ انرژی یادتون نره اگه ناشناس بترکه یک یا دو تا پارت میام پیشتون.... خودافظ فعلا😜😁🔪
میتونین‌برای آقاسه‌ڪارانجام‌بدین؟ ¹-براشون‌دوبارصلوات‌بفرستین ²-سه‌باربراشون‌اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج‌بگین ³-این‌پیام‌وحداقل‌به1کانال،گروه یا فرد(هرچےڪرمتونه‌دیگه)بفرستین تااوناهم‌ثواب‌کنند🌿
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 رمان چــشم تــ🖤ــاریکی رسیدیم پارکینگ سایت سرگیجه امونم رو بریده بود ولی به رو خودم نیاوردم....آروم پیاده شدیم...سعید هم که الحمدالله همش عطسه میکرد.... +آی بابا چقد عطسه می‌کنی تو.... مغزمون رفت... _(عطسه) چیکار کنم خوب به خاطر جناب عالی اینجور شدم.. &آره دیگه به خاطر تو بود اصن به خاطر تو شهیدم دادیم... +کییییییییییی. &داووود همشون زدن زیر خنده... سرمو به نشانه تأسف تکون دادم... همون جور داشتن میخندیدن که پشت سرشون آقا محمد اومده بود آخ که چقد دلم براش تنگ شده بود....یهو یه فکر شیطانی به سرم زد..... از پشت سر بهم فهموند که لو ندم منم از خدا خواسته قبول کردم.... +امممم میدونستید با این کاراتون یه نفر خیلیییییی عذاب میدید از دستتون زجر میکشه.... الان هم داره ذهنتون رو می‌خونه.. پوزخندی زدم... _کییی؟! &آقا محمد؟! -اره دیگه....بیین فرشید جان آقا الان نماز خونن! _(عطسه) ام آره دقیقاً +که اینطور.... _اما جدا از شوخی آقا محمد تا موقعی که فرشید نبود خیالش خیلیییییییییی راحت بودددددد. ~ که راحت بود.‌... با صدای پشت سرشون جا خوردند برگشتن طرفش آخه که چقد لحظه خوبی بودددد.... عین این بچه های مظلوم آقا محمد رو نگاه میکردن مخصوصا سعید... منم اومدم جلو رفتم پیشش آروم بغلم کرد... ~خیلی نگرانت بودیم فرشید جان... بهتری -اره بهترم +خدارو شکر سرگیجه بدی اومد سراغم کم مونده بود بیفتم که آقا محمد گرفت منو +فرشیدددد خوبی؟ -خوبم،خوبم چیزی نیست +چیشد تورو؟؟ -هیچی خوبم سعید:حالش بد فک کنم محمد:آره؟ +نه آقا خوبم -چ خبر بود اینجا سعید:هیچی آقا داوود:اتفاق خاصی نیفتاد خندم گرف محمد:خیلی خب بسه بریم بالا تو چخبر؟ -هیچی آقا سلامتی +دستت..پات چیشده؟ -به اتل کوچیکه +خب تعریف کن.. سعید:منو میخواستی لو بدی نه؟ فرشید:باورکن نمیخواستم... سعید:ارهههه داوود:آقا فرشید کارت تمومه سعید میدونه چیکارت کنه!!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 رمان چــشم تــ 🖤ــاریکی مهم نی داوود:آرههههه،مهم نی!؟ صادق میاد صادق:فرشید !!!!! +صاااادق -سلام رفیق +سلااام -باباتو کجا بودی؟؟ داوود:اسیرداعشی ها +راست میگ داوود؟؟ -یه قسمتشو.. داوود:چی چی رو یه قسم.... ی فکر شیطانی اومد سراغم بچه ها ی سازمانم نصفشون داشتن صبحونه میخوردن تازه رفتم سراغ یخچال +اینجا که چیزی نیست اینجا هم همینطور،،،اهاپیداش کردم... 3تا آبمیوه پرتغال بود...برداشتمشون رفتم پیش بچه ها +داوود -جان؟ ابمیوه رو پرت کردم طرفش -ممنون. +هی! صادق برگشت +بیا صادق جان ابمیوه بخور حالت درست شه -دستت درد نکنه فرشید گفت +پَ من چی؟ -نداریم +دست شما درد نکنه ،من برگشتمااااخستم از من باید پذیریی کنید... -ببین داداش این به اون دری که جلو اقا محمد داشتی خیتم میکردی! +دست خوس کاکا -قابلی نداشت... رسول میاد تو رسول:به به رزمنده سلام فرشید:سلام رسول:چطوری فرشید:خوب رسول:توهم از دهقان یاد گرفتی نه؟؟ +چ رو؟ -جان فشانی رو +ایَ باباااااا ول کنید بابااااااا شماهم -الان تیرخوردی؟ ارپیچی خوردی؟ هفت تیر خوردی ؟چی خوردی؟ داوود:رسول جان از روش تانگ رد شده -اره؟ فرشید:وقت گیر اوردی؟؟ رسول داری وقت دنیا و کائنات رو میگیریاااا +هه هه من خودم میدونم کی وقت نگیرم -..اخ اخ موبایل زنگ خورد الو.......سلام آقامحمد....بله....خب؟ موبایل فرشید خاموش میشه.. +ای لعنتییییی اخ اخ داوود:چ شد؟؟؟؟؟ +شارژ برقیش تموم شد -سعید:عهههههههه منم گفتم حالا چیشدددددددد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 رمان چــشم تــ 🖤ــاریکی از خونه میخاستم بیام بیرون ....بعد اون همه اتفاق تقریباً اخرای شب بود که یهو زنگ آیفون رو زدند....رفتم جلو آیفون تصویری بود ولی کسی جلوش نبود خواستم بیخیال بشم ولی دوباره زنگ زد ....گوشی رو وبرداشتم +بله؟ _سلام سفارشیتون رو آوردم پیتزا. +اشتباه اومدید ما اصلا چیزی سفارش ندادیم... _به من این ادرس رو دادن منم اوردم.. +آقای محترم کسی اینجا سفارش نداده کن مطمئنم. _ ای بابا +خیلی خب من الان میام پایین ولی کسی پیتزا سفارش نداده بود.رفتم پایین دیدم نه موتوریه بود نه رانندش....کنار آپارتمان یه باغچه ای بود که توش بوته بوده یه جعبه پیتزا بود بازش کردم.... درش رو بستم....زنگ زدم به محمد بوق دوم برداشت.... +محمد.....فرشید .....فرشید کجاست....یعنی چی که نیست......چرا تنهاش گذاشتین نباید تنهایی می رفت خونه.....یا حسین.......بعد بهت زنگ میزنم. قطع کردم..... وقت نمیشد با ماشین رفت موتور رو از پارکینگ ساختمان برداشتم رفتم سمت خونش..... اوففففف فقط بلدن مخمو بخورن بعد از کلی سر به سری و جر و بحث رفتم سمت خونه چقد دلم تنگ شده بود مطمین بودم تا الان نگران بودن....نم نم بارون می‌بارید بوی خاک و بارون قاطی شده بود....با خودم گفتم دست خالی نرم خونه بهتره واسه همین رفتم تو مغازه چیزایی که لازم داشتیم خریدم دم کوچه پیاده شدم بقیش خودم رفتم فقط چند قدم مونده بود که برسم دم در که صدای تیر بلند شد یه لحظه شانه ام گر گرفت بوی خون اومد .... وبعدش....‌ #؟؟؟؟؟ دیگه می دونی باید چیکار کنی اوکی؟! میزنیش میاریش. _باشه. +تمیز و حسابی.البته سایه. سرش رو به معنای آره تکون داد پیاده شد من تو ماشین منتظر موندم..نیم ساعت بعد اومد... +خب چیشد. عکسش رو نشون دادم... _همونیه که تیر خورده یعنی تیر خورد.. +خب کجاس؟! _به طبق حرف خودت گذاشتم چن دقیقه اونجا بمونه درد بکشه بعد بیارمش اوکی. سرمو به نشونه آره تکون دادم سوار شد و رفتیم...