eitaa logo
گــــاندۅ😎
341 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شادے روح شهداے مدافع امنیت صلـــوات✨💔
هدایت شده از  Ariyaz Up | سجادمحمدی
هم اکنون، حال و هوای زائران دلشکسته در جوار سرداردلها و یاران باوفایش 🇮🇷 @ghasem_solaymani
بسـم‌اللھ‌ِ‌الذۍخَݪـقَ‌الرَعـوف؏ :)!』
Mahmoud Karimi - Alamdar Hazrat Vali (128).mp3
3.94M
نمی افتد برزمین علم....💔 ... 💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈•     @RRR138  •┈┈••✾❣✾••┈┈
ســــــــلام صبــــــــحتــون شـــــــهــــــــدایی💔 شـــهــــادت ســـردار دل هارو بــهـتـون تـســلیت مـیـگـم🥀 بـــی پــــدری ســــخــــت اســـــت💔😭 منتظــــــــر فعالیـــــــــت ها باشـــــــین🖤 نظــــــرات انتقـــــــــادات و پیشـــــــنهاد هاتـــــــون رو توی ناشــــــناس زیـــر بگیــــد👇 بــرای شـــادی شــهــدا صــلــوات🥀💔 https://harfeto.timefriend.net/16411839161110 🖤 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @RRR138 •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_58 سعید: بعد از اینکه ماشین را کنار
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 رسول: _داووودد جانمممم خوبی؟ _عالی...تو چطوری استاد؟ شانه اش را بوسیدم. _منم خوبم. یک لحظه چشمم به سعید خورد که از دور نگاه می کرد. انگشتم را به نشانه تهدید تکان دادم.. _داوود بشین ایجا برم و بیام. _حله. تا خواستم به سمت سعید بروم ابراهیم رو به رویم ظاهر شد. _به به اقا رسول..کم پیدا شدی.. کلافه دستی به صورتم کشیدم. _اولا سلام اقا ابراهیم.. دوما... من کم پیدا نیستم..شما از اتاقتون دل نمی کنید.. در ضمن...چهار ساعتی هست که اومدم.. بعد از تمام شدن حرفم بی توجه رفت سمت داوود.. دست داد و حال و احوال کرد.. حرصم گرفته بود.. چقدر بی خیال.. بعد رفت سمت میز و بی اجازه پرونده را برداشت و رفت.. _چته رسول؟چرا همچین می کنی؟ _تازه اومدی هنوز خبر نداری چه اتیشی به پا شده.. _آتیش؟ _بعلهههه.. تلفنم زنگ میخورد.. اقا محمد بود.. تماس را وصل کردم. _سلام اقا.. _علیک سلام رسول جان.. کجایی؟ _سایتم..اتفاقی افتاده؟ _نه چه اتفاقی...امشب دعوتید خونه ما به صرف شام. فقط زحمت بقیه ی بچه ها گردن تو.. بگو همه دعوتن.. _به سلامتی مرخص شدید؟ با خنده گفت. _دیگه کاری کردم پرتم کنن بیرون.. _از دست شما آقا محمد... خوشحال میشیم بیایم فقط ببخشید...منظورتون از همه چیه؟ _همه یعنی همه دیگه رسول... ابراهیم،اقای عبدی،خانم طهماسب..فاتح... همه... _اخه... _رسول چیزی شده که بی خبر باشم؟ _بلــــ.... یعنی نه چیز مهمی نیست. _امیدوارم...پس منتظرم.. _چشم...مراقب خودتون باشید تماس را قطع کردم. داوود خیره بود به چشم هایم. _خب اقا داوود.. امشب دعوت شدیم منزل فرمانده... _اقا محمد؟ _بله دیگه...جز اقا محمد فرمانده دیگه ای هم هست؟ _قطعا خیر..فقط یه سوال پیش اومد.. _چه سوالی؟ _آقا محمد که یه جا بند نبود الان چطور شده نیومده سایت؟ _داوود جان بلند شو بریم نمازخونه...بلند شو.. _چرا همچین می کنی رسول؟... جواب بده خب _حالا میفهمی.. .................. _فرشیددد بیا برو بهش بگوو...دست برنمی داره.. _رسول حالش بد میشه.. _الان بگیم بهتره تا بره اونجا و بفهمه.. پس می افته. بیا برو بهش بگو جون من.. _چرا خودت بهش نمیگی پس؟ _آقااااا...من گاف میدم...گند میزنم.. _فرمایشات شما متین اماا.... _دیگه اما نداره.. محکم دستش را کشیدم و از پله ها بالا بردم.. نشاندمش روبه روی داوود که دست به پهلو خوابیده بود.. نیم خیز شد.. _خب..؟ _خب به جمالت... _نمیگید اقا محمد چش شده؟ فرشید نگاه مظلومی به من کرد. با چشم و ابرو اشاره کردم که شروع کند. _اون روز به خاطر انفجار در و دیوار یه قسمت ریخت.. اقا محمد هم اونجا بود.. به همون خاطر موند زیر آوار.. وقتی پیداش کردیم پاش اسیب دیده بود. رسول بقیه اش رو خودت بگو پوکر فیس نگاهی به صورتش کردم که گفت. _خب بابا... داوود... اقا محمد دیگه پا نداره.. بلند شد و رفت.. رک تر از این امکان نداشت.. کنارش نشستم.. _اقا محمد...پاش..قطع شده؟؟؟ _اروم.. _میگم قطعش کردنننن؟؟ سرم را پایین گرفتم. _اره.. نگاهی به صورتم کرد.. _رسولللل... محمدددد نمیتونههه راه برههههه _داوود...منو نگاه کن.. محمد میتونه راه بره.. با پای مصنوعی.. _پای مصنوعیییییی؟؟؟ رسول محمد رو تصور کن با پای مصنوعییی... خودش را پرت کرد در آغوشم.. شکه دستی بر کمرش کشیدم.. صدای هق هقش بلند شد.. _گریه نکن داداش... ................. فرشید: _اگه گفتی از چی خوشحالم.. _چی؟ _از اینکه امشب که میریم خونه اقا محمد... _خب؟ با خنده ادامه داد. _سعید هم مجبوره بیاد.. نمیتونه بپیچونه.. در نتیجه حالش رو جا میارم. فکرش را می کردم. _رسول جان فقط طوری نباشه زیاد خونه نشین شه... _سعی خودم رو میکنم.. فقط بی زحمت حواست به داوود باشه برم از مجید یه حالی بپرسم.. _اوه اوه. رسول: در زدم و وارد اتاق شدم.. _سلام علیک اقای دکتر.. _به...رسول..کاری داشتی؟ _نه فقط یه دارو میخواستم که اگه همکاری نکنی بلایی که میخوام سر سعید بیارم سر تو میارم.. _اوووو چه جدی... لبخندی زدم. _بله دیگه...اونموقع که میگم اینقدر وقت دنیارو نگیرید برا همینه... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16411369884866
هدایت شده از • سربازان‌ِسیدعلے | 𝚜𝚊𝚛𝚋𝚊𝚣 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چه بی مقدمه...🙂💔 @Sarbaz_Seyed
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مِثلِ آن شیشه کِه دَر هَیاهویِ باد شِکَست ناگَهان باز دِلَم یاد تو اُفتادُ و شِکَست...(: . . . 📓 🌾 🔘 ⌚️⇦ 💙💦 『 https://eitaa.com/joinchat/714997874Ccf196ed6c8
دوستان ان‌شاءالله درآمار ۴۳۰ پرداخت داریم به نیابت مادر مون و حاج قاسم سلیمانی😔🖤
هدایت شده از لبیک یا مهدی(عج)
22569575434240.mp3
8.5M
زیارت عاشورا با صدای شهید حاج قاسم سلیمانی💚 به نیت شهدای مقاومت بخونیم 🌿
💔🍃 ❤️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @RRR138 •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدام شخصیت هم وزن قاسم سلیمانی و ابومهدی است ❤️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @RRR138 •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت میشخص میکنه فرق بچه مسلمون بایه بی دینو ❤️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @RRR138 •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجزخوانی پسر چهار ساله برای دشمنان اسلام👊 سردار این دلها💔 غیرت فقط غیرت این پسر چهارساله✌️ @RRR138
پویش ترند کردن ! -هرجامیتونی‌فور‌کنید‌ هرجا‌میتونید‌بزارید بسم‌الله!🚶🏿‍♂✌️
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان گیتاریست گفت: «مگه فقط حاج قاسم مال شماهاست؟ توی قبرستان ساز می‌زدم یهو حاج‌قاسم رو دیدم اون روز نمی‌شناختمش... 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
حاج‌قاسم‌سلیمانی🌿: خداوندا..! پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد، من آنها را در بین‌الحرمین برهنه دواندم... در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم... امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها آنها را ببخشی..♥️ 🇮🇷 @ghasem_solaymani
هدایت شده از  گاندو
📲💭 دیشب پیامک های انبوهی برای اسراییلی‌ها ارسال شد: ما در جایی هستیم که فکرش را هم نمی‌کنید... 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo